1402/02/13
بسم الله الرحمن الرحیم
کلام امام خمینی:
حضرت امام پس از آنکه می نویسند:
«لا ينبغي صرف الوقت في تعاريفهما، و النقض و الإبرام فيها، لكن ينبغي التنبيه لشيء يتّضح من خلاله تعريف العامّ»[1]
اشاره میکنند که:
« و هو أنّه لا إشكال في أنّ الألفاظ الموضوعة للطبائع بلا شرط كأسماء الأجناس، و غيرها لا تكون حاكية إلاّ عن نفس الطبائع الموضوعة لها، فالإنسان لا يدلّ إلاّ على الطبيعة بلا شرط، و خصوصيّات المصاديق لا تكون محكيّة به، و اتّحاد الإنسان خارجا مع الأفراد لا يقتضي حكايتها، لأنّ مقام الدلالة التابعة للوضع غير مقام الاتّحاد خارجا.
و كذا نفس الطبيعة لا يمكن أن تكون مرآة و كاشفة عن الأفراد، سواء كان التشخّص بالوجود و العوارض أماراته، أو بالعوارض، ضرورة أنّ نفس الطبيعة تخالف الوجود و التشخّص و سائر [عوارضها] خارجا أو ذهنا، و لا يمكن كاشفيّة الشيء عمّا يخالفه، فالماهيّة لا تكون مرآة للوجود الخارجيّ و العوارض الحافّة به.»
توضیح:
1. الفاظی که برای طبیعت (به صورت لا بشرط) وضع شده اند (مثل وضع اسماء اجناس)، فقط از نفس طبیعت (که لفظ برای آن وضع شده است) حکایت میکند.
2. مثلاً لفظ انسان، جز بر طبیعت لابشرط دلالت نمیکند و به خصوصیات مصادیق (مثل خصوصیت های زید و ...) اصلاً اشاره ای ندارد.
3. و اینکه ماهیت انسان با خصوصیات زید در عالم خارج به یک وجود موجود شدهاند، باعث نمی شود که لفظ انسان حاکی از خصوصیات باشد.
4. چراکه حکایت لفظ از معنی، تابع وضع است و ربطی به اتحاد وجودی در عالم عین ندارد.
5. همچنین طبیعت (انسان) کاشف از افراد خود نیست (چه بگوییم تشخص ناشی از وجود است و عوارض مشخّصه امارات آن وجود هستند و چه بگوییم تشخص ناشی از عوارض مشخّصه است)
6. چرا که طبیعت با وجود و تشخص هم در عالم عین و هم در عالم ذهن متفاوت است و دو چیزی که با هم متفاوت هستند، نمیتوانند کاشف از هم باشند و نمایانگر یکدیگر باشند.
حضرت امام سپس می نویسند:
1. پس «عموم و شمول»، نمی تواند ناشی از لفظ «انسان» باشد بلکه ناشی از دال های دیگری مثل لفظ «کل»، «جمع»، «جمع محلّی به ال» و ... است (و یا از جهت دیگری قابل استفاده است مثل نکره در سیاق نفی)
2. پس فهم عموم به نحو تعدد دال و مدلول است (یعنی وقتی می گوییم کلی انسان، «کل» عموم را می رساند که در مورد افراد انسان لحاظ شده است)
حضرت امام در پایان بر اینکه گفته میشود «در عام طبیعت، حاکی از افراد است» اشکال می کنند و می فرمایند طبیعت در عام، همان طبیعت است و آنچه کثرت افرادی را ایجاد میکند لفظ «کل» و ... است.
« فما اشتهر في الألسن من أنّ الطبيعة في العامّ تكون حاكية عن الأفراد، ليس على ما ينبغي، لأنّ العموم مستفاد من كلمة «كلّ» و «جميع» و غيرهما، فهي ألفاظ العموم، و بإضافتها إلى مدخولاتها يستفاد عموم أفرادها بالكيفيّة التي ذكرناها.
و على هذا يصحّ أن يعرّف العامّ: بما دلّ على تمام مصاديق مدخوله ممّا يصحّ أن ينطبق عليه.
