90/09/28
بسم الله الرحمن الرحیم
2 اشکال دوم مرحوم خوئی2 اشکال دوم مرحوم خوئی
ایشان می نویسد:
«هذا و لو تنزلنا عن ذلك و سلمنا إمكان وضع اللفظ للموجود بما هو، و لكنا نقطع بان الحروف لم توضع لأنحاء النسب و الروابط لصحة استعمالها بلا عناية إلى موارد يستحيل فيها تحقق نسبة ما حتى بمفاد (هل البسيطة) فضلا عن المركبة، فلا فرق بين قولنا: (الوجود للإنسان ممكن) و (للّه تعالى ضروري) و (لشريك الباري مستحيل) فان كلمة اللام في جميع ذلك تستعمل في معنى واحد و هو تخصص مدخولها بخصوصية ما في عالم المعنى على نسق واحد بلا عناية في شيء منها و بلا لحاظ أية نسبة في الخارج.»[1]
توضیح :
1. اگر بپذیریم که موضوع له حروف می تواند «موجود بما هو موجودٌ» باشد، بازهم می گوییم یقین داریم که موضوع له حروف، انحاء نسب و و روابط خارجی نیست.
2. چراکه : حروف (همانطور که در جایی استعمال می شوند، در آنجا «نسبت» و «وجود رابط» موجود است) در مواردی استعمال می شوند که محال است در آن موارد، «وجود رابط» موجود باشد. و این در حالی است که قطعاً هیچکدام از این استعمالات، مجاز نیست.
3. پس : استعمال «لام» در «الوجود للانسان ممکنٌ» (که می دانیم بین وجود انسان و ماهیت انسان، وجود رابط قرار دارد) با استعمال لام در «الوجود لله ضروریٌ» (که می دانیم نسبت و وجود رابط در مورد خداوند محال است) و در «الوجود للشریک الباری محال» (که شریک الباری در عالم نیست تا وجود رابط داشته باشد) به یک صورت است. و آن عبارت است از اینکه «لام» وضع شده برای اینکه «مفهوم را به خصوصیتی متصف کند» (و الله، انسان و شریک الباری، هر سه مفهوم دارند و متصف به خصوصیتی می شوند)
ما می گوییم :
1. گفته ایم مراد مرحوم اصفهانی آن نیست که موضوع له حروف، «وجود رابط خارجی» باشد.
2. بهتر بود مرحوم خوئی از مثال «وجود الانسان ممکنٌ» دست کشیده و از مثال «الکتابة للانسان ممکن» بهره می گرفتند. چراکه طبق نظر مشهور بین «کتابت» و «انسان»، وجود رابط هست ولی بین «انسان و وجودش»، وجود رابط نیست.
3. مرحوم شهید صدر پس از تقریر اشکال مرحوم خوئی می نویسد:
«فلا نعلم لماذا لم ینقض بجمیع موارد استعمال الحروف فی حالات کذب المتکلّم»[2]
«چرا بر مرحوم اصفهانی نقض نکنیم که اگر موضوع له حروف، وجود رابط خارجی است، در قضیه کاذبه (زید در خانه است، در حالیکه فی الواقع نیست) وجود رابط نیست تا حروف بر آن دلالت نکند»
به نظر میرسد: این کلام کامل نیست. چراکه در قضیه کاذبه، متکلم مدعی وجود رابط است و در همان به کار می برد. توجه شود که: هیچ کس نمی گوید که این حروف هستند که وجود رابط را ایجاد می کنند تا گفته شود که پس در قضیه کاذبه، وجود رابط نیست. بلکه می گوییم متکلم به وسیله «حروف» به «وجود رابط» اشاره می کند. حال اگر متکلم مدعی است که وجود رابط هست، طبعاً به آن اشاره میکند.
ان قلت : گاه جمله درباره اموری است که اصلا در خارج نیستند مثل «الکلی فی الذهن» در این گونه جملات، ارتباطات در «وعاء خارج» نیستند بلکه تماماً در موطن ذهن می باشند. پس موضوع له «فی» در این موارد وجود رابط خارجی نیستند.
قلت : در دفاع از تقریر اول از قول مرحوم اصفهانی می توان گفت: مراد از «خارج» در اینجا «نفس الامر» است و لذا با توجه به اینکه هر کلام در کدام موطن وجود دارد، «وجود رابط» آن نیز در همان موطن است.
