« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد حسن خمینی

1401/12/16

بسم الله الرحمن الرحیم



ما می‌گوییم:

    1. در سخن حضرت امام به دو نکته اشاره شده است که لازم است مورد توجه قرار گیرد: یکی سخن مرحوم عراقی و دیگری تفصیل مرحوم حائری

    2. مرحوم عراقی در مقالات الاصول می نویسد:

«والظاهر أن مركز البحث المزبور في نفي الحكم عما بعد أداة الغاية. وحينئذ ربما [ اختلفت الأدوات ] في ذلك. فان كانت مثل (حتى) فالظاهر [ ظهورها ] في دخول [ مدخولها ] في المغيا مثل: قوله أكلت السمكة حتى رأسها. وصوموا حتى [ الليل ]. وأما لو كانت مثل (الى) فالظاهر عدم [ دلالتها ] على دخول المدخول في المغيا و [ تفارق ] من تلك الجهة كلمة (حتى)»[1]

    3. چنانکه روشن است مرحوم عراقی به صراحت بین استعمالات إلی و حتی فرق گذاشته اند ولی به علت این تفارق توجه نداده اند و لذا می‌توان گفت که گویی ایشان فارق این دو را در «وضع» آنها برمی‌شمارند.

    4. برخی ادبا -چنانکه خواهیم خواند- خواستند چنین تصویر کنند که چون «حتی غالباً استعمال می‌شود تا فرد خفی را در موضوع داخل کند»، پس ظهور در «دخول غایت در مغیّی» دارد.[2]

روشن است که این بیان، به معنای «انصراف کلمه حتی» در این معنی است [توجه شود که این مطلب «دخول فرد خفی» به نوعی در بیان مرحوم نائینی هم مطرح است[3] ولی مرحوم نائینی از این کثرت استعمال، ظهوری را استفاده نمی کند که بتواند در فرض شک به آن تمسک کرد.

    5. اما پاسخ امام در خلط بین حتی جاره و حتی عاطفه، دقیقاً ناظر به همین مطلب است که در بیان انصراف مطرح کردیم چرا که بیان فرد خفی، ظاهراً ناشی از عطف خاص بر عام است و در حقیقت وقتی «حتی» عاطفه استعمال می شود، ظهور در دخول غایت در مغیّی دارد.

    6. اما پاسخ امام به مرحوم عراقی با اشاره به معانی مختلف «حتی» است. در ادبیات عرب «حتی» را گاه «جاره» برمی‌شمارند (که بر ضمیر هم وارد نمی شود) که مدخول خود را جَر می دهد و اگر هم فعل باشد، آن را تأویل به مصدر می برد. و گاه «حتی» را «عاطفه» برمی‌شمارند، در این صورت مدخول حتی، عطف به قبل از آن شده و از جهت إعراب با معطوف علیه هماهنگ است (قدم الطلاب حتی الاولُ منهم[4] )

روشن است که وقتی مدخول حتی معطوف به قبل باشد، حتماً داخل در حکم قبل است (توجه شود که در میان عاطف های زبان عربی، «لا، لکن و بل»، تنها از حیث اعراب بین معطوف و معطوف علیه مشارکت ایجاد می کنند ولی در سایر عاطف ها، هم حکم و هم إعراب معطوف و معطوف علیه مشترک است.[5]

اما حتی وقتی بر سر فعل واقع می شود (و آن را نصب می دهد)، گاه به معنای غایت است: « قَالُوا لَن نَّبْرَحَ عَلَيْهِ عَاكِفِينَ حَتَّى يَرْجِعَ إِلَيْنَا مُوسَى»[6] و گاه برای تعلیل دانسته شده است (نذهب حتی لا نکون فی المدینه[7] )

و گفته اند فارق این دو در آن است که بر سر آنچه به معنای غایت است می توان «إلی أنْ» قرار داد (إلی أنْ نرجع إلینا» ولی در دیگری نمی‌توان چنین کرد.

    7. إن قلت: درباره‌ی «حتی» جاره و عاطفه، نحویون ظاهراً متفق هستند که «کل موضع جاز فیه العطف، یجوز فیه الجر و لا عکس»[8] و اگر مراد از این عبارت آن باشد که از حیث معنی جایگزینی این دو ممکن است، در این صورت معلوم می‌شود که در «حتی جاره» هم دخول غایت در مغیّی مسلم است (چرا که وقتی معنای حتی عاطفه، دخول غایب در مغیّی است، و حتی جارّه هم می تواند جایگزین آن شود، پس معلوم است این معنی در حتی جاره هم لحاظ شده است)

قلت:

اولاً: اگر کلمه ای بتواند جایگزین کلمه دیگر شود در حالیکه عکس جایز نباشد (هر جا می گوییم انسان آمد، می توانیم بگوییم حیوان آمد. ولی عکس آن صحیح نیست)، کلمه جایگزین، از حیث مفهومی اعم است. و لذا اگر «حتی جاره» می تواند جایگزین «حتی عاطفه» شود، نمی توان گفت هر معنایی را حتی جاره دارد، حتی عاطفه هم آن را دارد.

و ثانیاً: ممکن است بگوییم مراد جایگزینی از حیث صحت استعمالات در ساختار کلام است و نه از حیث معنی و به احتمال زیاد (چون نحوی ها درباره إعراب بحث می کنند) همین مراد نحوی ها است، چرا که اگر می گوییم «أکلت السمکه حتی رأسَها»، اگرچه می‌توان حتی را جاره فرض کرد و گفت «حتی رأسِها» ولی نمی‌توان این دو را دارای معنای واحد دانست چرا که اگر «حتی جاره» باشد، آخرین جز أکل، سر است.

