1401/09/14
بسم الله الرحمن الرحیم
مسئله: تعدّد شرط و وحدت جزا
از زمره مسائلی که به عنوان تتمیم بحث مفهوم شرط مورد توجه مرحوم آخوند قرار گرفته است، نکتهای است که ایشان آن را به عنوان «امر دوم و سوم» در خاتمه بحث مفهوم شرط مطرح می کنند و می نویسند:
«إنه إذا تعدد الشرط ، مثل ( إذا خفي الأذان فقصر، وإذا خفي الجدران فقصر ) ، فبناء على ظهور الجملة الشرطية في المفهوم ، لا بد من التصرف ورفع اليد عن الظهور .
إما بتخصيص مفهوم كل منهما بمنطوق الآخر، فيقال بانتفاء وجوب القصر عند انتفاء الشرطين.
وإما برفع اليد عن المفهوم فيهما ، فلا دلالة لهما على عدم مدخلية شئ آخر في الجزاء، بخلاف الوجه الأول ، فإن فيهما الدلالة على ذلك .
وإما بتقييد إطلاق الشرط في كل منهما بالآخر ، فيكون الشرط هو خفاء الأذان والجدران معا ، فإذا خفيا وجب القصر ، ولا يجب عند انتفاء خفائهما ولو خفي أحدهما .
وإما بجعل الشرط هو القدر المشترك بينهما ، بأن يكون تعدد الشرط قرينة على أن الشرط في كل منهما ليس بعنوانه الخاص ، بل بما هو مصداق لما يعمهما من العنوان .»[1]
توضیح:
1. اگر بپذیریم که جمله شرطیه دارای مفهوم است، در این صورت نمی توانیم در کنار هم، به صدق دو منطوق و دو مفهوم قائل شویم [ولی اگر قائل به مفهوم نباشیم، همانند فرض دوم که خواهیم آورد اصلاً تعارضی پیش نمی آید]
2. [چرا که مفهوم (اگر اذان مخفی نشد، قصر نکن) مطلق است و شامل صورتی می شود که در آن جدران مخفی شده باشد و یا مخفی نشده باشد، و لذا این مفهوم با منطوق (اگر جدران مخفی شد، قصر کن) در تعارض واقع میشود (و همچنین در قضیه دیگر)]
3. پس باید به یکی از راه های زیر متوسل شویم:
[ما می گوییم: توجه شود که راه حل های مطرح شده، تماماً برای پیدا کردن یک جمع عرفی است که باعث ظهور می شود. و لذا این راهحلها، قبل از بررسی مرجحات سندی است. البته این راه حل ها، با فرض آن است که مرجحات دلالی خاصی در موضوعی که در آنها «دو شرط و یک جزا» وارد شده است، وجود نداشته باشد.]
4. یک) مفهوم هر کدام را به منطوق دیگری تخصیص بزنیم:
الف) اگر اذان مخفی نشد، قصر نکن الا اگر جدران مخفی شده باشد.
ب) اگر جدران مخفی نشد، قصر نکن الا اگر اذان مخفی شده باشد.
5. در این صورت نتیجه آن است که:
الف) اگر اذان مخفی نشد ولی جدران مخفی شد، قصر بکن
ب) اگر جدران مخفی نشد ولی اذان مخفی شد، قصر بکن.
پس:
قصر در صورتی است که یا جدران مخفی شده باشد و یا اذان مخفی شده باشد و «عدم قصر» در صورتی است که نه جدران مخفی شده باشد و نه اذان مخفی شده باشد (هیچکدام مخفی نشده باشد)
6. دو) در هر دو جمله، بالکل مفهوم را منتفی بدانیم: (یعنی به سبب وجود قرینه که همان تعدد شرط است، بگوییم در اینجا جمله شرطیه مفهوم ندارد. توجه شود که طبق این قول، اگر چه قبول داریم که در سایر موارد جمله شرطیه دارای مفهوم است ولی در این مورد خاص دارای مفهوم نیست.)
7. [و در نتیجه اصلاً دو روایت در مورد صورتی که جدران و اذان مخفی نشده باشد، هیچ دلالتی ندارند]
8. سه) قبل از مفهوم دیگری، منطوق ها را مقیّد یکدیگر بگیریم
الف) اگر اذان و جدران مخفی شد، قصر کن
ب) اگر جدران و اذان مخفی شد، قصر کن
9. در این صورت نتیجه چنین می شود: (عکس فرض یک)
قصر در صورتی است که هم جدران مخفی شده باشد و هم اذان و عدم قصر در صورتی است یا هیچکدام مخفی نشده باشند و یا یکی از آنها مخفی شده و دیگری مخفی نشده باشد.
