99/08/06
بسم الله الرحمن الرحیم
دلیل پنجم:
آیه 79سوره بقره «فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِندِ اللّهِ لِيَشْتَرُواْ بِهِ ثَمَنًا قَلِيلًا فَوَيْلٌ لَّهُم مِّمَّا كَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ وَوَيْلٌ لَّهُمْ مِّمَّا يَكْسِبُونَ»
ترجمه:
«پس واى بر آنها كه نوشتهاىبادست خود مىنويسند، سپس مىگويند: «اين، از طرف خداست.» تا آن را به بهاى اندكى بفروشند. پس واى بر آنها از آنچه با دست خود نوشتند؛ و واى بر آنان از آنچه از اين راه به دست مىآورند!»
صاحب جواهر به این آیه شریفه برای حرمت حفظ کتب ضلال استدلال کرده است[1] همچنین مرحوم شیخ حسن کاشف الغطاء برخی از کتب ضلال را مصداق این آیه بر می شمارد[2]
ما می گوییم:
1. نحوه استدلال به آیه می تواند چنین تصویر شود که:
الف) چون غالباً انتساب دروغ به خدا، موجب اضلال می شود، لذا این قید، قید غالبی است (یا روشن ترین مصداق اضلال است) پس «از ناحیه خدا معرفی کردن» موضوعیتی ندارد. بلکه مراد اضلال است.
ب) با الغای خصوصیت می توان گفت نوشتن کتاب من عند الله و حفظ چنین نوشته ای، هم حکم هستند.
ج) هم چنین می توان منافع مادی را هم الغای خصوصیت کنیم و حکم را به صورت مطلق استفاده نماییم.
پس: هر چیزی را تهیه یا نگهداری کنیم تا موجب اضلال شود، حرام است.
2. اما روشن است که این استدلال کامل نیست. چرا که:
اولاً: آیه در جهت تحریم جعل کتاب از ناحیه خداست. و اگر هم برای بودن منافع مادی موضوعیت قائل نشویم، حتما نمی توان حرمت که مربوط به تهیه مطلب است را به حفظ آن تسری داد. (به خصوص اگر حافظ، قصد اضلال نداشته باشد)
ثانیاً: آیه اصلاً ناظر به بحث اضلال نیست. بلکه نفس این عمل را تحریم می کند و عنایتی به ثمره مترتبه بر آن ندارد.
چنانکه در تمام وجوهی که در شأن نزول آیه وارد شده است نیز این مسأله هویداست[3] از زمره این شئون نزول می توان به این موارد اشاره کرد:
«و قيل كتابتهم بأيديهم أنهم عمدوا إلى التوراة و حرفوا صفة النبي ص ليوقعوا الشك بذلك للمستضعفين من اليهود و هو المروي عن أبي جعفر الباقر ع و عن جماعة من أهل التفسير و قيل كانت صفته في التوراة أسمر ربعة فجعلوه آدم طويلا و في رواية عكرمة عن ابن عباس قال إن أحبار اليهود وجدوا صفة النبي ص مكتوبة في التوراة أكحل أعين ربعة حسن الوجه فمحوه من التوراة حسدا و بغيا فأتاهم نفر من قريش فقالوا أ تجدون في التوراة نبيا منا قالوا نعم نجده طويلا أزرق سبط الشعر ذكره الواحدي بإسناده في الوسيط و قيل المراد بالآية كاتب كان يكتب للنبي فيغير ما يملى عليه ثم ارتد و مات فلفظته الأرض و الأول أوجه لأنه أليق بنسق الكلام و قوله «لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً» يريد ليأخذوا به ما كانوا يأخذونه من عوامهم من الأموال و إنما ذكر لفظ الاشتراء توسعا»[4]
عمد الیه: متوسل شد به آن اسمرّ: گندم گون (قهوه ای)
ربعه: مرد میان بالا (قد و بالای متوسط)اکحل: مردی با چشم سرمه گون
اعین: مردی با چشم درشتازرق: مردی با چشم کبود
سبط الشعر: مردی با موی بلندلفظته الارض: زمین او را بیرون انداخت
آدم: گندم گون (یک انسان)
دلیل ششم: ادله حرمت کذب و افتراء علی الله
مرحوم صاحب جواهر، در ضمن ادله تحریم حفظ کتب ضلال می نویسد:
« قد يستفاد حرمته أيضا مما دل على وجوب اجتناب قول الزور ولهو الحديث والكذب والافتراء على الله»[5]
ما می گوییم:
آیات و روایاتی که می تواند بر این مطلب مورد استدلال قرار گیرد، نصوصی نیست که کذب را تحریم کرده است، بلکه آن نصوصی می تواند در این بحث مورد اشاره باشد که «شنیدن و نگهداری کذب» را در بردارد.