    8. اما به نظر می‌رسد اینکه بگوییم مرحوم عراقی بین حتی جاره و حتی عاطفه خلط کرده است، (چنانکه حضرت امام فرموده بودند) نسبت صحیحی نیست. چرا که مرحوم عراقی علاوه بر اینکه مثال «أکلت السمکه حتی رأسها» را مطرح می‌کند، به مثال «صوموا حتی اللیل» هم اشاره می‌کند که «حتی» در آن، جاره است.

اللهم إلا أن یقال: اشکال امام در دو جهت بر مرحوم عراقی وارد شده است، یکی اصل مدعا که در تمام استعمالات حتی، غایت را داخل در مغیّی دانسته است و دیگری استشهاد به مثال «أکلت السمکه حتی رأسها» (و لذا امام به مثال «صوموا حتی اللیل» اشکال نکرده است.

    9. اما سخن مرحوم حائری آن است که اگر غایت، قید متعلق باشد، داخل در مغیّی است و اگر غایت قید حکم باشد، داخل در مغیّی نیست:

«فالحق التفصيل بين كون الغاية قيداً للفعل كالمثال الأول و بين كونها غاية للحكم كالمثال الثاني ففي الأول داخله في المغيا فان الظاهر من المثال المذكور دخول جزء من السير المتخصص بالكوفة في المطلوب كما ان الظاهر منه دخول السير المتخصص بالبصرة أيضاً في المطلوب و في الثاني خارجة عنه فان المفروض انها موجبة لرفع الحكم فلا يمكن بعثه إلى الفعل المتخصص بها كما لا يخفى»[9]

جمع بندی بحث دخول یا عدم دخول غایت در مغیّی

    1. حتی اگر عاطفه باشد، مدخول آن داخل در مغیّی است. و این مطلب را إبن هشام در «مغنی اللبیب»[10] ، مورد اتفاق دانسته است.

    2. إبن هشام درباره «إلی»، اقوال متعددی را درباره دخول غایت در مغیّی مطرح می‌کند و در نهایت می‌نویسد:

«و قیل لا یدخل مطلقا و هو الصحیح»[11]

و درباره «حتی» می‌نویسد که:

« وزعم الشيخ شهاب الدين القرافى أنه لا خلاف فى وجوب دخول ما بعد حتى ، وليس كذلك، بل الخلاف فيها مشهور ، وإنما الاتفاق فى حتى العاطفة ، لا الخافضة »[12]

    3. اما ابن هشام درباره این بحث خود چنین نتیجه‌گیری می‌کند که «اگر قرینه ای در میان نباشد، مدخول «حتی» را داخل در مغیّی می‌گیریم و مدخول «إلی» را غیر داخل در مغیّی فرض می کنیم و دلیل می آورد: «حملاً علی الغالب فی بابین»[13]

    4. از عبارت إبن هشام برمی‌آید که ایشان می‌خواهد نوعی انصراف را در مسئله، ادعا کند.

    5. و به همین جهت می‌توان آنچه مرحوم سبزواری در این بحث ادعا کرده است را رد کرد. ایشان مدعی است:

«و المعروف بین اهل الأدب أن کلمه إلی و حتی تدلان علی دخول الغایة فی المغیّی ما لم تکن قرینه علی الخلاف»[14]

    6. از مجموع آنچه خواندیم، می توان گفت:

«اگر توانستیم از سخن إبن هشام (و امثال او) به انصراف مذکور مطمئن شویم که همان را اخذ می کنیم و الا هیچ دلالتی بر دخول یا عدم دخول غایت در مغیّی قابل اثبات نیست و از این حیث کلام مجمل است.»

    7. صاحب هدایة المسترشدین به تفصیل دیگری هم در مسئله اشاره می‌کند که ظاهراً مورد قبول واقع نشده و نمی‌تواند قابل اثبات باشد:

«وفصّل غير واحد منهم بين المجانس وغيره ، فإن كانا من جنس المغيّا حكم بدخولهما فيه ، كما صرّح به الشهيد في الذكرى حيث قال بدخول الحدّ المجانس في الابتداء [والانتهاء]، مثل : بعت الثوب من هذا الطرف إلى هذا الطرف»[15]

[ولی اگر از جنس واحد نباشد مثل «اتموا الصیام الا اللیل» (که روز و شب، جنس واحد ندارند)، غایت داخل در مغیّی نخواهد بود]

مرحوم صاحب قوانین دلیل این گروه را چنین برمی‌شمارد:

«و الظاهر أنّ دليلهم في ذلك عدم التمايز فيجب إدخاله من باب المقدمة كما في إدخال المرفق في الغسل، بخلاف ما لو اختلفا في الماهيّة و تميّزا في الخارج»[16]

 


[1] . مقالات الاصول، ج1، ص415.
[2] . مغنی اللبیب، ج1، ص169.
[3] . اجود التقریرات، ج2، ص279.
[4] . موسوعة النحو و الصرف و الاعراب، ص342.
[5] . همان، ص454.
[6] . ولى آنها گفتند: «ما همچنان گِردِ آن مى‌مانيم و آن را پرستش مى‌كنيم تا موسى به سوى ما بازگردد.» طه:91.
[7] . موسوعة النحو و الصرف و الاعراب، ص344.
[8] . همان، ص343.
[9] . درر الفوائد، ج1، ص174.
[10] . ج1، ص168.
[11] . همان، ص104.
[12] . همان، ص124.
[13] . همان، ص169.
[14] . تهذیب الاصول، ج1، ص117.
[15] . هدایة المسترشدین، ج2، ص515.
[16] . القوانین المحکمه، ج1، ص415.
logo