« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد حسن خمینی

92/11/08

بسم الله الرحمن الرحیم

     سه) روایت عمّار ساباطی:

«مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ‌ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ عَمْرِو بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُصَدِّقِ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مُوسَى عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سُئِلَ عَنْ بَوْلِ الْبَقَرِ يَشْرَبُهُ الرَّجُلُ- قَالَ إِنْ كَانَ مُحْتَاجاً إِلَيْهِ يَتَدَاوَى بِهِ يَشْرَبُهُ- كَذَلِكَ أَبْوَالُ الْإِبِلِ وَ الْغَنَمِ.» [1]

توضیح:

    1. سند حدیث:

امّا محمد بن احمد بن یحیی اشعری، صاحب کتاب نوادر الحکمه است و هم امامی است و هم ثقه می باشد کتاب نوادر الحکمه، در میان بزرگان شیعه، معروف بوده و ابن ولید (استاد شیخ صدوق) برخی از روایات را استثنا کرده و بقیه روایات کتاب را تصحیح کرده است.

نجاشی وی را توثیق کرده ولی می نویسد: «الا ان اصحابنا قالوا کان یروی عن الضعفا و یعتمد المراسیل و لا یبالی عمّن اخذ و ما علیه فی نفسه مطعن فی شیء» [2]

امّا احمد بن حسن بن علی بن فضال که ثقه است ولی از فطحیه[3] است.[4]

امّا عمرو بن سعید مدائنی، نیز فطحی و ثقه است. نجاشی به ثقه بودن او اشاره کرده[5] ولی کشّی او را فطحی دانسته است.[6]

و امّا مصدّق بن صدقه مدائنی نیز فطحی و ثقه است. کشی علیرغم آنکه او را از فطحیه می داند او را: «من اجلّة العلماء و الفقهاء و العدول» بر می شمارد.[7]

و امّا عمار بن موسی ساباطی : نجاشی به فطحی بودن او اشاره نکرده و صرفاً کنیه او را ابولفضل و او را از زمره موالی بر می شمارد و می نویسد که برادرانش قیس و صبّاح از امام صادق (ع) و امام کاظم (ع) روایت کرده اند و ثقه بوده اند.[8] ولی شیخ طوسی او را فطحی و دارای «کتاب کبیر جید معتمد» بر می شمارد.

پس : روایت موثقه است.

    2. در تهذیب، سند روایت چنین آمده است: «محمد بن احمد بن یحیی عن احمد بن یحیی عن احمد بن حسن ...» در حالیکه عن احمد بن یحیی در نقل وسائل موجود نیست. به نظر می رسد نقل وسائل صحیح است چراکه محمد بن احمد بن یحیی در هیچ کجا از احمد بن یحیی روایت ندارد و به طور مستقیم از احمد بن حسن بیش از 480 حدیث [مطابق همین سند: عن عمرو بن سعید عن مصدق بن صدقه ...] در کتب اربعه نقل کرده است.

جمع بندی بحث شرب ابوال طاهره:

    1. اصل اولیه در شرب اشیاء، اباحه است.

    2. علاوه بر اصل مذکور، روایاتی که شرب را در فرض اضطرار و برای تداوی تجویز می کنند، قابل استناد می باشند.

    3. به ضمیمه روایاتی که می گوید «خداوند در حرام شفا قرار نداده است» می توان در فرض غیر تداوی هم، به جواز شرب بول قائل شد.

    4. در مقابل روایت عمار ساباطی، به وسیله مفهوم، حکم به «لا تشرب» در فرض عدم احتیاج عرفی به مداوا کرده است.

    5. پس می توان گفت:

«شرب ابوال مأکول اللحم در صورتی که عرفاً به درمان با آن احتیاج باشد، جایز است و در غیر این صورت احتیاطاً حرام است.»

جمع بندی بحث بیع ابوال نجسه:

با توجه به اینکه گفتیم:

«نجس العین بودن عنوان مستقلی برای حرمت بیع نمی باشد و ملاک، وجود منفعت محلّله غیر نادره است.»

