90/01/21
بسم الله الرحمن الرحیم
نکته ششم:
مرحوم آقا ضیاء عراقی ـ چنانکه به صراحت در نهایة الافکار[1] و بدایع الافکار[2] آمده است و در مقالات الاصول نیز مورد اشاره قرار گرفته است، می نویسند «وضع عام ؛ موضوع له عام» به دو صورت قابل تصویر است.
پیش از بیان ایشان لازم است دو مقدمه را مطرح نماییم:
الف) قول مشهور درباره «کلی طبیعی» چیست؟
مرحوم مطهری می نویسد:
« ما سه جور كلى داريم:
كلى منطقى، كلى عقلى و كلى طبيعى. همان طور كه مثلا ما در خارج جسم داريم و يك صفت داريم كه آن صفت سفيدى اين جسم است (حالا در مثل مناقشه نيست) و يك وقت ما جسم را در نظر مىگيريم، يك وقت سفيدى را در نظر مىگيريم و يك وقت جسم را با سفيدى، ايندو را با همديگر يعنى جسم مقيد به سفيدى را در نظر مىگيريم؛ يا در مورد انسان و علم، شما يك وقت انسان را در نظر مىگيريد، يك وقت علم را در نظر مىگيريد و يك وقت انسان عالم را در نظر مىگيريد؛ در ذهن هم اين سه گونه اعتبار هست. مىگويند همان طور كه اين سه اعتبار براى اشياء در خارج (مثل جسم و سفيدى) هست، در ذهن هم همين سه گونه اعتبار هست: يك وقت ما «انسان» را در نظر مىگيريم، يك وقت «كليت» را در نظر مىگيريم و يك وقت «انسان كلى» را در نظر مىگيريم. انسان در ذهن داراى صفت كليت است. پس كليت خودش يك معنى است، ولى معنىاى كه فقط ذهنى است. كليت يك امر ذهنى است، معقول ثانى منطقى است. انسان با صفت كليتش هم ذهنى است. انسان كلى فقط در ذهن است؛ يك صورت كلى عقلى است. انسان كلى در خارج نيست.
ولى بحث سر انسان است، انسان در ذات خودش، يعنى انسان بما هو. انسان بماهو لا بشرط است از كليت و جزئيت. انسان بماهو در خارج جزئى است و در ذهن كلى است و كلى طبيعى يعنى انسان بماهو انسان، نه انسان با صفت كليت.
انسان با صفت كليت، كلى عقلى است. انسان مقسم كلّى و جزئى است؛ نه مقيد به جزئيت است نه مقيد به كلّيت، كما اينكه نه مقيد به وحدت است نه مقيد به كثرت.
انسان در ذات خودش لا بشرط از وحدت و كثرت است و لهذا انسان واحد انسان است، انسان كثير هم انسان است. اگر انسان مقيد به وحدت مىبود ديگر انسان كثير انسان نبود، چون انسان كثير، انسان واحد كثير كه نيست. اگر مقيد به كثرت هم مىبود باز انسان واحد انسان نبود. ولى انسان در ذات خودش لا بشرط است از وحدت و كثرت. انسان واحد انسان است، انسان كثير هم انسان است.
پس كلى طبيعى يعنى آن ذات لا بشرط از قيد كليت و جزئيت كه در ذهن كلى است و در خارج جزئى؛ در ذهن متصف به كليت مىشود و در خارج متصف به جزئيت. به اين جهت است كه مىگويند اگر ما به كلى طبيعى «كلى» مىگوييم اين نوعى مجاز است، حق اين است كه هميشه بگوييم: «طبيعى» چون كلى طبيعى (يا طبيعى) آنى است كه در ذهن كلى است و در خارج جزئى، هم كلى است هم جزئى، و نه كلى است و نه جزئى»[3]
پس : «زید» در عالم خارج وجود واحدی است که عین «انسان» است و «انسان» ـ کلی طبیعی ـ به تمامه در زید موجود است و با رفتن زید، انسان ـ به تمامه ـ می رود.
و لذاست که رابطه «کلی طبیعی» با افراد، رابطه «آباء و أبناء» است، چراکه در هر فرد، کلی طبیعی بتمامه موجود است.
ب) قول رجل همدانی درباره کلی طبیعی چیست؟
رجل همدانی ـ بنابر آنچه شیخ الرئیس به او نسبت می دهد ـ می گفته است: در عالم خارج یک طبیعی موجود است و بس و افراد آن وجوداتی دارند که متغایر با آن است.
حال : مرحوم آقاضیاء درباره کلی طبیعی، عقیده سومی را مطرح کرده، می نویسد:
«تک تک افراد یک نوع، دارای مرتبه ای واحد از وجود هستند و هر کدام حصه ای از کلی طبیعی را دارا می باشند. پس در هر فرد، تمام انسان نیست بلکه «حصه ای از انسان» موجود است. و در عین حال کلی طبیعی یک وجود سعی است که در ضمن همه سیلان دارد؛ به عبارت دیگر یک کلی طبیعی است (شباهت به قول رجل همدانی) که در هر فرد یک حصّه ای دارد. (رابطه حصّه با افراد = آباء و ابناء) پس هر فرد ترکیبی است از حصه کلی طبیعی (و نه کلی طبیعی بتمامه) و خصوصیات فردیه. و کلی طبیعی در همه حصّه ها سریان دارد و در عین حال واحد است.
