« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد حسن خمینی

90/08/11

بسم الله الرحمن الرحیم



 

دلایل مرحوم نائینیدلایل مرحوم نائینی

مرحوم نائینی بر مطلب خویش، سه دلیل اقامه کرده اند:

دلیل اول دلیل اول ایشان می گوید: روایت «ابوالاسود دئلی از امیر المؤمنین» به این نحوه است که:

«الاسم ما انبأ عن المسمّی و الفعل ما أنبأ عن حرکة المسمّی و الحرف ما اوجد معنی فی غیره»[1]

توضیح آنکه در مورد حرف، لفظ «ایجادیت» به کار رفته و در مورد اسم و فعل از لفظ «خبر می دهد»، بهره گرفته شده است.[2]

 

دلیل دوم دلیل دوم مرحوم بجنوردی دلیل دیگر مرحوم نائینی را چنین بر می شمارد:

«أن حرف النداء في مثل (يا زيد) لا يمكن أن يكون حاكيا عن النسبة الندائية المتقررة في غير موطن الاستعمال، لأنه قبل الاستعمال لا نداء و لا منادي و لا منادى. و إنما تتحقق هذه العناوين بنفس الاستعمال.»[3]

توضیح :

حروف نداء، حاکی از چیزی نیستند و تا قبل از اینکه این حروف استعمال شوند، چیزی در خارج وجود ندارد. (چراکه قبل از استعمال «یاء»، «نداء»، «مناد» و «منادی»، در هیچ وعائی وجود ندارند.)

دلیل سوم دلیل سوم مرحوم بجنوردی در بیان دلیل سوم می نویسد:

« أنه لا شك في أن مفاهيم اجزاء الجمل - تامة كانت أو ناقصة - اسمية أو فعلية، خبرية أو إنشائية ما عدا الحروف التي فيها و هيئاتها - مفاهيم بسيطة مستقلة في الأذهان غير مرتبطة بعضها ببعض، فلو لم توجد - بينها بواسطة الحروف و الهيئات - تلك النسب و الارتباطات، كانت أمورا متباينة دائما كل واحدة أجنبية عن الأخرى، فكيف يتحقق و يتشكل منها كلام، لأن الكلام لا بد أن تكون أجزاؤه مرتبطا بعضها ببعض.» [4]

توضیح :

    1. اجزاء جمله ها (چه تامه و چه ناقصه، چه اسمیه و چه فعلیه، چه خبریه و چه انشائیه) اگر بدون حرف، کنار هم بیایند، امور متباینه ای هستند که از یکدیگر اجنبی هستند و این حروف و نسبت ها هستند که ارتباط را بین آنها ایجاد می کنند.

    2. اگر این حروف هم مثل اسماء باشند، لازم است چیزی دیگر باشد تا بین اجزاء جمله ارتباط ایجاد کند.

**

ما می گوییم:

در تشریح مبنای مرحوم نائینی، لازم است متذکّر شویم:

    1. در این بحث سه وعاء و ظرف را تصور می کنیم: «وعاء خارج»، «وعاء ذهن» و «وعاء لفظ»

    2. در خارج : «وجود خارجی زید» را داریم و «وجود خارجی دار» را؛ در خارج وجود رابط، این دو وجود را (جوهر و عرض) به هم پیوند می دهد.

در ذهن : «مفهوم زید» را داریم و «مفهوم دار» را.

و در لفظ : «لفظ زید» را داریم و «لفظ دار» را.

    3. ظاهراً مرحوم نائینی می فرماید: لفظ «فی» ایجادی است؛ این «لفظ» در ذهن متکلم بین «مفهوم زید» و «مفهوم دار»، پیوند ایجاد می کند.

طبق این بیان : تا وقتی لفظ «فی» نیآمده است متکلم نمی تواند بین «زید» و «دار»، ارتباط ایجاد کند. پس «فی» ایجاد کننده نسبت بین دو «مفهوم ذهنی» است.

    4. ممکن است گفته شود : مراد نائینی آن است که «لفظ فی» بین لفظ زید و لفظ دار، ارتباط ایجاد می کند.

در این صورت : وجود رابط در ذهن بین مفهوم زید و مفهوم دار، ارتباط ایجاد می کند و لفظ «فی» بین لفظ زید و لفظ دار.

