« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد حسن خمینی

1401/07/30

بسم الله الرحمن الرحیم



نکته اول: استفراغ وسع

*1. مرحوم قزوینی درباره استفراغ وسع (که در کلمات بسیاری جزء معنای اجتهاد دانسته شده است) می نویسد:

«و في كلام غير واحد أنّ استفراغ الوسع معناه بذل تمام الطاقة بحيث يحسّ من نفسه العجز عن المزيد عليه، و لعلّ وجهه أنّ الاستفراغ استفعال بمعنى الطلب، فإذا اضيف إلى الوسع كان معناه طلب الفقيه فراغ وسعه، و فراغ الوسع عبارة عن الخلوص و الخلوّ عنه، و يشكل ذلك: بأنّ طلب الشي‌ء لا يستلزم حصوله في الخارج.

نعم قد يقال: بأنّ المأخوذ في وضع الاستفعال هو الطلب المستلزم للحصول كما في «استخرجته فخرج».

و فيه: أنّ ذلك لزوم غالبي لا دائمي، ضرورة أنّه لو قيل: «استفسرت منه فما فسّر لي» و «استعلمت منه فما أعلمني» لم يكن مناقضا و لا موجبا للتجوّز، كما أنّه في المثال المذكور لا يوجب تكرارا.

فالإنصاف: أنّها لمطلق الطلب، و عليه فلو نظر في دليل المسألة و حصل له الظنّ بالحكم الشرعي في أوّل نظره أو فيما لم يبلغ حدّ العجز عن المزيد عليه لم يكن منافيا لكونه مستفرغا وسعه، فيكون هذا الفرض مشمولا للتعريف مع كونه من أفراد المعرّف»[1]

توضیح:

    1. «استفراغ وسع» از باب استفعال است و به معنای آن است که فقیه طلب می‌کند «فراغ وسع» را. و «فراغ وسع» یعنی «تمام شدن وُسع و توانایی». پس استفراغ وسع یعنی آنکه مجتهد طلب کند که توانایی خود را به پایان برساند و این یعنی مجتهد تا آن حد بکوشد که طاقت او تمام شود و بیش از آن نتواند تلاش کند.

    2. إن قلت: «طلب فراغ وسع» ملازمه‌ای با «حصول فراغ وسع» ندارد یعنی ممکن است مجتهد چنین چیزی (عاجز شدن در اثر تلاش) را طلب کند ولی این چنین عجزی، موجود نشود. (یعنی می خواهد ولی محقق نمی‌شود)

    3. قلت: باب استفعال در جایی استعمال می‌شود که این گونه طلبی به وجود خارجی مطلوب منجر می شود.

    4. ولکن الانصاف:

چنین وضعیتی درباره صیغه استفعال موجود نیست و لذا اگر گفته شود «استفسرتُ منه فما فسّر لی» [طلب تفسیر کردم ولی او تفسیر نکرد]، مجاز یا [غلط] به کار برده نشده است. (مناقض هم نیست، یعنی چنین نیست که در استفسرتُ حصول تفسیر نهفته باشد و «فما فسّر لی»، عدم حصول تفسیر را دلالت کند و در نتیجه تناقض صدر و ذیل کلام حاصل آید.)

    5. پس استفراغ وسع یعنی مجتهد همه تلاش خود را داشته باشد که به سرحدّ عجز (فراغت از طاقت) برسد ولی اگر قبل از آن به نتیجه رسید، ضرری به مجتهد بودن او نمی زند.

*2. درباره این سخن مرحوم قزوینی می‌توان گفت:

اولاً: اگر استفراغ وسع به معنای «طلب فراغت از طاقت» است، این به معنای آن نیست که مجتهد، صرفاً چنین چیزی را می خواهد و در افق نفس خود خواسته و خواهشی دارد. بلکه مراد طلب عملی و تلاش خارجی برای به دست آوردن چنین مطلوبی است، و این با معنای صیغه استفعال مطابق است. (تلاش عملی در اینجا اعم از تلاش فکری و عینی است و در مقابل خواسته‌ی قلبی است)

ثانیاً: در ما نحن فیه، 3 مفهوم با یکدیگر متفاوت است:

الف) حصول خارجی عجز (فراغت از طاقت)

ب) طلب عملی برای حصول خارجی عجز

ج) نهایت تلاش در طلب عملی برای حصول خارجی عجز.

ثالثاً: در صیغه استفعال، «نهایت تلاش در طلب» اخذ نشده است، همانطور که «حصول خارجی مطلوب» هم شرط نیست. و لذا معنای «استفراغ وسع»، اگر به معنای لغوی تعریف شود، همان «طلب عملی برای حصول خارجی» است اما ممکن است اولاً با توجه به تناسب «فراغت از طاقت» که عرفاً محتاج نهایت تلاش است و ثانیاً با توجه به اینکه چنین مطلبی – ظاهراً- مد نظر تعریف کنندگان بوده است، بتوان گفت در تعریف اجتهاد چنین لحاظ شده است: «نهایت تلاش در مقام مطالبه فکری و عملی برای حصول عجز و فراغت از طاقت، در یافتن حکم شرعی/ حجت/ ظن معتبر»

با توجه به این نکته می‌توان گفت که این سخن مرحوم قزوینی که «فلو نظر في دليل المسألة و حصل له الظنّ بالحكم الشرعي في أوّل نظره أو فيما لم يبلغ حدّ العجز عن المزيد عليه لم يكن منافيا لكونه مستفرغا وسعه» سخن کاملی نیست.

