1402/02/11
بسم الله الرحمن الرحیم
7. مرحوم آخوند درباره تعریف های عام می نویسد:
« قد عرفّ العام بتعاريف ، وقد وقع من الأعلام فيها النقض بعدم الاطراد تارةً والانعكاس أُخرى بما لا يليق بالمقام ، فإنّها تعاريف لفظية ، تقع في جواب السؤال عنه ب (ما) الشارحة ، لا واقعة في جواب السؤال عنه ب (ما) الحقيقية ، كيف؟ وكان المعنى المركوز منه في الأذهان أوضح مما عرفّ به مفهوماً و مصداقاً ، ولذا يجعل صدق ذاك المعنى على فرد وعدم صدقه ، المقياس في الإِشكال عليها بعدم الاطراد أو الانعكاس بلا ريب فيه ولا شبهة تعتريه من أحد ، والتعريف لابد أن يكون بالاجلى ، كما هو أوضح من أن يخفى.»[1]
توضیح:
1. تعریف های زیادی برای عام در کلمات اصولیون مطرح است که گاه به عدم اطراد (مانع اغیار نیست) و گاه به عدم انعکاس (جامع افراد نیست) نقض شده است
2. چون این تعریفها، تعریف های لفظی (شرح الاسمی که در جواب ما شارحه مطرح میشود) است (و به ماهیت شیء اشاره ندارد)، لازم نیست درباره این تعریفها بحث کنیم.
3. اما اینکه میگوییم این تعریفها، لفظی است به این دلیل است لفظ عام از تعریف های مطرح شده (که گاه مفهوم عام و گاه مصداق عام را توضیح داده اند)، اعرف و اجلی است و لذا بزرگان اشکال کرده اند و گفتهاند «تعریف غلط است، چون تعریف مذکور، فلان مصداق را شامل نمی شود در حالیکه «مفهوم عام» شامل آن میشود و یا چون فلان مصداق را شامل می شود، در حالیکه «مفهوم عام» شامل آن نمی شود.»
4. در حالیکه اگر «مفهوم عام» ناشناخته بود (و قرار بود با این تعاریف شناخته شود)، امکان چنین اشکال هایی وجود نداشت.
ما می گوییم:
1. مرحوم اصفهانی در نهایة الدرایه، اشکالی را متوجه مرحوم آخوند کرده است و می فرماید: «اینکه مرحوم آخوند تعریف لفظی و تعریف شرح الاسمی و مطلب ما شارحه را به یک معنی و مترادف با هم میداند، سخن درستی نیست و مخالف با اصطلاح اهل حکمت است»
ایشان در ادامه توضیح میدهد که مطابق با نظر اهل حکمت تعریف اسمی (یا همان شرح الاسم) همان مطلب «ما شارحه» است و این دو دقیقا همان تعریف حقیقی (حد و رسم) هستند و تنها تفاوتشان آن است که:
«و الفرق حينئذ بين ما الشارحة و ما الحقيقيّة أنّ السؤال في الثانية بعد معرفة وجود المسئول عنه دون الأوّلي إذ الحقيقة و الذات اصطلاحاً هي الماهيّة الموجودة،و بالجملة المعروف عندهم أنّ الحدود قبل الهليّات البسيطة حدود اسميّة،و هي بأعيانها بعد الهليّات تنقلب حدوداً حقيقيّة فلا تغفل»[2]
مطابق آنچه از ایشان خواندیم:
تعریف لفظیتعریف لفظیتعریف غیر لفظیتعریف غیر لفظیبیان معنای لغویبیان معنای لغویشرح الاسم (مطلب ما شارحه):شرح الاسم (مطلب ما شارحه):تعریف حقیقیتعریف حقیقیبیان ذات شیء قبل از احراز وجود آنبیان ذات شیء قبل از احراز وجود آنبیان ذات شیء بعد از احراز وجود آنبیان ذات شیء بعد از احراز وجود آنحدّ: بیان ذات به وسیله فصلحدّ: بیان ذات به وسیله فصلرسم: بیان ذات به وسیله عرض خاصرسم: بیان ذات به وسیله عرض خاص
مرحوم اصفهانی در پایان اشاره میکند که: مرحوم آخوند در اصطلاح خود بر اساس اصطلاح سازی حاجی سبزواری مشی کرده است به این معنی که مرحوم سبزواری، شرح الاسم را همان تعریف لفظی دانسته است[3] و مرحوم آخوند هم بر همان اساس مشی کرده است.[4]
2. اینکه یک واژه، به اندازه ای از وضوح برخوردار باشد که تعریف ها را با فهم عرفی از مصداق های آن، ارزشیابی کنند، دلیل بر آن نیست که آن واژه دارای تعریف نیست. یا تعریف کنندگان فی الواقع در مقام تعریف کردن نبوده اند.