3 اشکال آیت الله وحید خراسانی3 اشکال آیت الله وحید خراسانی
ایشان در مطلبی که احتمالاً به طور کامل تقریر نشده است (چراکه به صورت دو اشکال آمده در حالیکه احتمالاً یک اشکال است. توجه شود که اگر در این عبارت دو اشکال باشد، این دو اشکال با هم سازگاری ندارند) می فرمایند:
«ثمّ ذکر تأمّلا فیه فقال: إذا کان الموضوع له الحرف هو حقیقة النسبة، فکلّ نسبة جزئیة هی موضوع له الحرف، و کان هناک معنیً اسمی تفهم تلک الجزئیات بواسطته، فکیف یمکن وجود جامع بین حیثیّات متباینة؟
و أیضاً: إذا کان الموضوع له «فی» ـ مثلاً ـ حقیقة النسبة، و أنّ الذی یدخل الذهن من هذا اللفظ معنی واحد فی أیّ استعمال، و الإختلاف إنّما هو من ناحیة الطرفین، کما نقول: زیدٌ فی الدار، و عمرو فی المدرسة، فما معنی قولهم: الموضوع له واقع کل نسبة نسبة منفردةً؟»[3]
توضیح :
اگر گفتیم موضوع له حروف، «ماهیت ناقص نسبت» است، در این صورت:
- یا موضوع له، «نسبت های جزئی» است (نسبت بین زید و دار، نسبت بین عمرو و مدرسه ..). در این صورت این نسبت ها با هم فرق می کنند. و لذا قدر جامعی که بین آنها موجود باشد و بتوان با تصور آن، لفظ را برای آن جزئیات قرار داد، موجود نیست. (چراکه نسبت بین زید و دار، مفهومی است قائم به مفهوم زید و مفهوم دار، در مقابل نسبت بین عمرو و مدرسه، مفهومی است قائم به مفهوم عمرو و مفهوم مدرسه) پس نمی توان آن جامع را تصور کرد تا لفظی را برای آن قرار داد.
- یا موضوع له، «نسبت ظرفیت» است که «کلی» است و اگر بین عمرو و مدرسه، واقع شود از آن ها خصوصیاتی را أخذ می کند و اگر بین زید و دار واقع شود، از آن دو خصوصیاتی را می گیرد. پس خصوصیت متعلق به «فی» نیست بلکه ناشی از طرفین نسبت است. در این صورت باید گفت، وضع در حروف «عام»، موضوع له «عام» است؛ در حالیکه مرحوم اصفهانی به «وضع عام ؛ موضوع له خاص» قائل می باشند.
ما می گوییم :
اشکال ایشان ظاهراً وارد است و اگر کلام مرحوم اصفهانی بنابر تقریر شهید صدر و آیت الله وحید را بپذیریم، باید قائل به «وضع عام ؛ موضوع له عام» در حروف شویم (و این با آنچه ما سابقاً گفتیم که «وضع عام ؛ موضوع له خاص» غیر ممکن است، سازگار است)
جمع بندی کلام محقق اصفهانیجمع بندی کلام محقق اصفهانی
گفتیم مرحوم اصفهانی ـ بنابر برداشت تصحیح شده از کلام شهید صدر و آیت الله وحید ـ قائل می باشند که : موضوع له حروف، مفهوم غیر مستقلی است که از وجود رابط، انتزاع شوند و اضافه کردیم که این مفهوم غیر مستقل، مفهومی «عام» است (و لذا می فهمیم که «من البصرة» با «من الکوفة» دارای قدر مشترکی هستند که همان ابتدای غیر مستقل است و این قدر مشترک بین «من البصرة» و «إلی الکوفه» نیست) و لذا وضع ـ طبق نظر مرحوم اصفهانی باید به نحو «وضع عام ؛ موضوع له عام» باشد.
به نظر می رسد این کلام از اشکالات ذکر شده، مبرّی است و ثبوتاً قابل دفاع است.
اما باید توجه داشت که این تقریر آیا در تمام حروف جاری است؟
در آینده ضمن بررسی اقوال دیگر، به این قول باز می گردیم تا ببینیم آیا اقوال دیگر از این قول بهتر است یا نه ؟ و آیا در همه حروف می توان این مبنی را جاری دانست؟