« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد حسن خمینی

1401/12/14

بسم الله الرحمن الرحیم



در پایان بحث از مفهوم غایت، توجه به چند نکته لازم است:

نکته1:

غایت، گاه به وسیله اداۀ مثل الی و حتّی، بیان می شود و گاه ممکن است به وسیله اسماء و افعال بیان شود. (مثل اینکه بگوئیم: بر شما واجب است که روزه بگیرید و پایان وجوب روزه، اول مغرب است)

به نظر هیچ فرقی در اینکه غایت به وسیله اداۀ بیان شود و یا به وسیله غیر اداۀ نیست (خلافاً لسیدنا الاستاد آیت الله محقق)

البته توجه شود که «اداۀ» باید در معنای غایت استعمال شده باشند و لذا در مثال (سِرْ الی الکوفه) ممکن است گفته شود که «الی» برای غایت نیست بلکه برای بیان جهت حرکت است. (که در این صورت اصلاً بحث از مفهوم غایت مطرح نمی شود)

نکته2:

مطابق با بحث از مفهوم غایت، می‌توان از مفهوم ابتدا هم بحث کرد. به این معنی که اگر کسی بگوید: «از روز شنبه درس خواندن را شروع کردم»، آیا می‌توان از آن فهم کرد که «قبل از شنبه، درس نمی‌خواندم».

همان بحث‌های مفهوم غایت و استفاده مفهوم در صورت احراز اطلاق مقامی، در این بحث هم جاری است.

نکته3: دخول غایت در مغیّی

مرحوم آخوند در این باره می‌نویسد:

«ثم إنّه في الغاية خلاف آخر ، كما أشرنا إليه ، وهو إنّها هل هي داخلة في المغيّا بحسب الحكم، أو خارجة عنه؟ والاظهر خروجها ، لكونها من حدوده ، فلا تكون محكومة بحكمه ، ودخوله فيه في بعضٍ الموارد إنّما يكون بالقرينة ... ثم لا يخفى أن هذا الخلاف لا يكاد يعقل جريانه فيما إذا كان قيداً للحكم ، فلا تغفل»[1]

توضیح:

    1. اظهر آن است که غایت از مغیّی خارج است (یعنی اگر می‌گوییم «از شنبه تا چهارشنبه روزه گرفتم» روز چهارشنبه را روزه نگرفته ام)

    2. چرا که حدّ یک شیء داخل در محدود نیست

    3. و اگر در جمله ای، می فهمیم که غایت هم جزء مغیّی است، این فهم ناشی از قرینه است

    4. اما توجه شود که این بحث (دخول یا خروج غایت از مغیّی) مربوط به جایی است که قید، قید موضوع باشد. (یعنی بگوییم «روزه‌ی از شنبه تا چهارشنبه» انجام شده است)

    5. ولی اگر غایت، قید حکم باشد (یعنی بگوییم «روزه» را انجام داده‌ام و این انجام دادن تا چهارشنبه بوده است)، در این صورت قطعاً غایت داخل در مغیّی نیست.

ما می‌گوییم:

    1. چنانکه دیدیم مرحوم آخوند دلیلی اقامه نمی کنند بر اینکه «اگر غایت قید حکم باشد، امکان اینکه غایت داخل در مغیّی باشد، وجود ندارد»

اما برخی شارحین کلام ایشان «وجه عدم معقول بودن» را چنین نوشته اند:

« أن دخول الغاية في المغيا فيما إذا كانت الغاية قيداً للحكم مستلزم لاجتماع الضدين، ضرورة أنه إذا كان مثل قوله عليه السلام: «حتى تعلم أنه قذر» داخلا في المغيا - و هو طهارة مشكوك النجاسة - لزم منه طهارة معلوم النجاسة، و اجتماع الطهارة و النجاسة في معلوم النجاسة و ليس ذلك الا اجتماع الضدين.»[2]

    2. در این باره می توان گفت:

در مثال مورد نظر، اجتماع ضدین قابل تصویر است ولی اگر مثال را چنین تصویر کنیم: «جلوس، واجب است و این وجوب تا چهارشنبه است». اگر روز چهارشنبه هم وجوب کماکان باقی باشد، تناقضی پیش نمی آید.