می توان درباره بیع بول مطلقا ـ چه نجس و چه طاهر ـ به همین حکم کلی ارجاع داد. البته جای این سؤال باقی است که اگر چیزی در حال اضطرار دارای منفعت محلّله غیر نادره باشد (مثل تداوی) آیا در حال اختیار، بیع آن جایز است؟

این سؤال را باید در بررسی نوع سوم، دنبال کنیم.

نکته نهایی:

مرحوم شیخ به عنوان فرع دوم، به بحث از بول ابل پرداخته است. با توجه به اینکه در سابق، بحث را به طور کلی بررسی کردیم، حکم این مسئله هم معلوم می شود.

حکم تکلیفی معامله عذره

مرحوم شیخ انصاری می نویسد:

«يحرم بيع العذرة النجسة‌ من كلّ حيوان على المشهور، بل في التذكرة كما عن الخلاف-: الإجماع على تحريم بيع السرجين النجس.» [9]

مرحوم شیخ طوسی می نویسد:

«سرجين ما يؤكل لحمه يجوز بيعه. و قال أبو حنيفة: يجوز بيع السراجين. و قال الشافعي: لا يجوز بيعها. و لم يفصلا. دليلنا: على جواز ذلك أنه طاهر عندنا، و من منع منه فإنما منع لنجاسته، و يدل على ذلك بيع أهل الأمصار في جميع الأعصار لزروعهم و ثمارهم، و لم نجد أحدا كره ذلك، و لا خلاف فيه، فوجب أن يكون جائزا. و أما النجس منه، فلدلالة إجماع الفرقة. و روي عن النبي صلى اللّه عليه و آله انه قال: «ان اللّه تعالى إذا حرم شيئا حرم ثمنه». و هذا محرم بالإجماع، فوجب أن يكون بيعه محرما.» [10]

 

ما می گوییم:

    1. ظاهراً مراد از جواز و عدم جواز در کلمات مرحوم شیخ، صحت و بطلان معامله است. [11]

    2. اگر عمل اهل امصار ملاک جواز باشد، اهل امصار نسبت به عذره غیر مأکول اللحم ـ خصوصاً انسان ـ هم چنین عملکردی دارند.

    3. روایت نبوی سند معتبری نداشت امّا اینکه برخی از بزرگان نوشته اند:

«و استدلال الشيخ و أصحابنا بالرواية و أمثالها لعلّه من باب المماشاة مع أهل الخلاف، فلا يثبت بذلك اعتمادهم عليها. مضافا إلى ما مرّ من أنّ الغالب في نقل هذه الرواية ذكر كلمة الأكل في الشرط فيقيّد الجزاء أيضا بما إذا كان الشي‌ء معدّا للأكل و وقع البيع و الشراء بهذا الداعي لا مطلقا و إلّا لزم تخصيص الأكثر المستهجن. و قوله: «هذا محرّم بالإجماع» إن أراد به حرمة جميع الانتفاعات فهي أوّل الكلام بل ممنوعة. و إن أراد به حرمة بعضها فلازمها حرمة البيع لذلك لا مطلقا إلّا أن لا يكون لها مالية. فالعمدة في كلام الشيخ ما ادّعاه من إجماع الفرقة. و قد مرّ منّا عدم ثبوته بنحو يكشف به قول المعصوم (ع) كشفا قطعيا و لا سيّما في المقام، إذ من المحتمل كون مدركهم الأخبار الواردة.» [12]

توضیح:

    1. اینکه شیخ طوسی به روایت اشاره کرده به خاطر همراهی با اهل سنت بوده است و لذا معلوم نیست که به این روایت اعتماد کرده باشد.

    2. مضافاً اینکه در نقل هایی این روایت چنین آمده است: «ان الله إذا حرّم اکل شی..» و کلمه اکل در شرط، باعث می شود که بگوییم «معامله برای اکل» حرام است و الا باید تخصیص اکثر بزنیم.