و أمّا تعريفه: بأنّه ما دلّ على شمول مفهوم لجميع ما يصلح أن ينطبق عليه، فلا يخلو من مسامحة، ضرورة أنّ الكلّ لا يدلّ على شمول الإنسان لجميع أفراده، و الأمر سهل.»[2]
توضیح:
1. پس میتوان امام را چنین تعریف کرد:
«ما دل علی تمام مصادیق مدخوله ممّا یصح ان ینطبق علیه»
2. اما تعریف آخوند با مشکل مواجه است چرا که:
«کل» دلالت ندارد بر اینکه «انسان» شامل همه افرادش می شود.
جمع بندی تعریف عام:
1. به نظر می رسد تعاریف مطرح شده از اشکالات مختلف، مبرّی نیست. و چنانکه گفته شد نقض های مختلفی بر این تعریفها وارد است.
2. بهترین تعریف برای عام آن است که:
«عام لفظی است که اگر حکمی بر آن بار شود، بر تمام افرادی که آن لفظ، آنها را در برمیگیرد، بار می شود»
البته توجه شود که این تعریف، با استفاده از عوارض و ویژگی های عام است. و به این معنی نیست که بدون وجود حکم، «عام» قابل تصویر نیست. بلکه به این معنی است که عام برای چیزی وضع شده است که چنین خاصیتی را در بر دارد.
3. این تعریف، هم شامل عام مجموعی می شود و هم شامل عام استغراقی و هم شامل عام بدلی. (به بیانی که خواهیم آورد)
4. و به همین جهت «کل عالم» و «العلما» عام هستند، چرا که تمام افراد و مصادیقی که این دو لفظ آنها را در برمیگیرد، تحت حکمی خواهند بود که بر این دو لفظ بار می شود.
5. ولی «علما»، عام نیست چرا که ممکن است عالمی باشد که تحت حکمی که روی علما بار شده است، قرار نگیرد.
به عبارت دیگر: «کل عالم» و «العلماء» عام است چرا که حکمی که روی آنها می نشیند (مثلاً اکرم العلماء و اکرم کل عالم)، بر تک تک مصادیق آن بار می شود. ولی «علماء»، عام نیست چرا که حکم در «اکرم علماء»، الزاماً بر روی همه عالم ها، بار نمی شود و ممکن است برخی از عالم ها از تحت حکم خارج باشند.
6. توجه شود که رابطه «عام و مصادیق»، رابطه کلی و جزئی نیست، بلکه رابطه آنها، رابطه کل و جزء است.
البته گاه حکم که روی «کل» قرار میگیرد به این نحوه است که تک تک اجزاء را مستقل از یکدیگر محکوم به حکم میکند (استغراقی) و گاه به این نحوه است که حکم بر کل که بار می شود فقط در صورتی امتثال می شود (و یا صادق است) که همه افراد با یکدیگر باشند (مجموعی) و گاه به نحو (بدلی) است.
7. به عبارت دیگر:
عام لفظی است که افرادی را در برمیگیرد و حکمی که بر آن عام حمل می شود، بر آن افراد حمل می شود.
حال:
گاه این حکم در صورتی بر افراد حمل می شود که در کنار هم باشند (عام مجموعی)
و گاه این حکم بر تکتک افراد بار می شود، حتی اگر منفرد باشند (عام استغراقی)
و گاه این حکم بر افراد به صورت بدلی بار می شود (عام بدلی)
8. با این حساب، «عام»، لفظ «کل» (و یا لفظ «عالم» در «کل عالم») نیست، بلکه «کل عالم» عام است و «کل» و «عالم» بر روی هم (به نحو تعدد دال و مدلول که در کلام امام مطرح شد)، «عام» هستند؛ کما اینکه «العلماء»، که متشکل از «ال» و «علماء» است، عام است و یا نکره در سیاق نفی، که متشکل از «نکره و نفی» است، عام است (و همین تفاوت سخن ما با کلام حضرت امام است.)