*3. مرحوم قزوینی در ادامه به اشکال دیگری اشاره می‌کند و آن را چنین توضیح می‌دهد:

« أنّ أقصى ما يجب على المجتهد الاطمئنان بتحصيل ما يستفاد من الأدلّة الموجودة، و ذلك قد يحصل بأوّل نظره في دليل المسألة كما في كثير من المسائل الّتي مداركها ظاهرة، و قد لا يحصل إلّا بعد استفراغ منتهى الوسع كما في بعض المسائل المشكلة، و قد يكون بين الأمرين.

و من البيّن تحقّق الاجتهاد في جميع ذلك»[2]

و سپس به چند صورت از آن پاسخ می دهد:

اولاً: همان که در ابتدا گفته شد که استفراغ وسع یعنی «طلب کردن» و نه «نهایت تلاش در مقام طلب». [که این پاسخ را کامل ندانستیم]

و ثانیاً:

« إنّ بذل الوسع إنّما يعتبر بالنسبة إلى مجموع المسائل الّتي يحتاج إلى استنباطها لا حصوله في كلّ مسألة»[3]

[مرحوم قزوینی بر این پاسخ اشکال می کند که: در این صورت باید گفته می شد «استفراغ وسع در تحصیل احکام» در حالیکه گفته شده است «استفراغ وسع در تحصیل حکم» که البته می توان پاسخ داد که:

اولاً در آن صورت هم تنها اگر «احکام» عام مجموعی لحاظ شود، اشکال مرتفع است و الا اگر احکام، به صورت عام استغراقی باشد، اشکال قزوینی قابل طرح است.

و ثانیاً اگر «ال» در «الحکم»، «ال» جنس نباشد، و مراد «استفراغ وسع در تحصیل حکم فی الجمله» باشد، اشکال قابل پاسخگویی است.

و ثالثاً: می توان با حذف یا تغییر واژه «حکم» و «احکام»، لفظ «استفراغ وسع» را در تعریف حفظ کرد.]

و ثالثاً:

« من أنّ المراد باستفراغ الوسع ما هو المعتبر في عرف المجتهدين لا الاستفراغ العقلي، و القدر المعتبر أمر معروف و هو ما يحصل به الظنّ بعدم الظفر بالمعارض ظنّا يعتدّ به»[4]

[مرحوم قزوینی بر این پاسخ هم اشکال می کند:

« أنّ الإيراد على ظاهر الحدّ فلا يدفعه حقيقة المراد بعد تسليم ظهور الاستفراغ في العقلي، و إلّا ليسلم قاطبة الحدود عن النقوض و الإبرامات.»[5] ]

[ما می‌گوییم:

ماحصل سخن پاسخ دهنده آن است که استفراغ وسع یعنی «تلاش برای حصول عجز نسبی» و نه «تلاش برای حصول عجز عقلی و مطلق» و مرحوم قزوینی پاسخ می‌دهد که این خلاف ظهور صیغه استفراغ [صیغه استفعال] در فراغت عقلی [از وسع] است. و سخن مرحوم قزوینی تمام است.]

و رابعاً: اصلاً اگر کسی بدون تلاش تمام به حکمی اطمینان پیدا کند، این کار اجتهاد نیست.

[مرحوم قزوینی به این مطلب هم پاسخ می دهد:

«و توهّم خروج المفروض عن المعرّف فلا يضرّ خروجه عن التعريف لا يلائم ما عليه جمع من أجلّاء أصحابنا من أصالة حجّية الظنّ الاجتهادي و عدم وجوب تحصيل الظنّ الأقوى، مع الإجماع المحكيّ عليه عن بعض الأجلّاء»[6]

[ما می گوییم:

ظاهراً مراد مرحوم قزوینی آن است که اگر عمل به اطمینان و ظن شخصی، اجتهاد نباشد، حجت نیست در حالیکه چنین عملی اجماعاً حجت است و لذا اضافه می‌کند که اگر قرار باشد در هر مسئله ای، استفراغ وسع عقلی حاصل شود، عسر و حرج لازم می آید و اگر در برخی عمل شود و در برخی لازم نباشد، ترجیح بلا مرجح است و ...

در حالیکه نظر مستدل می‌تواند این باشد که عمل به اطمینان لغةً اجتهاد نیست و نه اینکه حجّت نیست]

*4. اما به نظر می‌رسد از این اشکال (که در شماره ۳ آوردیم) می توان چنین پاسخ داد که:

چنانکه گفتیم معنای استفراغ وسع، عبارت است از «نهایت تلاش در مقام مطالبه برای حصول فراغت از طاقت در یافتن حکم/ دلیل/ ظن» و گفتیم که صیغه استفعال صرفاً اصل مطالبه عملی را ثابت می کند و از تناسب حکم و موضوع است که «نهایت تلاش» به این تعریف اضافه می شود.

حال اگر بگوییم به سبب همان تناسب حکم و موضوع، مراد از نهایت تلاش، نهایت عقلی نیست، بلکه مراد نهایت تلاش عقلایی است، در این صورت می توان گفت: اگر مجتهدی با مراجعه به ادله‌ای به اطمینان می رسد به گونه‌ای که از یافتن ادله‌ای مخالف و معارض مأیوس است، این فرد «نهایت تلاش عقلایی» خود را کرده است. (و نهایت عقلایی تلاش، با وصول به یأس از حصول دلیل مخالف، حاصل می شود)

*5. پس می توان گفت: اجتهاد استفراغ وسع است و استفراغ وسع یعنی: «نهایت تلاش به اندازه‌ای که عُقلا آن را نهایت تلاش بدانند در مقام مطالبه فکری و عینی برای تحصیل عجز و فراغت از طاقت»

 


[1] . الاجتهاد و التقلید، ج1، ص7.
[2] . همان، ص8.
[3] . همان.
[4] . همان.
[5] . همان.
[6] . همان.
logo