آیاتی که در این موضوع می تواند مورد اشاره قرار گیرد:
1. «سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ أَكَّالُونَ لِلسُّحْتِ فَإِن جَآؤُوكَ فَاحْكُم بَيْنَهُم أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ وَإِن تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَن يَضُرُّوكَ شَيْئًا وَإِنْ حَكَمْتَ فَاحْكُم بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ»[6]
ترجمه:
آنها با دقت به سخنان تو گوش مىدهند تا دستاويزى پيدا كنند و آن را تكذيب نمايند؛ و بسيار مال حرام مىخورند؛ ولى اگر نزد تو آمدند، در ميان آنان داورى كن، يا اگر صلاح دانستى از آنان صرف نظر كن. و اگر از آنان صرفنظر كنى، به تو هيچ زيانى نمىرسانند؛ و اگر داورى كنى، با عدالت در ميان آنها داورى كن، كه خدا عدالتپيشگان را دوست دارد.
2. «يُلْقُونَ السَّمْعَ وَأَكْثَرُهُمْ كَاذِبُونَ»[7]
ترجمه:
شنيدههايشان را به ديگران القا مىكنند؛ و بيشترشاندروغگو هستند.
3. «لا يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْوًا وَلَا كِذَّابًا»[8]
ترجمه:
در آن جا نه سخن لغو و بيهودهاى مىشنوند و نه دروغى.
4. «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ لاَ يَحْزُنكَ الَّذِينَ يُسَارِعُونَ فِي الْكُفْرِ مِنَ الَّذِينَ قَالُواْ آمَنَّا بِأَفْوَاهِهِمْ وَلَمْ تُؤْمِن قُلُوبُهُمْ وَمِنَ الَّذِينَ هِادُواْ سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ سَمَّاعُونَ لِقَوْمٍ آخَرِينَ لَمْ يَأْتُوكَ يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ مِن بَعْدِ مَوَاضِعِهِ يَقُولُونَ إِنْ أُوتِيتُمْ هَذَا فَخُذُوهُ وَإِن لَّمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُواْ وَمَن يُرِدِ اللّهُ فِتْنَتَهُ فَلَن تَمْلِكَ لَهُ مِنَ اللّهِ شَيْئًا أُوْلَئِكَ الَّذِينَ لَمْ يُرِدِ اللّهُ أَن يُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ لَهُمْ فِي الدُّنْيَا خِزْيٌ وَلَهُمْ فِي الآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ»[9]
ترجمه:
اى پيامبر! كسانى كه در مسير كفر شتاب مىكنند و با زبان مىگويند: «ايمان آوردهايم» و قلب آنها ايمان نياورده، تو را اندوهگين نسازند! و نيز گروهى از يهود كه با دقت به سخنان تو گوش مى دهند، تا دستاويزى براى تكذيب تو بيابند؛ آنها جاسوسان گروه ديگرى هستند كه خودشان نزد تو نيامدهاند؛ آنها سخنان را از مفهوم اصليش تحريف مىكنند، و به يكديگر مىگويند: «اگر اين كه ما مىخواهيم به شما داده شد و محمد بر طبق خواسته شما داورى كرد، بپذيريد؛ وگرنه از او دورى كنيد.» ولى كسى را كه خدا براثر گناهان پى در پى او بخواهد مجازات كند، نمىتوانى در برابر خداوند از او دفاع كنى؛ آنها كسانى هستند كه خدا نخواسته دلهايشان را پاك كند؛ در دنيا رسوايى، و در آخرت مجازات بزرگى نصيبشان خواهد شد.