چرا که تعریف اگر برای شناختن موضوعله و حقیقت یک مفهوم باشد، ممکن است توسط اهل زبان که صلاحیت تبادر را دارند، مورد نقد قرار گیرد.
همین مطلب را به نوعی مرحوم شیخ ابوالحسن مشکینی در حاشیه بر کفایة مطرح کرده است:
«أنّ ورود إشكال على كلام غير المعصوم لا يكشف عن عدم إرادة ظاهره، و لا ريب في كون ظاهرهم التعريف الحقيقي، لا سيما مع نقض بعضهم على الآخر بعدم الطرد أو العكس، و لو كان مرادهم اللفظي منه لم يكن له مجال»[5]
3. به عبارت دیگر مرحوم آخوند در صدد آن هستند که بگویند:
الف) «تعریف عام، شرح الاسم است و تعریف حقیقی نیست چون لفظ عام از تعریف هایش اوضح و اجلی است»
ب) «لفظ عام از تعریفهایش اوضح و اجلی است، چون مقیاس نقدها، فهم عرفی از صدق و یا عدم صدق لفظ عام بر مصادیق است»
4. در حالیکه اگر تعریف شرح الاسمی باشد، باید الفاظ تعریف از معرَّف اجلی باشد ولی در تعریف های حقیقیه، لازم نیست الفاظ تعریف اجلی از معرَّف باشد. بلکه باید مفاهیم موجود در تعریف از مفهوم معرَّف اجلی باشد.
به عبارت دیگر: وقتی می گوییم انسان حیوان ناطق است، لازم نیست معنای لفظی حیوان و ناطق از معنای لفظی انسان اجلی باشد بلکه باید ماهیت و حقیقت انسان ناشناخته تر از حیوان ناطق باشد.
اللهم الا ان یقال: حتی اگر حقیقت یک شیء کاملاً برای تعریف کننده شناخته شده باشد، باز هم آن شخص می تواند، به وسیله الفاظی آن را برای دیگران تعریف کند.
پس ما اگرچه گزاره (ب) را قبول داریم ولی در گزاره (الف) بر مرحوم آخوند اشکال می کنیم. (چنانکه لفظ انسان برای عموم مردم از حیوان ناطق اجلی است ولی این سبب نمی شود که تعریف با مشکل مواجه شود)
5. و در تعریف های حقیقیه، «امکان نقد تعریف» به وسیله فهم عرف و اهل تبادر (نسبت به صدق یا عدم صدق بر مصادیق) تعریف را از تعریف بودن خارج نمیکند. (یعنی اینکه عرف می توانند با فهم خود، درباره تعریفهای یک لفظ اظهار نظر کنند، باعث نمیشود که بگویم آن لفظ دارای تعریف نیست) و الا -چنانکه مرحوم حکیم تصریح دارد - تعریف های لفظی هم صحیح نخواهد بود:
«بأن هذا مانع أيضا من كون التعريف لفظياً لأن معنى اللفظ إذا كان متركزاً في الذهن بنحو أوضح لم يحتج إلى تعريف لفظي فلا بد أن يكون الغرض من التعريف تميّزه عن جميع ما عداه الّذي لا ينافي وضوح المعنى في الجملة»[6]