    3. امّا اینکه عذره مطلقا محرمة الانتفاع باشد، اول بحث است و اینکه برخی از منافعش حرام باشد، باعث نمی شود که بیع آن مطلقا حرام شود. (مگر اینکه اصلا عرفاً مالیت نداشته باشد)

    4. پس ظاهراً مدرک مورد نظر شیخ همان اجماع است که آن هم سابقاً گفتیم، قابل تحصیل نیست.

هم چنین مرحوم شیخ طوسی در مبسوط می نویسند:

«و أما سرجين ما لا يؤكل لحمه و عذرة الإنسان و خرو الكلاب و الدم فإنه لا يجوز بيعه، و يجوز الانتفاع به في الزروع و الكروم و أصول الشجر بلا خلاف.» [13]

ما می گوییم:

    1. کلام مرحوم شیخ در مبسوط در حالی است که ایشان در نهایه می نویسد:

«و جميع النّجاسات محرّم التّصرّف فيها و التّكسّب بها على اختلاف أجناسها، من سائر أنواع العذرة و الأبوال و غيرهما، إلّا أبوال الإبل خاصّة.» [14]

روشن است که در مبسوط، مرحوم شیخ، انتفاع را جایز شمرده در حالیکه در نهایة مطلق تصرفات ـ که شامل انتفاعات می شود ـ را حرام دانسته است.

    2. بر کلام مرحوم شیخ اشکال شده است که:

«ثمّ القول بعدم جواز البيع مع جواز الانتفاع بها في التسميد لا يخلو من مجازفة. إذ التسميد منفعة مهمّة عقلائية و وجود المنفعة المحلّلة العقلائية يقتضي جواز البيع لأجلها. و لو قيل في مثل الخمر و الميتة مما يصرف في الشرب و الأكل عادة أنّ بيعها و لو بقصد المنفعة المحلّلة يوجب الإعانة على الإثم لعدم الاطمينان بعدم الانتفاع بها في المنافع‌ المحرّمة فيحرم بيعها لذلك، فلا يجري هذا الإشكال في مثل العذرة و السّرجين، لوضوح أنّ شراءها ليس إلّا لأجل التسميد و نحوه من المنافع المحلّلة، و على هذا فلا وجه لحرمة بيعها.» [15]

مرحوم صاحب شرایع نیز بیع «ارواث» ـ که ظاهرا در لغت به معنای مدفوع غیر انسان است ولی در شرایع به معنای اعم به کار رفته است. [16] ـ را حرام دانسته و مرحوم شهید ثانی در ذیل آن می نویسد که هیچ فرقی نمی کند که آیا صلاحیت انتفاع داشته باشند یا نداشته باشند[17] ، مرحوم صاحب جواهر هم در ذیل آن می نویسد:

«بلا خلاف معتد به، أجده فيه بل الإجماع بقسميه عليه، بل المنقول منهما مستفيض.» [18]

مرحوم علامه هم در تذکره و نهایه بر مطلب ادعای اجماع نموده است. [19]

ما می گوییم:

    1. ظاهر استفاده از عذره به عنوان کود در زمان ائمه هم شایع بوده است، در این باره قرب الاسناد روایتی را مطرح می کند که در آن می خوانیم:

«انه کان لا یری بأساً أن یطرح فی المزارع العذرة»[20]

و در روایت دیگری، مفضل از امام صادق (ع) نقل می کند که ایشان می فرمایند:

