« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد حسن خمینی

1401/07/10

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث: اجتهاد و تقلید

 

مسئله اول: تاریخ اجتهاد

    1. درباره اینکه اجتهاد از چه زمانی شکل گرفته است، نویسندگان مختلفی به تحقیق پرداخته اند از این جمله می‌توان به مقدمه مرحوم عبدالرزاق مقرّم بر التنقیح فی شرح العروة الوثقی (تقریرات مرحوم خوئی) اشاره کرد. همچنین می‌توان به مقدمه مستند تحریر الوسیله ارجاع داد که گروهی از فضلا آن را تحریر کرده‌اند.

    2. از جمله منابع خوب در این حوزه، کتاب تاریخ المذاهب الاسلامیه نوشته محمد ابوزهره (1316-1395ق) است. وی از اساتید برجسته دانشگاه الازهر بوده که در فقه، تاریخ و علوم قرآن و ادیان، مطالب مختلفی نگاشته است. سخنان او در این کتاب، محور اصلی بحث‌هایی است که نویسندگان بعدی در حوزه اجتهاد اهل سنت نوشته اند:

    3. در میان معاصران هم می توان در این باره به «ادوار علم الفقه» نوشته کاشف الغطاء، «مراحل تطور الاجتهاد فی الفقه الامامی» نوشته سید منذر طباطبایی حکیم، «مصادر الفقه الاسلامی و منابعه» نوشته آیت الله سبحانی تبریزی، «تاریخ فقه و فقها» نوشته دکتر ابوالقاسم گرجی، «ادوار فقه» نوشته دکتر محمود شهابی، «ادوار فقه» نوشته آیت الله جنّاتی، «مقدمه‌ای بر فقه شیعه» نوشته دکتر مدرسی طباطبایی، «مقدمه موسوعة الفقه طبقاً لمذهب اهل البیت»، «مقدمه المعالم الجدیدة فی الاصول» نوشته شهید صدر، «تاریخ التشریع الاسلامی» نوشته عبدالهادی الفضلی، «التقلید و الاجتهاد» نوشته عبدالهادی الفضلی، «مقدمه موسوعة الفقه الاسلامی المقارن»، «الموسوعة الفقهیة المیسّرة» اشاره کرد.

    4. همچنین لازم است اشاره کنیم تقسیم بندی دوره های مختلف اجتهاد در فقه اهل سنت و شیعه در نظر نویسندگان مختلف، متفاوت است. برخی برای اهل سنت ۷ دوره، و برخی 5 دوره ذکر کرده‌اند و دیگر پژوهشگران هم در حوزه فقه شیعه به 9 یا ۸ و ۷ دوره و عصر اشاره دارند.

    5. آنچه در این بحث به عنوان اجتهاد مطرح است، با عناوین دیگری بسیار نزدیک و یا مترادف است، از جمله این عناوین می‌توان به «فقاهت» و «استنباط» اشاره کرد.

مرحوم شهابی در ادوار فقه درباره عنوان «فقیه» می نویسد:

«در عهد پيغمبر ( ص ) تمام توجه به قرآن مجيد و تعليم و تعلَّم آن مى بوده و دانشمندان اسلامى در آن عصر كسانى بوده‌اند كه قرآن مجيد را قرائت و اقراء می كرده‌اند .

از اين رو در آن عهد عنوان «قاری» برای ايشان مناسبتر می نموده و بدين عنوان معروف می‌بوده‌اند . ليكن به حقيقت همان اشخاص به منزله فقيهان عهود بعد بايد بشمار آيند و به عبارتی ديگر آن عنوانست كه سير تكامل كرده و در عهد لاحق بعنوان « فقيه » تبديل يافته است .

چنان كه از مواردی بر میآيد لفظ « فقيه » بمعنی دانای احكام و تكاليف فرعی در عهد صحابه بر اشخاصی چند اطلاق میشده پس در حقيقت اين عنوان ، كم و بيش از آن عهد مورد استعمال شده و كسانی در همان عهد بدين عنوان ياد گرديده‌اند . . » در عهد صحابه كسانی مشخّص و معيّن بوده‌اند كه مردم برای دانستن احكام فقهی و تكاليف دينی به ايشان مراجعه میكرده و فتوی و رأی آنان را لازم الاتباع و مسلَّم میدانسته‌اند .

يعقوبی در تاريخ خود ، در ذيل شرح خلافت هر يك از سه خليفه ، فقيهان آن زمان را ياد كرده است.

پس در ذيل خلافت ابی بكر (از ماه ربيع الاول سال 11 تا ماه جمادی الآخره سال 13 ) اين مفاد را آورده است : «كسی كه در زمان ابو بكر از او فقه گرفته میشد علی بن ابی طالب عليه السّلام و عمر بن خطَّاب و معاذ بن جبل و ابی بن كعب و زيد بن ثابت و عبد الله بن مسعود بوده.»

