89/12/16
بسم الله الرحمن الرحیم
نکته 1: مرحوم آخوند در بحث از حقیقت شرعیه می نویسد :
«أن الوضع التعیینی کما یحصل بالتصریح بانشاء .. کما فی المجاز»
توضیح :
1. وضع تعیینی گاه با تصریح به انشاء پدید می آید و گاه به وسیله استعمال
2. نوع دوم به این صورت است که واضع لفظ را در معنای مورد نظرش استعمال می کند چنانکه گویی از قبل بر این مطلب وضع شده است و نحوه استعمالش به نوعی است که نمی خواهد با قرینه مجازی مطلب خود را برساند.
3. واضع باید برای این نوع وضع، قرینه ای بگذارد تا دیگران بفهمند که متکلم در مقام وضع کردن است.
مرحوم نائینی بر این مطلب اشکال کرده اند که :
«(و توهم) إمكان الوضع بنفس الاستعمال كما أفاده المحقق صاحب الكفاية (قده) (مدفوع) بان حقيقة الاستعمال كما بيناه إلقاء المعنى في الخارج بحيث يكون الألفاظ مغفولا عنها فالاستعمال يستدعى كون الألفاظ مغفولا عنها و توجه النّظر إليه بتبع المعنى بخلاف الوضع فانه يستدعى كون اللفظ منظوراً إليه باستقلاله و من الواضح انه لا يمكن الجمع بينهما في آن واحد»[1]
توضیح :
1. استعمال افناء لفظ در معنی است یعنی در آینه لفظ، معنی را ببینیم و به خود آینه توجه نکنیم پس لحاظ لفظ در استعمال، لحاظ آلی است.
2. در وضع لازم است که واضع به خود لفظ نگاه مستقل داشته باشد.
3. بین لحاظ آلی و لحاظ استقلالی در آن واحد نمی توان جمع کرد.
حضرت امام به اشکال نائینی جواب می دهند :
«ففيه: أنّ كونه كذلك مطلقاً ممنوع، فإمكان لحاظ اللفظ في حال الاستعمال وجدانيّ واضح، نعم كثيراً ما يكون اللافظ غير ملتفت إلى ألفاظه. و أمّا مع تسليم كون الاستعمال كذلك فالظاهر امتناع الوضع به»[2]
توضیح :
1. اگر بگویند در استعمال، لحاظ لفظ آلی است و نمی تواند استقلالی باشد حرف شما درست است. اما :
2. در استعمال ـ مخصوصاً با مبنای علامیّت ـ گاه توجه استقلالی به لفظ داریم و لازم نیست حتما لحاظ آلی باشد. (به خصوص در مورد زبان هایی که تازه آنها را فراگرفته ایم)
ما می گوییم :
در جواب به مرحوم آخوند باید یادآور شویم که استعمال امری خارجی است و نمی تواند وضع را که امری است اعتباری پدید آورد. پس این استعمال اولیّه در حقیقت اعلام وضعی است که ما قبلا در افق اعتبار نفسانی ایجاد کرده ایم و بوسیله این استعمال از آن خبر می دهیم.
*
نکته 2 : مرحوم محقق اصفهانی در نهایة الدرایة می نویسد:
«و أمّا على ذكرنا من أنّ حقيقة الوضع اعتبار الواضع فلا جامع بينهما بل الوضع التعيّني يشترك مع التعييني في نتيجة الأمر، إذ كما أنّ اعتبار الواضع يوجب الملازمة بين اللفظ و المعنى من حيث الانتقال من سماع اللّفظ إلى المعنى كذلك كثرة الاستعمال توجب استئناس أذهان أهل المحاورة بالانتقال من سماع اللفظ إلى المعنى فلا حاجة إلى دعوى اعتبار أهل المحاورة على حدّ اعتبار الواضع فانّه لغو بعد حصول النتيجة.» [3]
توضیح :
1. اطلاق لفظ وضع تعیینی و وضع تعیّنی، از باب اشتراک لفظی است. (یا آنکه اطلاق لفظ وضع بر وضع تعیّنی از باب تسامح است.)
2. وضع تعیّنی، وضع حقیقی (به معنای جعل علامیّت) نیست.
3. کثرت استعمال موجب انس بین لفظ و معنی می شود به گونه ای که از شنیدن لفظ به معنی منتقل می شویم.
4. چون امور اعتباری (که وضع از جمله آنهاست) در صورتی پدید می آیند که ثمره ای بر آنها مترتّب باشد، در جایی که کثرت استعمال باعث انتقال از لفظ به معنی شود، احتیاجی به وضع نداریم چراکه نتیجه وضع حاصل است.
پس : روی این مبنا حقیقت اعم از استعمال لفظ در موضوع له است چراکه معنای حقیقی گاهی معنای موضوع لهی است و گاهی معنایی است که از انسِ ناشی از کثرت استعمال، به ذهن متبادر می شود.
بر این مطلب می توان اشکال کرد:
«و لكن الّذي يختلج في النّفس ان الوضع التعيني لا أساس له، فانه لا يتصور له معنى معقول، إذ لا وجه لأن يختص اللفظ بالدلالة على المعنى بكثرة الاستعمال، مع ان الدلالة في هذه الاستعمالات الكثيرة لا ينفرد بها اللفظ، بل يشترك معه القرينة. و لو كان لمثل هذا مثال ملموس و واقع ثابت لأمكن ان نقول بأن ملاكه شيء معقول لا تصل إليه أذهاننا إذ إنكار الواقع مكابرة ظاهرة، الا انه لم يتضح لدينا وجود لفظ كذلك، يعني استعمل في معنى مع القرينة كثيرا بحيث صار دالا على المعنى بلا قرينة. فلا نستطيع الجزم بمعقولية الوضع التعيني بسهولة.» [4]
توضیح :
1. وضع تعینی اساسی ندارد چراکه در همه استعمالات مجازی، لفظ به همراه قرینه بر معنا دلالت می کند و هیچ موردی نیست که در آن لفظ بدون قرینه دلالت بر معنا نماید (حتی در مجاز مشهور هم قرینه همان شهرت است)
2. اگر مثالی را اقامه می کردند می شد پذیرفت ولی هیچ مثالی هم آورده نشده است.
3. پس وضع تعیّنی مقبول نیست.
ما می گوییم :
1. استدلال فوق، به عدم مقبولیت وضع تعیّنی منجر نمی شود بلکه به عدم حصول آن منتهی می شود.
2. اینکه حقیقت اعم از «وضع» و «ما فی معنی الوضع» باشد، محل تردید است که در بحث از حالات لفظ پیرامون آن سخن می گوییم.