«تَوْحِيدُ الْمُفَضَّلِ، بِرِوَايَةِ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْهُ عَنِ الصَّادِقِ ع قَالَ: فَاعتَبِرْ بِمَا تَرَى مِنْ ضُرُوبِ الْمَآرِبِ فِي صَغِيرِ الْخَلْقِ وَ كَبِيرِهِ وَ بِمَا لَهُ قِيمَةٌ وَ مَا لَا قِيمَةَ لَهُ وَ أَخَسُّ مِنْ هَذَا وَ أَحْقَرُهُ الزِّبْلُ وَ الْعَذِرَةُ الَّتِي اجْتَمَعَتْ فِيهَا الخَسَاسَةُ وَ النَّجَاسَةُ مَعاً وَ مَوْقِعُهَا مِنَ الزَّرْعِ وَ الْبُقُولِ وَ الْخُضَرِ أَجْمَعَ الْمَوْقِعُ الَّذِي لَا يَعْدِلُهُ شَيْ‌ءٌ حَتَّى إِنَّ كُلَّ شَيْ‌ءٍ مِنَ الْخُضَرِ لَا يَصْلُحُ وَ لَا يَزْكُو إِلَّا بِالزِّبْلِ وَ السَّمَادِ الَّذِي يَسْتَقْذِرُهُ النَّاسُ وَ يَكْرَهُونَ الدُّنُوَّ مِنْهُ وَ اعْلَمْ أَنَّهُ لَيْسَ مَنْزِلَةُ الشَّيْ‌ءِ عَلَى حَسَبِ قِيمَتِهِ بَلْ هُمَا قِيمَتَانِ مُخْتَلِفَتَانِ بِسُوقَيْنِ وَ رُبَّمَا كَانَ الْخَسِيسُ فِي سُوقِ الْمُكْتَسَبِ نَفِيساً فِي سُوقِ الْعِلْمِ فَلَا تَسْتَصْغِرِ الْعِبْرَةَ فِي الشَّيْ‌ءِ لِصِغَرِ قِيمَتِهِ فَلَوْ فَطَنُوا طَالِبُوا الْكِيمِيَاءَ لِمَا فِي الْعَذِرَةِ لَاشْتَرَوْهَا بِأَنْفَسِ الْأَثْمَانِ وَ غَالَوْا بِهَا.» [21] ،[22]

    2. ظاهراً در میان قدما هیچ مخالفتی با حکم حرمت بیع عذره نجسه وجود ندارد

    3. در میان اهل سنت نیز فتوای به حرمت بیع عذره نجسه مطلقا شایع است. [23]

 


