90/01/23
بسم الله الرحمن الرحیم
در اینجا اشکالی متوجه مرحوم عراقی می شود که خود ایشان آن را مطرح می کنند :
«فإن قلت هذا النحود من الوضع یستلزم تصور الموضوع له و هی المرتبة الخاصة من الوجود السعی الساری فی جمیع الوجودات الجزئیة و تصور الموضوع له المزبور یستلزم تصور تلک الوجودات الجزئیة التی لا نهایة لها و هو محال»[1]
توضیح :
1. برای وضع کردن، محتاج آن هستیم که وجود سعی را تصور کنیم.
2. این که کلی طبیعی یعنی وجود سعی را بخواهیم تصور کنیم، محتاج آن است که همه افراد را تصور کنیم.
3. تصور همه افراد ممکن نیست.
خود ایشان سپس جواب می دهند:
«قلت لا اختصاص لهذا الاشکال بهذا المقام بل هو یتوجّه علی کل مسألة ینشأ الحکم فیها علی ما لا نهایة له کالقضیة الحقیقیة التی یتناول الحکم فیها جمیع الافراد الطبیعة المحققة و المقدّرة فکما یکون العنوان مرآتاً لملاحظة ما ینطبق علیه من الافراد اجمالاً کذلک یکون العنوان العام فی المقام مرآتاً لملاحظة تلک المرتبة من الوجود السعی و ما یسری فیه من الأفراد و هذا نحو آخر من الوضع العام و الموضوع له العام و سیجی ان شاء الله أن وضع الحروف من هذا القبیل من الوضع»[2]
توضیح :
این اشکال در همه قضایای حقیقه می آید. [قضیه حقیقیه، قضیه ای است که موضوع آن تمام افراد مقدّرة الوجود را شامل می شود و طبیعی است که همه افراد قابل ملاحظه نیست. مثال «کل انسان ضاحکٌ»]
حل مشکل به این است که «عنوان عام» می توان مرآت و آینه ای باشد تا در آن همه مصادیق را به نحو اجمالی ملاحظه کنیم.
ما می گوییم:
اول قرار بود با دیدن افراد، به وجود سعی پی ببریم، حال آنکه در عبارت فوق گفته شده است از وجود سعی به افراد پی می بریم. البته ممکن است برای تصحیح فرمایش مرحوم عراقی بگوییم ظاهراً مراد ایشان آن است که برای آنکه بخواهیم وجود سعی را ملاحظه کنیم، لازم نیست همه افراد را تک به تک ملاحظه کنیم. بلکه می توان با دیدن یک فرد، حصه ای از کلی که در آن می باشد را ملاحظه کرد و بعد با دیدن حصه به وجود سعی پی برد و با ملاحظه وجود سعی، همه افراد را به صورت اجمالی لحاظ نمود.
مرحوم امام بر مطلب مرحوم عراقی اشکال می کنند:
«و فيه ما لا يخفى على أهله فإنّ الجامع الخارجيّ بنعت الوحدة يساوق الوجود الواحد بالوحدة العدديّة ضرورة مساوقة الوحدة للوجود، و فساده أوضح من أن يخفی»[3]
در توضیح عبارت ایشان لازم است توجه کنیم که طبق عقیده فلاسفه اسلامی، آنچه در عالم خارج است، «جزئی» است و تشخص دارد و هم چنین دارای وحدت عددی است (در مقابل وحدت سنخیه همانند وحدت انسان که در زید و عمرو موجود است) و آنچه کلی است و جامع بین افراد متعددی است نمی تواند دارای وحدت عددی باشد بلکه وحدت سنخیه دارد. و لذا «جامع خارجی» قابل تصویر نیست چراکه «جامع» یعنی کلی، اما «خارجی» یعنی «جزئی».
و این سخن مرحوم امام در جواب به آن قسمت از فرمایش مرحوم عراقی است که «کلی طبیعی» را «وجود سعی» می دانست که همه افراد سریان دارد و واحد به وحدت عددی است.
حضرت امام سپس ادامه می دهند:
«و هو رحمه اللّه و إن فَرّ من ذلك قائلاً: إنّ الحصص متكثّرة الوجود لئلا يلزم الوحدة العدديّة، لكن كرّ عليه بالالتزام بالجامع الموجود بالوجود السعي الّذي توهّم كونه منشأ انتزاع المفهوم الواحد، و كونه مؤثّراً عند اجتماع العلّتين على معلوم واحد، و إن سمّاه واحداً ذاتيّاً و سنخيّاً، و هذا رأي الرّجل الهمدانيّ، و لعلّ منشأ توهّمه - أيضا - ما توهّم من قيام البرهان عليه.» [4]
توضیح :
مرحوم عراقی اگرچه تلاش کرده که وحدت عددی را به تک تک افراد (که مجموعه ای از حصه و خصوصیات فردیه هستند) منسوب کند [یعنی بگوید زید واحد عددی است و طبعاً حصه انسان که در زید است واحد عددی است]، ولی به وجود خارجی جامع به نحو وجود سعی ملتزم شده است.
ایشان وجود سعی را واحد به وحدت سنخیه دانسته است ولی اگر چیزی در خارج موجود است، طبعاً واحد به وحدت شخصیه عددیه است.
اگر عراقی بخواهد از طرفی کلی طبیعی را خارجی بداند و از طرفی آن را در افراد و مصادیق دارای سریان بداند [و آن را جامع افراد برشمرد] لاجرم باید به قول رجل همدانی قائل شود.
امام سپس اشکال دیگری را بر مرحوم عراقی وارد می کنند.
«و أمّا قضيّة عدم انتزاع مفهوم واحد إلاّ من منشأ واحد فهو كذلك، لكن ليس معناه أنّه يكون في الخارج أمرٌ واحد جامع موجود بنعت الوحدة ينتزع منه المفهوم، بل المراد منه أنّ الماهيّة اللابشرط الموجودة في الخارج بنعت الكثرة المحضة، للعقل أن يُجرِّد [أفرادها] عن اللواحق و المشخصات، فعند ذلك ينال من كلّ فرد ما ينال من الآخر.» [5]
توضیح : مرحوم عراقی می فرمود اگر کلی طبیعی واحد نباشد، لازم می آید که مفهوم واحد (کلی) از متکثرات (افراد خارجی) انتزاع شود و این خلاف قاعده الواحد است.
در حالیکه : نحوه انتزاع مفهوم واحد از مصادیق متکثره به این صورت است که عقل انسان، یک فرد را لحاظ می کند و مشخصات آن فرد را می زداید و به ماهیت لا بشرطی می رسد و همین کار را در مورد فرد دیگری انجام می دهد و بعد در میابد که ماهیت لا بشرط انتزاع شده از فرد اول با ماهیت لا بشرط انتزاع شده از فرد دوم، یکسان است.
پس انتزاع مفهوم واحد از دو فرد با حفظ مشخصات فردیه ممکن نیست. ولی در صورت تجرد از مشخصات فردیه، این امر ممکن است.