« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد حسن خمینی

90/08/17

بسم الله الرحمن الرحیم

بررسی دلایل مرحوم نائینیبررسی دلایل مرحوم نائینی

 

نقد دلیل اول نقد دلیل اول مرحوم مروّج می نویسد:

«أولا: أنّه مرويّ عن طرق العامة . و ثانياً: اختلاف متنه، لأن المحكي عن بعض النسخ هكذا: «و الحرف ما أنبأ عن معنى ليس باسم و لا فعل» و الترجيح بعلوّ المضمون على فرض صحته في نفسه غير ثابت هنا، لما سيظهر من وهن إيجادية المعاني الحرفية»[1]

توضیح :

اولا : این روایت، از طریق «عامه» است و سندش کامل نیست.

ثانیاً : این روایت به صورتی دیگر هم نقل شده است و اینکه مرحوم نائینی می نویسد: «علوّ مضمون»، نقل اوّل را ترجیح می دهد، کامل نیست؛ چراکه اصل مبنای «ایجادیت حروف» غلط است و نمی تواند باعث علوّ مضمون شود. ضمن اینکه اصل اینکه «علوّ مضمون، باعث رجحان یک نقل می شود»، محل تأمّل است!

ما می گوییم :

    1. اگر استناد به این روایت، به عنوان دلیل مرحوم نائینی باشد، اشکال «ضعف سند»، اشکال خوبی است. ولی به نظر نمی رسد که مرحوم نائینی بخواهد از این روایت، به عنوان «دلیل» ـ به معنای مصطلح کلمه ـ بهره گیرد. بلکه چنانکه از عبارت ایشان هم بر می آید (که می نویسد: تذییل و کشف قناع) ایشان این روایت را «مؤید» مطلب خویش می دانند. (و لذا مرحوم بجنوردی آن را از زمره ادله نیآورده است)

    2. مرحوم شیخ ّطوسی در «عدة الاصول» مدعی می شوند که در جایی که شیعه روایتی ندارد، باید چیزهایی که اهل سنت از امیر المؤمنین و ائمه علیهم السلام نقل می کنند را أخذ کرد:

«فأما إذا كان [الراوی] مخالفا في الاعتقاد لأصل المذهب و روى مع ذلك عن الأئمة عليهم السلام نظر فيما يرويه.

فإن كان هناك من طرق الموثوق بهم ما يخالفه وجب إطراح خبره.

و إن لم يكن هناك ما يوجب إطراح خبره، و يكون هناك ما يوافقه وجب العمل به.

و إن لم يكن من الفرقة المحقة خبر يوافق ذلك و لا يخالفه، و لا يعرف لهم قول فيه، وجب أيضا العمل به، لما روي عن الصادق عليه السلام أنه قال: «إذا نزلت بكم حادثة لا تجدون حكمها فيما رووا عنا فانظروا إلى ما رووا عن علي عليه السلام فاعملوا به»، و لأجل ما قلناه عملت الطائفة بما رواه حفص بن غياث، و غياث بن كلوب، و نوح بن دراج، و السكوني، و غيرهم من العامة عن أئمتنا عليهم‌السلام، فيما لم ينكروه و لم يكن عندهم خلافه.»[2]

    3. در هر صورت، اختلاف در نقل های روایت، حتی مؤید بودن آن را خدشه دار می کند.

نقد دلیل دوم / 1 نقد دلیل دوم / 1 مرحوم بجنوردی بر مرحوم نائینی اشکال می کند. این اشکال مبتنی بر این نکته است که مرحوم نائینی می فرمود:

«مفهوم النداء الّذي يحمل عليه [یعنی معنای اسمی که موضوع قرار می گیرد و مثلاً می گوییم «نسبت کذائیه» نسبتی از نسبت های کلامی است»] مفهوم اسمي . و ذلك الربط و تلك النسبة الندائية - الموجدة بواسطة حرف النداء في موطن الاستعمال التي هي مصداق ذلك المفهوم - معنى حرفي.»[3]

توضیح : نسبتی که در خارج به وسیله «یاء» ایجاد می شود، معنی حرفی است و ندایی که موضوع واقع می شود، معنای اسمی است و آن معنای حرفی، مصداق این معنای اسمی است.

حال مرحوم بجنوردی می گوید:

«(أولا) أن المعنى الحرفي لا يمكن أن يكون مصداقا للمعنى الاسمي أو ما ينطبق هو عليه، لأن معنى المصداقية و المنطبقية لشي‌ء هو ان يجعل ذلك الشي‌ء محمولا، و المصداق و المنطبق عليه موضوعا. و معلوم أن المعنى الحرفي لا يمكن ان يجعل موضوعا و الا لخرج عن كونه حرفا»[4]

توضیح : معنای حرفی نمی تواند مصداق یک معنای اسمی باشد؛ چراکه مصداق را باید بتوانیم موضوع قرار دهیم و مفهوم را بر آن حمل کنیم (زیدٌ انسانٌ) در حالیکه معنای حرفی، نمی تواند موضوع واقع شود. پس رابطه این دو، رابطه مصداق و مفهوم نیست.

ما می گوییم : ظاهراً می توان از طرف مرحوم نائینی پاسخ گفت که : «یا زید» که در عالم خارج واقع می شود، معنای حرفی است ولی ما می توانیم از این معنای حرفی، به وسیله یک مفهوم اسمی خبر دهیم.

