« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد حسن خمینی

1403/01/28

بسم الله الرحمن الرحیم

دلیل اول «عدم جواز تمسک به عام قبل از فحص از مخصص»: سیره عقلا در مورد «عمومات در معرض تخصیص» (تفصیل در مسئله):

مرحوم آخوند می‌نویسد:

«فالتحقيق عدم جواز التمسك به قبل الفحص فيما إذا كان في معرض التخصيص كما هو الحال في عمومات الكتاب و السنة و ذلك لأجل أنه لو لا القطع باستقرار سيرة العقلاء على عدم العمل به قبله فلا أقل من الشك‌ كيف و قد ادعي الإجماع على عدم جوازه فضلا عن نفي الخلاف عنه و هو كاف في عدم الجواز كما لا يخفى.»[1]

توضیح:

    1. اگر عام - مثل عمومات کتاب و سنت - از زمره عموماتی است که در معرض تخصیص است [یعنی عرفاً چنین عموماتی، یا به سبب – مثلاً- روش قانونگذاری و یا به سبب متکلمی که عادتش بر وارد کردن مخصص‌های منفصل است]؛

    2. در این صورت یا یقین داریم که سیره عقلا، قبل از فحص به چنین عامی مراجعه نمی‌کند (یعنی عقلا ظن حاصل از اصالة العموم را بدون فحص حجت نمی‌داند)

    3. و اگر هم یقین نداشته باشیم، شک داریم که سیره عقلایی، بر رجوع به عام قبل از فحص مستقر است یا مستقر نیست (و سیره عقلایی تا احراز نشود، نمی توان حجیت را ثابت کرد)

    4. [ان قلت: شک نداریم. قلت:] با وجود ادعای اجماع چه برسد به ادعای نفی خلاف، چنین شکی ثابت است.

    5. [ما می‌گوییم: به طور معمول آنچه بعد از «فضلاً» وارد می‌شود باید مهمتر از چیزی باشد که قبل از «فضلاً» آورده می‌شود.

حال: چون ادعای اجماع مهم‌تر از «ادعای نفی خلاف» است، چگونه باید این عبارت مرحوم آخوند را توجیه کرد؟

در جواب می‌توان 4 گونه پاسخ را طرح کرد:

    1. شک خواهیم کرد چرا که ادعای اجماع موجود است در حالیکه اگر ادعای نفی خلاف هم موجود بود شک حاصل می‌شد. (این مطابق با فهم مرحوم فاضل است[2] )

    2. شک خواهیم کرد چرا که ادعای اجماع موجود است، بلکه بالاتر خودمان می‌توانیم نفی خلاف را تحصیل کنیم. (که در این صورت «نفی خلاف محصل»، از ادعای اجماع منقول بالاتر است)

    3. شک خواهیم کرد چرا که ادعای اجماع موجود است بلکه بالاتر ادعای نفی خلاف مطرح است (اگرچه حجیت اجماع منقول، از حجیت نفی خلاف منقول بالاتر است ولی در ما نحن فیه، برای ایجاد شک در روش عقلا و طریقه عقلایی، نفی خلاف اقوی است چرا که «اجماع» با وجود مخالف سازگار است ولی در نفی خلاف، مخالفی وجود ندارد.)

    4. اصلاً آنچه بعد از «فضلا» مطرح می‌شود، مرتبه کمتری از چیزی دارد که قبل از «فضلاً» مطرح شود. پس معنی چنین است: «شک می‌کنیم چرا که ادعای اجماع مطرح است چه رسد به آن چه پایین‌تر است که ادعای نفی خلاف است» (این مطابق با فهم صاحب کفایة الاصول فی اسلوبها الثانی[3] است)

به نظر ما جواب سوم اصح است.]

    6. ولی اگر عام چنین نباشد. یعنی از زمره عموماتی نیست که در معرض تخصیص است (که عمومات مردم عادی چنین است)؛

    7. در این صورت سیره عقلا بر آن است که بدون فحص از مخصص، به عام عمل می‌کنند.

کلام امام خمینی:

حضرت امام در این مسئله، کلام مرحوم آخوند را کامل برمی‌شمارند و می‌نویسند:

«فالتحقيق: ما أفاد المحقّق الخراسانيّ في المقام، و توضيحه: أنّ الشارع لم يسلك في مخاطباته غير ما سلك العقلاء، بل جرى في قوانينه على ما جرت به عادة العقلاء و سيرتهم.

لكن ديدنهم في المخاطبات العاديّة و المحاورات الشخصيّة، بين الموالي و العبيد و غيرهم عدم [فصل‌] المخصّصات و المقيّدات و القرائن، و لهذا تكون العمومات و المطلقات الصادرة منهم في محيط المحاورات حجّة بلا احتياج إلى الفحص، و لا يعتني العقلاء باحتمال المخصّص و المقيّد المنفصلين، و يعملون بالعمومات و الإطلاقات بلا انتظار. هذا حال المحاورات الشخصيّة.

و أمّا حال وضع القوانين و تشريع الشرائع لدى جميع العقلاء، فغير حال المحاورات الشخصيّة، فترى أنّ ديدنهم في وضع القوانين ذكر العمومات و المطلقات في فصل و مادّة، و ذكر مخصّصاتها و مقيّداتها و حدودها تدريجا و نجوما في فصول اخر.

و الشارع الصادع جرى في ذلك على ما جرت به طريقة كافّة العقلاء، فترى أنّ القوانين الكلّيّة في الكتاب و السّنة منفصلة عن مخصّصاتها و مقيّداتها، فالأحكام و القوانين نزلت على رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله نجوما في سنين متمادية، و بلّغها حسب المتعارف في تبليغ القوانين للأمّة، و جمع علماؤها بتعليم أهل بيت الوحي القوانين في‌ أصولهم و كتبهم.

فإذن تكون أحكامه تعالى قوانين مدوّنة في الكتاب و السّنة و العمومات و المطلقات التي فيها في معرض التخصيص و التقييد، حسب ديدن العقلاء في وضع القوانين السياسيّة و المدنيّة، و ما هذا حاله ليس بناء العقلاء على التمسّك [فيه‌] بالأصول بمجرّد العثور على العمومات و المطلقات من غير فحص، لأنّ كونهما في معرض المعارضات يمنعهم عن إجراء أصالة التطابق بين الاستعمال و الجدّ، و لا يكون العامّ حجّة إلاّ بعد جريان هذا الأصل العقلائيّ، و إلاّ فبمجرّد ظهور الكلام و إجراء أصالة الحقيقة و الظهور لا تتمّ الحجّيّة، فأصالة التطابق من متمّماتها لدى العقلاء.»[4]

ما می‌گوییم:

    1. گفته بودیم که حضرت امام بین اصالة الظهور و اصالة التطابق فرق می‌گذارند. در حالیکه ما گفته بودیم که اصالة التطابق همان اصالة الظهور است. و لذا در جایی که روش عقلا بر جدایی مخصص از عموم است، بعد از ورود عمومات، مراد استعمالی معلوم می‌شود ولی عرف چون کلام را کامل نمی‌داند (یعنی احتمال وجود مخصص منفصل را می‌دهد)، برای کلام ظهور در عموم قائل نیست و تنها بعد از فحص و یأس از مخصص است که کلام را ظاهر در معنای عموم می‌داند و همان معنای ظاهر شده را مطابق اصالة الظهور یا همان اصالة التطابق حجت می‌داند.


[1] . همان.
[2] . ایضاح الکفایة، ج3، ص436.
[3] . ج3، ص367.
[4] . مناهج الوصول، ج2، ص275.
logo