10. چهار) شرط واقعی در حقیقت، قدر مشترک بین خفاء اذان و خفاء جدران است و لذا معلوم میشود که خفاء اذان و خفاء جدران، صرفاً مصداق آن عنوان مشترک هستند (و موضوعیت ندارد).
مرحوم آخوند در ادامه می نویسند:
«ولعل العرف يساعد على الوجه الثاني ، كما أن العقل ربما يعين هذا الوجه ، بملاحظة أن الأمور المتعددة بما هي مختلفة ، لا يمكن أن يكون كل منها مؤثرا في واحد ، فإنه لا بد من الربط الخاص بين العلة والمعلول ، ولا يكاد يكون الواحد بما هو واحد مرتبطا بالاثنين بما هما اثنان ، ولذلك أيضا لا يصدر من الواحد إلا الواحد ، فلا بد من المصير إلى أن الشرط في الحقيقة
واحد ، وهو المشترك بين الشرطين بعد البناء على رفع اليد عن المفهوم ، وبقاء إطلاق الشرط في كل منهما على حاله ، وإن كان بناء العرف والأذهان العامية على تعدد الشرط وتأثير كل شرط بعنوانه الخاص ، فافهم .»[2]
توضیح:
1. ظهور عرفی در چنین جایی، به نفع قول دوم است
2. ولی عقلاً (به واسطه قاعده الواحد) به نفع قول چهارم است
3. البته در فرض چهارم، در حقیقت دو جمله شرطیه، بیان مصداق یک جمله شرطیه دیگری هستند (که آن جمله شرطیه، حکم واقعی غیر مذکور است):
«اگر جامع خفاء اذان و خفاء جدران حاصل شد، قصر کن»
4. در این صورت، روشن است که جمله های شرطیه اولیه، دیگر دارای مفهوم نخواهند بود چرا که اصلاً آنها بیان تام و تمام حکم واقعی نیستند.
5. البته توجه شود که جملات شرطیه اولیه به اطلاق خود باقی هستند (چرا که هرچه مصداق آن قدر جامع باشد، حکم یعنی قصر را دارد و لذا منطوق آن در جملهی اولیه، مطلق باقی میماند)
6. البته باز هم باید توجه داشت که این نوع تمسک به قاعده الواحد، خلاف متفاهم عرفی است، چرا که عرفاً هرچه، در جمله شرطیه واقع می شود، بالاستقلال و بالاصاله، شرط است و نه اینکه بخواهد، مصداق شرط واقعی بوده باشد.
ما می گوییم:
1. ماحصل فرمایش ایشان در اقوال چهارگانه چنین است:
2. توجه شود که مطابق قول چهارم، خفاء اذان و خفاء جدران صرفاً مصداق عنوان کلی دیگری هستند. و با انتفاء آنها معلوم نیست که مصداق سومی برای آن عنوان کلی، حاصل نبوده باشد (الا اینکه با اطلاق مقامی بگوییم، مصداق سومی در میان نبوده است)
3. مطابق آنچه گفتیم می توان گفت:
در هر چهار راه حل، جمله شرطیه ظهور خود را در «علیت انحصاری شرط برای جزا» از دست میدهد:
4. مطابق آنچه روشن است که:
5. در برخی از نسخه های کفایه، در ادامه چنین آمده است:
« وأمّا رفع اليد عن المفهوم في خصوص أحد الشرطين وبقاء الآخر على مفهومه فلا وجه لأن يصار إليه إلاّ بدليل آخر ، إلاّ أن يكون ما ابقي على المفهوم أظهر ، فتدبّر جيّدا. »[3]
توضیح:
1. قول پنجم چنین است:
2. در جمله «اذا خفی الاذان فقصر» هم مفهوم را اخذ می کنیم و هم منطوق را ولی مفهوم جمله «اذا خفی الجدران فقصر» را کنار می گذاریم
3. اما این قول را نمیتوان پذیرفت مگر اینکه دلیلی از بیرون بر این دلالت کند
4. البته اگر دلیلی که می خواهیم مفهوم آن را باقی بداریم، اظهر باشد، نفس «اظهر بودن»، دلیل می شود که بتوانیم آن را مقدم بداریم و به سبب اظهریت، مانع از مفهوم در دیگری شویم.