البته باید توجه داشت که در این صورت «آنچه در خارج واقع شد» مصداق این مفهوم اسمی نیست. (و لذا باید گفت مراد مرحوم نائینی از مصداق و مفهوم، عنوان و معنون است)

پس : مرحوم نائینی اگر بخواهد بگوید «معنای حرفی، مصداق است و معنای اسمی، مفهوم است»، حرف صحیحی نیست ولی مبنای مرحوم نائینی (ایجادیت حروف) با این قول که «رابطه معنای حرفی (یا زید) و معنای اسمی (نسبت ندائیه) را رابطه عنوان و معنون بدانیم»، هم قابل جمع است.

اللهم الا ان یقال : شاید مراد مرحوم نائینی از طرح «مفهوم و مصداق» آن باشد که «معنای حرفی از قبیل مصادیق است یعنی «وجودی» است و معنای اسمی از قبیل مفاهیم است یعنی وجودی نیست.» که این حرف با مبنای ایشان سازگار است.

نقد دلیل دوم / 2 نقد دلیل دوم / 2 مرحوم بجنوردی هم چنین اشکال می کند:

«(و ثانيا) - أنه لا فرق بين (يا زيد) مثلا و بين سائر الجمل الإنشائية الإيقاعية و ذلك، لأن هذا الكلام له مقدر، إذ لا يمكن أن يتألف الكلام من حرف و اسم.

(و بعبارة أخرى) المسند فيه مقدر، لأن (زيدا) فيه مسند، إليه كما هو واضح فلنفرض المقدر - كما قال النحويون - كلمة أدعو، فحينئذ نقول للدعوة نسبة صدورية إلى المتكلم بهذا الكلام تكون مدلولة لهيئة أدعو، و نسبة المدعوية إلى طرفه أعني (زيدا) في المثال. و الدال على هذه النسبة هي كلمة (يا) و لا شك في أن المتكلم إذا أراد أن يلقي كلاما إلى الطرف، فلا بدّ له من أن يتصور اجزاء الكلام بما لها من النسب و الارتباطات، حتى تكون الجملة الملفوظة مطابقة للجملة المعقولة. غاية الأمر قد يكون بصدد الأخبار عن ثبوت هذه النسب في موطنها من الذهن أو عالم الاعتبار أو الخارج، فتسمى جملة خبرية، و قد يكون بصدد إنشاء مضمون تلك الجملة، فتسمى جملة إنشائية. و معلوم أن ما نحن فيه من القسم الثاني.» [5]

توضیح :

    1. ممکن نیست یک کلام از حرف و اسم تشکیل شود. (بنابر آنچه در نحو گفته شده است)

    2. در «یا زید»، یک کلمه مقدّر است: «ادعو زیداً»

    3. در «ادعوا زیداً» دو نسبت موجود است. یکی «نسبت صدوری» که بین فاعل ادعو و دعوت است (من می خوانم) و یک «نسبت مدعویة» (نسبت وقوعیه) که بین دعوت و کسی که خوانده شده است (بین دعوت و زید). «یا» بر این نسبت «مدعویه» دلالت می کند.

    4. انشایی بودن «یا زید» هیچ فرقی با «انشائی بودن» جمله های انشائی دیگر (مثل استفهام، امر، نهی) ندارد. چراکه :

مقدمه : در همه قضایا (چه خبری و چه انشائی) یک «جمله معقوله» داریم (زید و قائم و نسبت بین آنها که در ذهن است) و یک «جمله ملفوظه» (زیدٌ قائم) و این جمله ملفوظه، مطابق با جمله معقوله است (و تمام نسبت ها و ارتباطات و معانی اسمیه ای که در قضیه معقوله هست در این قضیه ملفوظه هم موجود است) و تا هنگامیکه در ذهن، جمله معقوله پدید نیاید، ما نمی توانیم «قضیه ملفوظه» را پدید آوریم. پس حتماً قضیه ملفوظه مطابق و حاکی از قضیه معقوله است. و از این جهت هیچ فرقی بین قضایای انشائیه و قضایای اخباریه وجود ندارد؛ و هر دو دارای «مسند، مسند الیه و نسبت» هستند که حاکی از معادل آنها در «قضیه معقوله» هستند. با این تفاوت که گاه این قضیه خبر می دهد از «نسبت های خارجی» (قضیه اخباریه) و گاه این قضیه [و نه نسبت به تنهایی] معنایی را در ظرف خودش ایجاد می کند.

پس : اجزاء قضایای ملفوظه همیشه و در همه قضایا حاکی از اجزای قضایای معقوله است؛

اما : باید توجه داشت تقسیم قضیه به «اخباریه و انشائیه»، با عنایت به این «حکایت گری» نیست و علاوه بر این حکایت گری، اگر قضیه نسبت به خارج هم حکایت گری داشت، «اخباری» است و اگر نسبت به عالم خارج، ایجادی بود، قضیه «انشائی» است.

 


[1] . منتهی الدرایة ؛ ج1 : ص33.
[2] . عدة الاصول ؛ ج1 : ص149.
[3] . منتهی الاصول ؛ ج1 : ص48.
[4] . همان.
[5] . منتهی الاصول ؛ ج1 : ص48.
logo