[1] . وسائل الشيعة؛ ج‌25، ص: 113.
[2] . رجال، ص348.
[3] . ایشان پس از وفات امام صادق(ع) به واسطه آن‌که عبدالله الافطح در زمان وفات امام صادق(ع)، بزرگترینِ اولاد آن حضرت بوده و ادعای امامت و وصایت از طرف پدر می‌نمود، قائل به امامت وی شدند. (الحورالعین، حمیری، ص163 / خاندان نوبختی، عباس اقبال، ص260 / المواعظ و الاعتبار، مقریزی، ج2، ص351) به جز عده کمی از صحابه حضرت امام صادق(ع). ـ از قبیل هشام بن حکم، مؤمن الطاق، هشام بن سالم جوالیقی، عبدالله (یا عبیدالله) پسر زراره و عده‌ای دیگر ـ بقیه اصحاب، به امامت عبدالله گرویدند. البته در همان مدت کوتاهی که عبدالله افطح پس از امام صادق(ع) در قید حیات بود، عده‌ای پس از آن‌که او را امتحان کرده و وی را دارای علم امامت نیافتند، از امامت او بازگشتند. عبدالله، هفتاد روز پس از وفات امام صادق(ع) بی آن‌که فرزندی به جای گذارد، در محرم 149 هجری قمری از دنیا رفت. همین امر باعث شد تا تقریباً تمام صحابه، از امامت وی برگشته و از اساس منکر امامت او گردیده و امامت امام موسی کاظم(ع) را پس از امام صادق(ع) پذیرا شدند. تنها عده‌ای معدود از آنان باقی ماندند که امامت حضرت کاظم(ع) را پس از عبدالله افطح دانسته و در نتیجه امام کاظم(ع) را امام هشتم می‌دانند. (فرق‌الشیعة، نوبختی، ص78) از جمله این دسته می‌توان به عده‌ای از فقهاء، مانند عمار ساباطی، بنوفضال و عبدالله بن بکیر اشاره داشت. (تنقیح المقال، مامقانی، ج1، ص193 / مقباس‌الهدایة، مامقانی، ص82)وجود فطحیه، پس از وفات امام عسگری(ع)، باعث پیدایش اقوالی در میان امامیه اثنی‌عشریه، شده است و گویا قول به امامت جعفر بن علی (کذاب) و یا محمد بن علی الهادی، از همین فطحیه مخلوط به اثنی‌عشریه سرزده است، هرچند قائلین به این اقوال، بعدها منقرض شدند. (کتاب‌الغیبة، طوسی، ص82و225) محور کلام فطحیه بر این بوده که امام، بزرگترین فرزند امام سابق است. ایشان روایاتی که امامت را در اعقاب می‌داند و می‌گوید: «الامامة لا تکون فی الاخوین بعد الحسن و الحسین» (بحار‌الانوار، مجلسی، ج25، ص252)، قبول نداشتند. این گروه فطحیه خلّص هستند. (فرق‌الشیعة، نوبختی، ص112)اشعری می‌نویسد: «فطحیه قائلین به امامت عبدالله بن جعفر، (بزرگترینِ فرزندان جعفر(ع)) بوده و امامت را در اولاد او می‌دانند. اصحاب این مذهب را عماریه و فطحیه می‌گویند چرا که عبدالله، افطح الرجلین (دارای پاهای پهن) بود. و اهل این مذهب بسیار اند». (مقالات ‌الاسلامیین، اشعری، ج1، ص102)البته باید گفت که این سخن اشعری که فطحیه را قائل به امامت اولاد عبدالله برمی‌شمارد، مناسب نیست و باید فطحیه را تنها معتقد به امامت شخص عبدالله ـ و نه اولاد او ـ بدانیم، چراکه عبدالله پس از مرگ فرزندی نداشت و عموم فطحیه نیز پس از مرگ وی، از امامت او برگشتند و تنها عده‌ای قلیل که نامبرده شدند، امامت او را به عنوان امامت هفتم و قبل از امام موسی کاظم(ع) پذیرفتند. شاهد این مطلب نیز آن است که عمار ساباطی که رئیس این مذهب است، از اصحاب امام کاظم(ع) به شمار آمده و نمی‌تواند در عین حالی که امامت موسی بن جعفر(ع) را پذیرفته، قائل به امامت پسر غیر معلوم عبدالله افطح باشد. (تنقیح المقال، مامقانی، ج2، ص318)سعد بن عبدالله اشعری می‌نویسد: «عده‌ای از اصحاب عبدالله افطح گفتند امامت پس از مرگ او منقطع شده و پس از او امامی نیست و عده‌ای از فطحیه پس از وفات موسی بن جعفر(ع) (سی و پنج سال بعد از وفات عبدالله افطح) ادعا کردند عبدالله از کنیزی پسری داشته که او