حال : مرحوم عراقی می فرماید: گاه کلی طبیعی را از آن «وجود سریان دار» استفاده می کنیم و آن را تصور کرده و نام را برای آن می گذاریم. (این، نوع اول از «وضع عام ؛ موضوع له عام» است که مشهور هم می گویند) و گاه کلی طبیعی را از «حصّه» استفاده می کنیم.
درباره نوع دوم مرحوم آملی در تقریر کلام مرحوم عراقی می نویسد:
«النحو الثانی هو عبارة عن تصور الجامع بین الامور المختلفة التی تشترک فی معنی ما (غیر الوجود العام) [همه افراد در وجود هم با هم مشترک هستند. پس مراد از جامع چیزی است مثل انسانیت در ضمن زید و عمرو .. که غیر از وجودی است که هر یک از آن ها دارا می باشند.] بصورة ذلک الجامع الحاکیة عنه علی ما هو علیه فی الخارج من امتزاجه بالخصوصیات المتفرّقة» [جامع را به همان صورتی که در خارج جامع است و آن امور مختلفه ـ افراد خارجی ـ از آن حکایت می کنند، تصور می کند. (و نه مستقل و مجرد از افراد = نوع اول از تصور وضع عام موضوع له عام) که این جامع در عین خارج به همین صورت موجود است که عبارت باشد از اینکه جامع با خصوصیات فردی ممتزج است. پس «الحاکیة» صفتِ «الامور المختلفة» است. و ضمیر «عنه» به جامع بر می گردد] [4]
توضیح :
1. افراد یک کلی در عالم خارج، دارای خصوصیات فردیه منحصر به خود هستند.
2. هر فرد در عالم خارج از یک سو حصّه ای از کلی طبیعی را داراست و از یک سو خصوصیات فردیه خود را دارد و این دو در ضمن «زید» با هم ممزوج شده اند.
همین مطلب در «نهایة الافکار» نیز به این صورت مورد اشاره قرار گرفته است.
«من قسمي عموم الوضع و الموضوع له: هو ان يكون الموضوع له الجهة المشتركة بين الافراد المتصوّرة في الذهن التي بها تمتاز افراد كلّ نوع عن افراد آخر بنحو لا يكاد تحققه في الذهن إلاّ مع الخصوصية و بالوجود الضمني لا المستقل، [مستقل = مجرد از خصوصیات فردیه = نوع اول از وضع عام موضوع له عام] و ذلك بان يلاحظ معنى عام و يشار به إلى الجهة المشتركة و الجامع المتحد مع الافراد الذهنية التي بها امتياز افراد كل نوع عن آخر فيجعل اللفظ بإزاء تلك الجهة المشتركة بما هي مشتركة و موجودة في الذهن بعين وجود الفرد و الخصوصية»[5]
ما می گوییم :
«کلی طبیعی» در کلام مرحوم عراقی با آنچه از مشهور می شناسیم تفاوت دارد. چراکه طبق عقیده مشهور، کلی طبیعی در ضمن تک تک افراد به وجود مستقل موجود است و لذا هر فرد، در حقیقت یک طبیعی است. و رابطه افراد با طبیعی، رابطه «ابناء و آباء» است. در حالیکه طبق نظر مرحوم عراقی، حصه کلی طبیعی در ضمن افراد موجود است.
ایشان برای اثبات مدعای خود، ابتدا با پذیرش اصالت وجود می نویسند، ماهیت اعتباری است و لذا کلی طبیعی عنوانی است که از مرتبه ای از مراتب وجود انتزاع می شود. حال این «مرتبه از وجود» در ضمن همه افراد این طبیعت موجود است. و لذا «فرد طبیعت» یعنی وجود خارجی که می توان از آن، طبیعت و عنوان خاصی را انتزاع نمود.[6] و سپس می نویسند: این عنوان خاص انتزاع شده، «حصه کلی طبیعی» است :
«و بذلک اتّضح لک معنی الکلی الطبیعی و انه هو العنوان المنتزع من مرتبة خاصة من الوجود السعی المتحقق فی ضمن الوجودات الشخصیة التی تکون افراداً لذلک الکلی و علیه یکون معنی الفرد هو الوجود الشخصی الذی ینتزع منه عنوان خاص به یسمی حصة من الکلی الطبیعی.» [7]
توضیح :
1. کلی طبیعی از وجود سعی انتزاع می شود.
2. وجود سعی همان حقیقت واحد است که در عین وحدت شخصیه در همه افراد سریان دارد.
3. وجودات خارجی، افراد کلی طبیعی هستند.
4. هر فرد آمیخته ای است از خصوصیات فردیه و حصّه کلی.
ایشان سپس تلاش زیادی دارند تا بگویند «حصه کلی طبیعی» چه فرقی با کلی طبیعی دارد و همچنین تلاش دارند که قولشان با قول رجل همدانی [که می گوید کلی طبیعی یکی است و هر فرد و مصداق یک قطعه از آن است] یکسان نباشد.