و همچنین روایاتی نیز می توان برای این مطلب مورد استدلال قرار گیرد:
1. «محمد بن يعقوب ، عن عدة من أصحابنا ، عن أحمد بن محمد بن خالد ، عن إسماعيل بن مهران ، عن سيف بن عميرة ، عمن حدثه ، عن أبي جعفر عليهالسلام قال : كان علي بن الحسين عليهالسلام يقول لولده : اتقوا الكذب الصغير منه والكبير في كل جد وهزل ، فإن الرجل إذا كذب في الصغير اجترأ على الكبير أما علمتم أن رسول الله صلىاللهعليهوآله قال : ما يزال العبد يصدق حتى يكتبه الله صدّيقاً ، وما يزال العبد يكذب حتى يكتبه الله كذابا.»[10]
ما می گوییم:
اگر چه اطلاق «اتقوا الکذب»، می تواند شامل دروغ گفتن و دروغ شنیدن و نگهداری دروغ شود ولی ذیل روایت، اطلاق صور را به معنای گفتن دروغ برمی گرداند.
2. در تفسیر علی بن ابراهیم، روایتی را از پیامبر در حجۀ الواع نقل می کند که در آن پیامبر علائم آخر الزمان را برمی شمارد. از زمره این علائم «یَفشُو الکذب» برشمرده شده است.[11]
ما می گوییم:
البته افشاء دروغ، ملازم با نگهداری کتب ضلال نیست ولی حفظ کتب می تواند مقدمه آن باشد. اما در این صورت نگهداری مذکور، مقدمه حرام است.
3. در روایتی که جابر از امام باقر (ع) نقل کرده است، حضرت می فرمایند که امیرالمومنین هر روز در بازار کوفه می گردید و تجار را از اموری باز می داشت و از جمله آنچه حضرت می فرمود آن بود که می گفت: «جانِبوا الکذب»[12]
ما می گوییم:
1. امر اجتناب از دروغ، البته مطلق است و شامل هر نوع حفظ هم می شود.
2. اما ظهور روایت در آن است که تجار را از دروغ گفتن باز می دارد. (دراین باره ذیل آیه «قول الزور» سخن گفتیم)
4. در روایتی از امام صادق، حضرت می فرمایند:
«اجتنبوا قول الزور و الکذب و الغری و الخصومۀ و ظن السوء و الغیبۀ و النمیمۀ»[13]
5. «وعنهم ، عن سهل بن زياد ، عن علي بن أسباط ، عن أبي إسحاق الخراساني قال : كان أمير المؤمنين عليهالسلام يقول إياكم والكذب ، فإن كل راج طالب، وكل خائف هارب»[14]
6. «قال وكان أمير المؤمنين عليهالسلام يقول : ألا فاصدقوا إن الله مع الصادقين ، وجانبوا الكذب فإنه يجانب الإيمان ، ألا وإن الصادق على شفا منجاة وكرامة ، الا وإن الكاذب على شفا مخزاة وهلكة ، ألا وقولوا خيرا تعرفوا به ، واعلموا به تكونوا من أهله ، وأدوا الأمانة إلى من ائتمنكم ، وصلوا أرحام من قطعكم ، وعودوا بالفضل على من حرمكم»[15]
توضیح:
دروغ از ایمان دوری می کند. صادق بر لبهی جای نجات است و کاذب بر لبهی سبب خزی (خواری) است و...
ما می گوییم:
ظهور این روایات هم در گفتن صدق و نگفتن کذب است. اگر چه می توان به اطلاق آن هم اشاره کرد.