را محمد نامیده و به یمن فرستاده تا در آن‌جا نشو و نما کند، و آن پسر، پس از مرگ پدر به طرف خراسان رفته و در آن‌جا زنده است، او پس از پدرش، امام و قائم منتظر است. ایشان به خبری که از رسول الله(ص) نقل شده مبنی بر این‌که «اسم قائم، اسم من و اسم پدر او اسم پدر من است» (کمال‌الدین، صدوق، ص286 / الامامة و التبصرة، ابن‌بابویه، ص153)، و نیز به اخبار امام صادق(ع) مبنی بر این‌که «امام نمی‌میرد در حالی که فرزندی از صلبش نباشد» استدلال می‌کردند. از این فرقه، جماعتی در ناحیه عراق و یمن و بیشتر آن‌ها در خراسانند. و عده قلیلی از فطحیه نیز ادعا کردند که عبدالله افطح در زمان مرگ دارای فرزند بوده و در نتیجه امامت در اولاد عبدالله باقی است». (المقالات و الفرق، سعد اشعری، ص87)ابن اثیر به نقل از سمعانی آنان را فَطْحیه (به سکون طاء) ضبط کرده و می‌نویسد: «آنان از غلاة‌اند و به انتظار خروج عبدالله بن جعفر ملقب به افطح می‌باشند». (اللباب فی تهذیب الانساب، ابن اثیر، ج2، ص435)لکن ضبط مشهور این فرقه در میان علمای امامیه، به صورت فَطَحیه (به فتح طاء) است.در کتابی مجهول و غیر معتبر آمده است: «فطحیه اصحاب عبدالله افطح، امامت را به امام صادق(ع) نسبت داده و ادعای لاهوت (الوهیت) در او کردند».شایان ذکر است که مفید (ره) در الفصول المختارة می‌گوید: «ایشان را فطحیه گفتند چون رئیس آن‌ها عبدالله بن افطح بود و گفته می‌شود که او [یعنی عبدالله بن افطح و نه عبدالله بن جعفر] دو پایش افطح بود و گفته می‌شود که سرش افطح بوده و گفته می‌شود که عبدالله (بن جعفر) افطح بوده است». (الفصول المختارة، مفید، ص306).
[4] . رجال نجاشی، ص80.
[5] . رجال نجاشی، ص80.
[6] . رجال کشی، ج1 ص612.
[7] . رجال کشی، ج1 ص563.
[8] . رجال کشی، ج1 ص290.
[9] . كتاب المكاسب (للشيخ الأنصاري، ط - الحديثة)؛ ج‌1، ص: 23.
[10] . الخلاف؛ ج‌3، ص: 185.
[11] . دراسات في المكاسب المحرمة، ج1 ص241.
[12] . دراسات في المكاسب المحرمة؛ ج‌1، ص241.
[13] . المبسوط في فقه الإمامية؛ ج‌2، ص: 167.
[14] . النهاية في مجرد الفقه و الفتاوى؛ ص: 364.
[15] . دراسات في المكاسب المحرمة؛ ج‌1، ص: 242.
[16] . همان.
[17] . المسالک، ج1 ص164.
[18] . جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام؛ ج‌22، ص: 17.
[19] . التذکره، ج1 ص464 / نهایة الاحکام، ج2 ص463.
[20] . وسائل الشیعه، ج16 ص358.
[21] . مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل؛ ج‌13، ص: 121.
[22] . پس عبرت بگیر بر آنچه مشاهده می نمائی از اصناف منفعت ها در صغیر و کبیر خلق و آنچه قیمتی دارد و آنچه قیمت نداد. و از عذره انسان و سرگین حیوانات چیزی خسیس تر و حقیر تر نمی باشد که اکثر آنها با دنائت نجاست را جمع کردهاند و نفع آنها را در زراعات و بقول و خضراوات و فواکه به مرتبه ای است که هیچ به آن برابری نمی کند حتی آن که هیچ یک از سبزی ها به صلاح نمی آید و نمو نمی کند. مگر به عذره و سرگین که همه کس آنها را نجس و قذر می شمارند و نزدیکشان نمی روند. بدان که منزلت و منفعت هر چیز درخور قیمتش نمی باشد، بلکه دو قیمت و دو بازار می باشد، یکی بازار کسب و تجارت، و دیگری بازار علم و معرفت، پس چیزی که قیمتش کم باشد در باب علم و معرفت و استدلال و اعتبار، آن را حقیر مشمار و اگر طالبان کیمیا بدانند که عذره چه منفعت دارد از برای آنها، هر آینه بخرند آن را به گرانترین ثمن ها. / توحید مفضل، ترجمه علامه مجلسی، ص205.
[23] . دراسات في المكاسب المحرمة، ج1 ص246.
logo