    3. مرحوم آخوند گویی خود به این نکته متفطن است و لذا در توضیح مراد خود در حاشیه می‌نویسد که: «دخول غایت در حکم» معنا ندارد چرا که معنای این کلام آن است که «غایت یعنی چهارشنبه در وجوب» داخل باشد. ولی با این حال می‌توان اصل نزاع را در همین صورت هم چنین فرض کرد که آیا وجوب روز چهارشنبه هم باقی است:

« حيث أن المغيّا حينئذ هو نفس الحكم ، لا المحكوم به ليصحّ أن ينازع في دخول الغاية في حكم المغيّا ، أو خارج عنه ، كما لا يخفى ، نعم يعقل أن ينازع في أن الظاهر هل هو انقطاع الحكم المغيّا بحصول غايته [ في ] الاصطلاح ، أيّ مدخول إلى أو حتى. أو استمراره في تلك الحال ، ولكن الأظهر هو انقطاعه ، فافهم واستقم»[3]

(و البته حتی در این صورت هم می گویند اظهر آن است که غایت داخل در مغیّی نیست.)

اشکال مرحوم اصفهانی بر مرحوم آخوند

مرحوم اصفهانی با اشاره به این سخن مرحوم آخوند که «حد شیء داخل در محدود نیست» بر این مطلب اشکال می کند. ایشان ابتدا می‌نویسد که:

«مبدأ الشيء و منتهاه تارةً بمعنى أوّله و آخره،و أخرى بمعنى ما يبتدأ من عنده و ما ينتهي عنده الشيء و دخول الأوليين كخروج الأخريين من الشيء واضح»[4]

و بعد می فرماید که تمام نزاع در این است که غایت (آنچه إلی و حتی بر آن وارد شده است) آیا از نوع اول است یا نوع دوم:

«والكلام في أنّ مدخول ( حتى ) و ( إلى ) هو المنتهى بالمعنى الأوّل أو الثاني»[5]

سپس مرحوم اصفهانی بر مرحوم آخوند اشکال می کند که حدّ در اصطلاح، معنای خاصی دارد. و اینکه در اصطلاح، حدّ از محدود خارج است، دلیل نمی شود که در استعمالات اصولی هم چنین باشد.

«وكون الحدّ المصطلح خارجا عن حقيقة الشيء لا يقتضي أن يكون مدخولهما حدّا اصطلاحيا.»[6]

ما می‌گوییم:

    1. چنانکه برخی از بزرگان نوشته اند[7] حدّ به دو معنی اصطلاح شده است:

الف) اصطلاح منطق: تعریف حقیقی شامل جنس و فصل (که مطابق با این اصطلاح، حدّ عین محدود است)

ب) اصطلاح معقول: که امری انتزاعی از «واجدة شیء لشیء و فاقدیته لآخر»

    2. اصطلاح دوم چنان است که می‌گوییم: «حدّ این خط، یک متر است که یعنی چیزی را دارد و چیزی را ندارد»

    3. ممکن است بگوییم مثال مشهورتر برای اصطلاح دوم آن است که گفته می‌شود «ماهیت حدّ وجود امکانی است» که به معنای آن است که این وجود محدود است و چیزهایی را ندارد.

    4. اشکال مرحوم اصفهانی بر مرحوم آخوند ظاهراً مطابق با اصطلاح دوم است

    5. ولی می توان در دفاع از مرحوم آخوند گفت:

«ولم يظهر من كلام الكفاية إرادته الحدّ بمعناه المعقولي ، بل يمكن ان يكون نظره إلى معناه العرفي وهو نهاية الشيء»[8]

 


[1] . کفایۀ الاصول، ج2، ص209.
[2] . منتهی الدرایة، ج3، ص424.
[3] . کفایة الاصول، ص209، پاورقی.
[4] . نهایة الدرایة، ج2، ص429.
[5] . همان، ص430.
[6] . همان.
[7] . ن ک: منتقی الاصول، ج3، ص284.
[8] . همان، ص285.
logo