« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد حسن خمینی

90/10/14

بسم الله الرحمن الرحیم

6 اشکال مرحوم فاضل6 اشکال مرحوم فاضل

ایشان می نویسند:

«نقد دوم بر کلام مرحوم خوئی :

اینکه ایشان می فرماید: حروف برای تضییق وضع شده، چه نوع تضییقی؟ مگر تضییق در باب حروف یک نوع است؟ تضییقی که «من» افاده می کند، غیر از تضییقی است که «الی» افاده می کند. تضییقی که کلمه «فی» افاده می کند، غیر از تضییقی است که کلمه «علی» افاده می کند؛ ایشان مثل اینکه اینجا یادشان رفته، خیال کرده که همه حروف یک معنا دارد، همه شان «وضع للتضییق»؟ در حالی که تضییقات به حسب حروف مختلف است. لذا تضییق ابتدائی، غیر از تضییق انتهایی است، تضییق «استعلایی» غیر از تضییق «ظرفیتی» است.

حال از ایشان سؤال می کنیم: در فرق بین «من» و «الی» چه می گویند؟ ایشان که می گویند: «وضع للتضییق» «من» را شما به جای «الی» استعمال کن، «الی» را هم به جای «من» استعمال کن، این طور نیست که همه در تضییق استعمال شده باشد، بلکه هر کدام «تضییق خاص» است.»[1]

ما می گوییم :

این اشکال بر مرحوم خوئی وارد نیست؛ چراکه ایشان «مطلق حروف و هیأت» را برای «مطلق تضییق» می داند و لذا شاگرد ایشان در تشریح نظریه ایشان می نویسد:

«بل الموضوع له كل حرف تضييق من جهة خاصة للمفهوم فالموضوع له لفظ: «في» تضييق المفاهيم الاسمية من جهة الظرفية، و الموضوع له لفظ: «من» تضييقها من جهة خاصة أخرى و هي الابتداء، و هكذا»[2]

توضیح :

7 اشکال اول شهید صدر7 اشکال اول شهید صدروقتی متکلم می خواهد «مفهوم ذهنی» خود را ابراز کند و مرادش «مفهوم به صورت مطلق نیست»، با توجه به نوع خاصی از تضییق که مدّ نظر دارد از «ادوات لازم» بهره گیرد: «من» برای تضییق ابتدائی؛ «فی» برای تضییق ظرفی و ...

 

«أولا: انَّ التحصيص و الضيق لما كان في طول أخذ نسبة بين المفهومين لا محالة فلا بدَّ من دال على تلك النسبة فان لم يكن هناك دال عليها بقي المدلول ناقصاً، و حيث لا يتصوّر دال غير الحرف فيتعيّن كون الحرف دالاً عليها و معه يكتمل مدلول الكلام و لا معنى لأخذ الضيق و التحصيص في مدلول الحرف حينئذ.» [3]

توضیح :

    1. تضییق، معلول و مسبب از نسب و ربطی است که بین دو مفهوم پدید می آید.

    2. [اگر حروف دال بر تضییق هستند] چه چیزی بر آن ربط دلالت دارد؟

    3. پس دالی که بر همه مدلول (ربط و تضییق) دلالت کند، موجود نیست.

    4. پس باید بگویید حروف بر «نسب و ربط» دلالت می کند. و اگر چنین بود مدلول کلام کامل می شود.

    5. لذاست که لازم نیست بگوییم مدلول حروف، «تضییق» است. [4]

ما می گوییم: این حرف، کامل نیست؛ چراکه ایشان می خواهند بگویند حروف باید بر سبب (ربط و نسبت) دلالت کنند و الا مدلول کلام کامل نیست؛ در حالیکه مرحوم خوئی می توانند بگویند احتیاجی نیست که برای سبب دالی داشته باشیم بلکه همینکه حروف، «ضیق» (مسبب) را بیان کنند، کافی است.

البته می شود به مرحوم خوئی اشکال کرد که: همانطور که می شود برای «مسبّب» وضع کرد، می شود برای سبب هم وضع کرد. حال چه رجحانی است که شما می فرمایید برای مسبب وضع شده است و برای سبب وضع نشده است؟

 


[1] . سیری کامل در اصول فقه شیعه ؛ ج1 ص418.
[2] . منتقی الاصول ؛ ج1 ص117.
[3] . بحوث فی علم الاصول ؛ ج1 ص249.
[4] . در تقریرات دیگری از مرحوم صدر هم همین مطلب آمده است: «إنّ هذا التحصیص لا یعقل فرضه الا بلحاظ فرض نسبة فی المرتبة السابقة کما بیّناه، و حینئذ ننقل الکلام إلی تلک النسبة، و نقول: إذا کان الحرف موضوعاً للضیق الذی هو من تبعات تلک النسبة، إذن فما هو الدال علی تلک النسبة؟فإن قیل: بأن هناک دالّاً آخر علی تلک النسبة، فلیس هناک من دالّ آخر علی تلک النسبة غیر الحرف.و إن قیل: إن الدال علیها هو الحرف نفسه فقد إنتهینا إلی أن الحروف موضوعة للنسب، و معه لا حاجة إلی مسألة الضیق و التضییق.فإبتداء نقول إنّ الحروف موضوعة للنسب، فلا یدخل التضییق فی تصویر المعنی الحرفی، بل یکون إدخاله لغواً صرفاً.» (تمهید فی مباحث الدلیل اللفظی؛ تقریرات شهید صدر ؛ شیخ حسن عبد الساتر : ج2 ص129)می گوییم : چرا حروف برای «سبب» وضع شده باشند تا وضع برای مسبب، «لغو» باشد. بلکه می توانیم ابتدائاً برای مسبب وضع کنیم.
logo