و در ذيل خلافت عمر (از جمادی الآخره سال 13 تا ذو الحجه سال 23) چنين افاده كرده «فقيهانی كه در زمان عمر علم از ايشان گرفته می شد علی بن ابی طالب ( ع ) و عبد الله بن مسعود و ابی بن كعب و معاذ بن جبل و زيد بن ثابت و ابوموسی اشعری و ابودرداء و ابوسعيد خدری و عبد الله بن عباس بوده‌اند.» در ذيل خلافت عثمان (از ذو الحجه سال 23 تا ذو الحجه سال 35ق) چنين افاده كرده است: «فقيهان زمان او امير المؤمنين علی بن ابو طالب و عبد الله بن مسعود و ابی بن كعب و زيد بن ثابت و ابوموسی اشعری و عبد الله بن عباس و ابودرداء و ابوسعيد خدری و عبد الله بن عمر و سلمان بن ربيع باهلی بوده‌اند».»[1]

الف) اجتهاد در میان اهل سنت:

    1. محمد ابوزهره درباره اجتهاد در عصر نبی اسلام (ص) می‌نویسد:

«كان الاجتهاد فی عصر النبی (ص)، ولکنه فی حدود ضیقة، لان الوحی کان ينزل من السماء، فليس للاجتهاد مجال واسع، و کان الاجتهاد یقع من الصحابة رضوان الله تبارک و تعالی علیهم، و ذلک اذا بعدوا عن النبي صلی الله عليه وسلم في سفر فانهم کانوا يجتهدون، ومن ذلك مثلا أن عمرو بن العاص كان في سرية، وقد اصابهم ما استوجب الاغتسال، ولم يجدوا ماء دافئا، ووجدوا الماء باردا لا یستطیعون استعماله، وليس معهم ما يستدفئون به، ولا ما يدفيء الماء لهم، فتیمموا و صلوا ولم يعیدوا، وفعل غيرهم في سرية أخری مثلهم و اعادوا فأقر النبی صلی الله عليه وسلم الاجتهادين ولم يكن في الحقيقة اختلاف بينهما في النتيجة، فان الفريق الثاني احتاط لدينه باعادة الصلاة، و إن لم يكن ثمة ما يوجب الاحتياط، فأقر تورعه، واقراره للأول دليل علی أنه لا حاجة الی اعادة الصلاة.»[2]

دائرة المعارف بزرگ اسلامی درباره اجتهاد صحابه می نویسد:

«صحابة پیامبر (ص) در زمان حیات آن حضرت، به سبب سهولت دست‌یابی به پاسخهای یقینی برای حل مشكلات خود، طبعاً نیاز فراوانی به اجتهاد نداشتند. مع‌الوصف،‌در مواردی كه به محضر معصوم (ع) دسترس نداشتند، براساس فهم خویش از نصوص و عمومات و اطلاقات و ظواهر دیگر قرآن و سنت استفاده می‌كردند و احكام موضوعات را به دست می‌آوردند، و این خود نوعی اجتهاد ساده و ابتدایی محسوب می‌شد. ... علمای اهل سنت، اجتهاد صحابه در عصر پیامبر (ص) با استناد به آراء شخصی خودشان را غالباً نقل كرده‌اند، اما در عین حال، بین آنان اختلاف نظر فراوان وجود دارد. معدودی از دانشمندان اهل سنت جواز اجتهاد صحابه را مطلقاً رد كرده‌اند اما بیشتر اصولیان قائل به جواز آنند، اعم از اینك صحابی عملاً به قضا و اِفتا اشتغال داشته باشد، یا نداشته باشد و نیز خواه در محضر پیامبر اكرم (ص) یا دور از آن حضرت بوده باشد در برابر آنان گروهی دیگر، غیبت پیامبر (ص) و نیز قاضی و والی بودن صحابی را شرط دانسته‌اند. در باب تحقق و وقوع اجتهاد صحابه در زمان حیات رسول خـدا (ص) نیز چند نظر وجـود دارد»[3]

    2. محمد ابوزهره همچنین معتقد است که پیامبر نیز گاه اجتهاد می کرده است. چرا که در همه مسائل وحی موجود نبوده و این اجتهادات نبوی، گاهی هم مورد تأیید خدای متعال واقع نمی شده است. وی در این باره به داستان جنگ بدر و حکم پیامبر نسبت به اسیران مشرکین اشاره می‌کند که توسط آیه ۶۷ سوره انفال مورد تأیید واقع نشده است.[4]

مطابق نقل وی، بعد از جنگ بدر، برخی از مسلمانان حکم به قتل اسیران مشرک دادند و برخی حکم به عفو کردند. و پیامبر حکم کردند که از خانواده اسیران فدیه گرفته شود. پس از آن آیه‌ی شریفه وارد شده است که می فرماید:

« مَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَن يَكُونَ لَهُ أَسْرَی حَتَّی يُثْخِنَ فِي الأَرْضِ تُرِيدُونَ عَرَضَ الدُّنْيَا وَاللّهُ يُرِيدُ الآخِرَةَ وَاللّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ»[5]

ترجمه:

«هيچ پيامبری حق ندارد اسيرانی ازدشمن بگيرد تا زمانی كه كاملًا بر آنها غلبه كند. شما متاع ناپايدار دنيا را می‌خواهيد؛ و مايليد اسيران بيشتری بگيريد، تا با گرفتن فديه آزاد كنيد؛ ولی خداوند، سرای ديگر را برای‌شما می‌خواهد؛ و خداوند توانا و حكيم است.»

