« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد حسن خمینی

89/12/23

بسم الله الرحمن الرحیم



نکته 3 : از آنچه در نکته 2 آوردیم، باید استفاده کرده و تعریف وضع را به نوعی تغییر دهیم چراکه وضع تنها منحصر به الفاظ نیست بلکه در غیر الفاظ هم جاری است. و لذا باید بگوییم حقیقت وضع عبارت است از :

«جعل الشئ علامة للمعنی سواء کان الشئ لفظاً أو هیأة أو نسبة أو إعراباً»

توجه : در اصطلاح علم زبان شناسی، از هیأت، نسبت و اعراب با عنوان قواعد زبانی یاد شده است.

**

نکته 4 : مرحوم صاحب فصول بعد از تقسیم وضع به شخصی و نوعی، می نویسد:

«ثم اعلم أن اللفظ الموضوع إن عين من حيث الخصوصية فالوضع شخصيّ. و هذا ظاهر و إلا فنوعيّ و منه وضع أكثر صيغ المشتقات فإنّ التحقيق أنّ منها ما هو موضوع بالوضع الشخصي من الماضي و المضارع المجرّدين فإن اختلاف هيئاتهما في المواد المختلفة مع عدم قدر جامع بين ما اتفق منها فيها يوجب كونهما موضوعين بالوضع الشخصي و كون أفعال السّجايا موضوعة على الضمّ على تقدير ثبوت الاطراد، فيها لا يجدي في غيرها ... منها ما هو موضوع بالوضع النوعي كسائر صيغ الماضي و المضارع و جملة صيغ الأمر و اسم الفاعل و المفعول فإنّ التحقيق أن الواضع لاحظ كل نوع منها ممّا له قدر جامع بعنوان كلي و هو ذلك القدر الجامع و وضع كل واحد من خصوصيّاتها الملحوظة تفصيلا أو إجمالا على ما مرّ بإزاء معانيها المعهودة»[1]

توضیح :

    1. وضع در هیأت های افعال ثلاثی مجرد شخصی است؛ در حالی که در غیر افعال ثلاثی مجرد، وضع، نوعی است.

    2. وضع در ثلاثی مجرد، شخصی است چراکه : مثلا بین قَتَلَ و صَدَقَ و نَصَرَ، قدر جامعی نیست تا هیأت فعل ماضی برای آن به صورت وضع نوعی، وضع شده باشد.

    3. اگر بگویند افعالی که مربوط به سجایا هستند (مثل حسُن، شرُب)، عین الفعلشان، مضموم است؛ اولا می گوییم این مطلب شایع نیست؛ ثانیا در غیر افعال سجایا چنین ضابطه ای نداریم.

    4. پس نمی توان حکم نوعی درباره باب «فَعُلَ یفعُل» صادر کرد.

    5. در بقیه صیغه ها چنین ضابطه ای داریم مثلاً باب استفعال برای طلب وضع شده است.

ما می گوییم :

ملاکی که برای تقسیم بندی وضع به وضع شخصی و وضع نوعی برگزیده اند همان ملاک صاحب هدایة المسترشدین است. و مراد ایشان آن است که «ضَرَبَ» به صورت شخصی وضع شده است برای «زد آن مرد».

مرحوم محقق رشتی در بدایع الأفکار این مطلب را توضیح داده و سپس بر آن اشکال می کند:

« قد يقال بأنّ وضع بعض المشتقات شخصيّ مثل الماضي و المضارع المجرّدين المعلومين نظرا إلى اختلاف موادّهما فإنّ هيئة فعل تلحق مواد مختلفة لا جامع بينها حتى يلاحظ إجمالا بسببه بل لا بدّ فيها من الملاحظة التفصيلية و المنافية لكون الوضع نوعيّا كما صرّح بعض الأجلّة. لكن يمكن أن يصحّح كون الوضع فيهما و أشباههما أيضا نوعيّا كما يقتضيه إطلاق كلامهم في تسمية وضع المشتقات و الهيئات نوعيّا بأنّ وجود الجهة الجامعة بين المواد ليس بلازم في كون الوضع نوعيّا إذ المعتبر فيه كون الموضوع صادقا على ألفاظ مختلفة الحقيقة و هو مع عدم الجهة الجامعة بين المواد المختلفة أيضا متحقّق فإنّ زنة فعل يصدق على زنة ضرب و نصر إلى آخر ما على هذا الوزن من الأفعال المجردة فللواضع أن يقول إني وضعت هيئة ثلاث للدّلالة على الماضي و يحيل تعيين مواردها إلى مقام آخر فيكون كلّ واحدة من تلك الهيئات حينئذ موضوعة بالوضع النوعي لعروضها على ألفاظ مختلفة الحقيقة الّتي يعرفها أهل اللّسان غاية الأمر صيرورة الهيئات الثلاث من المترادفات و لا ضير فيه إذ الترادف غير مختص بالوضع الشّخصي و أمّا ثانيا فلأنه لو تم لجرى في المزيد أيضا لأنّ هيئة افتعل مثلا لا ضابط لمعروضها من الموادّ بل لا بدّ من السّماع و ليس بقياسي إذ لا يبنى من كل مجرّد هذا المزيد و كذا سائر المزيدات‌»[2]

توضیح :

    1. ایشان اشکال می کند : اولا می توان گفت «فَعَلَ» برای ماضی است و همین قدر برای وضع نوعی کافی است.

    2. غایت سخن آن است که «فعَل، فَعُل و فَعِل» با هم مترادف هستند و برای یک معنی وضع شده اند.

    3. ثانیا افعال ثلاثی مزید نیز سماعی هستند چراکه از هر ماده ای نمی توان فعل ثلاثی مزید ساخت.

 


[1] . الفصول الغرویة. ؛ محمد حسین اصفهانی ؛ ج1 ص41
[2] . بدایع الافکار. ؛ میرزا حبیب الله رشتی ؛ ج1 ص41
logo