    5. ممکن است گفته شود : مراد مرحوم نائینی آن است که لفظ «فی» که توسط متکلم گفته می شود، در ذهن سامع بین «مفهوم زید» و «مفهوم دار» ارتباط ایجاد می کند.

    6. مشهور از کلام مرحوم نائینی، تقریر اول را برداشت کرده اند ولی باید توجه داشت که در دو تقریر دیگر هم حروف «ایجادی» هستند، کما اینکه ممکن است کسی بین تقریر اول و سوم هم جمع کند.

    7. در هر صورت باید توجه داشت که مرحوم نائینی، در حروفِ «نداء» و امثال آن می گوید: این حروف در عالم «خارج»، «نداء» را ایجاد می کنند و لذا درباره آن حروف، ایجادیت در وعاءِ «ذهن» یا «لفظ» مطرح نیست.

 


[1] . بحار الانوار ؛ ج40 : 162 . داستان ابوالاسود دئلی و فراگیری علم نحو از امیر المؤمنین به گونه های مختلفی نقل شده است:مرحوم مدرس افغانی در «مکرّرات المدرس» می نویسد: «ما نقله السکاکی هذا نصه : «یروی عن علی رضی الله عنه انه کان یشیع جنازة فقال له قائل من المتوفی بلفظ اسم الفاعل سائلا عن المتوفی فلم یقل فلان بل قال الله ردّاً لکلامه علیه مخطئاً ایاه منبّهاً له بذلک علی انه کان یجب ان یقول من المتوفقی بلفظ اسم المفعول و یقال ان هذا الواقع کان احد الاسباب التی دعته الی استخراج علم النحو فامر ابا الاسود الدؤلی بذلک فهو اول ائمه علم النحو انتهی» (ج1 ص37)«شیخ مفید» در کتاب «الفصول المختارة» این گونه روایت را نقل کرده است:«[فصلُ قولِ الصَّادِقِ ع أَعْرِبُوا حَدِيثَنَا و معنى النحو و أول من وضعه‌]وَ أَخْبَرَنِي الشَّيْخُ أَدَامَ اللَّهُ عِزَّهُ مُرْسَلًا عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَلَّامٍ الْجُمَحِيِّ أَنَّ أَبَا الْأَسْوَدِ الدُّؤَلِيَّ دَخَلَ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع فَرَمَى إِلَيْهِ رُقْعَةً فِيهَا بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ الْكَلَامُ ثَلَاثَةُ أَشْيَاءَ اسْمٌ وَ فِعْلٌ وَ حَرْفٌ جَاءَ لِمَعْنًى فَالاسْمُ مَا أَنْبَأَ عَنِ الْمُسَمَّى وَ الْفِعْلُ مَا أَنْبَأَ عَنْ حَرَكَةِ الْمُسَمَّى وَ الْحَرْفُ مَا أَوْجَدَ مَعْنًى فِي غَيْرِهِ فَقَالَ أَبُو الْأَسْوَدِ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ هَذَا كَلَامٌ حَسَنٌ فَمَا تَأْمُرُنِي أَنْ أَصْنَعَ بِهِ فَإِنَّنِي لَا أَدْرِي مَا أَرَدْتَ بِإِيقَافِي عَلَيْهِ فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع إِنِّي سَمِعْتُ فِي بَلَدِكُمْ هَذَا لَحْناً كَثِيراً فَاحِشاً فَأَحْبَبْتُ أَنْ أَرْسِمَ كِتَاباً مَنْ نَظَرَ إِلَيْهِ مَيَّزَ بَيْنَ كَلَامِ الْعَرَبِ وَ كَلَامِ هَؤُلَاءِ فَابْنِ عَلَى ذَلِكَ فَقَالَ أَبُو الْأَسْوَدِ وَفَّقَنَا اللَّهُ بِكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ لِلصَّوَابِ‌» (ص91)فوائد الحجتیه در این باره می نویسد:«بعضی گفته اند: ابوالأسود دئلی گفته وارد بر امیر المؤمنین علیه السلام شدم دیدم حضرت متفکّر است؛ پرسیدم: درچه متفکرید؟ فرمود: در شهر شما خطا شنیدم و اراده دارم کتابی در اصول عربیت وضع کنم گفتم اگر چنین باشد ما را زندگی بخشیده و لغت عرب را در میان ما باقی گذارده ای؛ بعد از سه روز بر حضرتش وارد شدم کتابی بجانب من افکند و نوشته بود: (بسم الله الرحمن الرحیم) الکلام کلّه اسم، و فعل، و حرف فالاسم ما أنبأ عن المسمی، و الفعل ما أنبا عن حرکة المسمی، و الحرف ما أنبأ عن معنی لیس باسم و لا فعل»؛ بعد فرمود: بمانند این بیاور و بر این بیفزای و فرمود: بدان ابوالأسود: «إنّ الاشیاء ثلاثه: ظاهرٌ ؛ مضمر ؛ و شئ لیس بظاهر و لا مضمر»؛ ابوالاسود گوید: اموری را گرد آوردم، و بر حضرت امیر عرضه داشتم بعضی از آنها حروف ناصبه بود: «إنّ ؛ أنّ ؛ کان ؛ لیت ؛ لعلّ» فرمود: چرا «لکن» را نیاوردی، بلکه آنهم از حروف نصب است. (فوائد الحجتیه : 1 ص10)سید بن طاووس نیز می نویسد:«وأول من تكلم في النحو أبو الأسود الدؤلي، وسبب ذلك أنه دخل على ابنة له بالبصرة، فقالت له : أبت ما أشد الحر ! متعجبة ورفعت أشد، فظنها مستفهمة، فقال : شهرنا حر، فقالت : يا أبت إنما أخبرتك ولم أسألك، فأتى علي بن أبي طالب - رضي الله عنه - فقال : يا أمير المؤمنين ذهبت لغة العرب، ويوشك أن تطاول عليها زمان أن تضمحل، فقال له : وما ذاك ؟ فأخبره خبر ابنته، فقال : هلم صحيفة ثم أملى عليه، الكلام لا يخرج عن اسم، وفعل، وحرف جاء لمعنى، ثم رسم له رسوما فنقلها النحويون في كتبهم.» (بناء المقالة الفاطمیة / السید ابن طاووس : پاورقی ص102)ابوالبرکات نیز می نویسد:«ومنهم العلامة أبو البركات الأنباري في ( نزهة الألباء ) (ص3 ط القاهرة) قال : روى أبو الأسود قال : دخلت على أمير المؤمنين علي بن أبي طالب فوجدت في يده رقعة، فقلت : ما هذه يا أمير المؤمنين ؟ فقال إني تأملت كلام العرب فوجدته قد فسد بمخالطة هذه الحمراء يعني الأعاجم، فأردت أن أصنع شيئا يرجعون إليه ويعتمدون عليه ثم ألقى إلي الرقعة وفيها مكتوب : الكلام كله اسم وفعل وحرف، فالاسم، ما أنبأ عن المسمى والفعل ما أنبأ به والحرف ما أفاد معنى . وقال لي : انح هذا النحو، وأضف إليه ما وقع إليك واعلم يا أبا الأسود إن الأسماء ثلاثة ظاهر ومضمر واسم لا ظاهر ولا مضمر وإنما يتفاضل الناس يا أبا الأسود فيما ليس بظاهر ولا مضمر وأراد بذلك الاسم المبهم قال : ثم وضحت بابي العطف والنعت ثم بابي التعجب والاستفهام إلى أن وصلت إلى باب إن وأخواتها ما خلا لكن فلما عرضتها على علي عليه السلام أمرني بضم لكن إليها، وكنت كلما وضعت بابا من أبواب النحو، عرضته عليه رضي الله عنه إلى أن حصلت ما فيه الكفاية، قال : ما أحسن هذا النحو الذي قد نحوت فلذلك سمي نحوا.» (شرح احقاق الحق / السید المرعشی : ج8 ص12).
[2] . ایشان در ذیل این دلیل می نویسد:«ثم إنّ الرواية نقلت بوجهين أحدهما ما ذكرنا و الثاني «ان الحرف ما أنبأ عن معنى ليس باسم و لا فعل» و لا يبعد ان يكون هذا التعريف اشتباها من الراوي فان أصل الرواية ليست من طرقنا بل من العامة و انما أخذها الخاصة منهم (مضافا) إلى ان علو المضمون من جملة المرجحات المذكورة في بابها و لا ريب في علو مضمون الرواية الأولى و دقته بحيث لم يلتفت إليه الا المحققون من المتأخرين.» (اجود التقریرات ؛ ج1 ص22).
[3] . منتهی الاصول ؛ ج1 : ص47.
[4] . همان : ص49.
logo