    3. در این باره گفتنی است که اولاً با توجه به اینکه اسیران بدر همگی یا با پرداخت فدیه آزاد شدند و یا حتی بدون فدیه و با تعلیم خواندن و نوشتن، می توان گفت که آیه نه تنها فرمایش پیامبر (ص) را تخطئه نکرده است، بلکه همان را تأیید می کند و صرفاً به اسیر گرفتن در حال جنگ و در وسط معرکه اشاره دارد.

و ثانیاً: بر خلاف اهل سنت، شیعیان بر این عقیده‌اند که پیامبر اجتهاد نداشته است و اجتهاد برای پیامبر (ص) عقلاً ممنوع است و ادله نقلی هم برخلاف آن است:

«در باب اجتهاد پیامبر در موضوعات از قبیل امور جنگی و قضایی، علمای اهل سنت اتفاق نظر دارند، چنانكه شوكانی ادعای اجماع بر آن كرده است. اما در باب اجتهاد در احكام شرعی وفتوا دادن آن حضرت در احكام، اختلاف است.

در باب وقوع و تحقق اجتهاد در احكام شرعی توسط پیامبر اکرم اسلام (ص) جمهور اهل سنت، ازجمله شافعی، مالك، احمد بن حنبل و عموم محدثان بر این عقیده‌اند كه به مجرد وقوع حادثه یا مطرح شدن سؤال، آن حضرت بی‌آنكه منتظر نزول وحی بشود، بر مبنای قیاس و رأی شخصی خویش پاسخ می‌داد، اما حنفیان بر این باورند كه پیامبر پس از آنكه مدتی در انتظار وحی به سر می‌بُرد و از جانب خداوند حكمی نمی‌رسید، به رأی خویش اجتهاد می‌كرد و برخی دیگر در این خصوص تردید كرده‌اند. در این باره غزالی یک جا به توقف گراییده است، و در جای دیگر اجتهاد را در قواعد و اصول نفی كرده، آن را در فروع پذیرفته است. علمای امامیه، اجتهاد پیامبر را شرعاً و عقلاً ممنوع دانسته‌اند. از این میان، برخی چون سیدمرتضی اجتهاد آن حضرت را به شرط وجود مصلحت، عقلاً جایز، اما شرعاً ممنوع دانسته‌اند.»[6]

مطابق آنچه خواندیم و با توجه به ضروریات کلامی شیعیان، سخن اهل سنت (و محمد ابوزهره) نمی تواند از منظر کلامی شیعه سخن تمامی باشد، چرا که در منظر صحیح کلامی، پیامبر (ص) و ائمه (ع)، همراه با جهل و شک سخن نمی گویند و آنچه ایشان بیان می‌کنند از روی اجتهاد نمی باشد، بلکه ایشان با علم به احکام ثابته الهی، برای مردمان احکام را تبیین می نمایند.

مرحوم علامه حلی در تبیین این مطلب می‌نویسد:

«أقول: يجب أن يكون في النبي هذه الصفات التي ذكرها [كمال العقل و الذكاء و الفطنة و قوة الرأي و عدم السهو] و قوله و كمال العقل عطف علی العصمة أي و يجب في النبي كمال العقل و ذلك ظاهر. و أن يكون في غاية الذكاءو الفطنة و قوة الرأي بحيث لا يكون ضعيف الرأي مترددا في الأمور متحيرا لأن ذلك من أعظم المنفرات عنه و أن لا يصح عليه السهو لئلا يسهو عن بعض ما أمر بتبليغه. و أن يكون منزها عن دناءة الآباء و عهر الأمهات لأن ذلك منفر عنه و أن يكون منزها عن الفظاظة و الغلظة لئلا يحصل النفرة عنه.»[7]

همچنین علامه حلی در نهایة الوصول در این باره می نویسد:

«اختلف الناس في ذلك فالذي عليه الإمامية والجبّائيان أنّه لم يكن متعبّدا بالاجتهاد في شيء من الأحكام. وقال الشافعي وأبو يوسف بالجواز. وقال آخرون : إنّه متعبّد بالاجتهاد في الحروب، فأمّا في أحكام الدين فلا. وتوقّف الباقون.»[8]

ایشان در ادامه به 14 دلیل در این باره اشاره می کنند که دلیل هفتم و هشتم آن چنین است:

«السابع : الاجتهاد عرضة للخطإ والرسول صلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم منزّه عنه معصوم عن الزلل ، فلا يجوز استناد حكمه إلی ما يجوز أن يكون خطأ.

الثامن : الاجتهاد مشروط بعدم النص ، وهذا غير ثابت في حقه صلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، لأنّ الوحي متوقّع في حقّه في كلّ حالة ، وإذا انتفی الشرط انتفی المشروط.»[9]

    4. البته از منظر محمد ابوزهره و مشهور اهل سنت نیز کلام رسول الله در احکام متبّع است و حتی آنچه ایشان اجتهاد می خوانند هم باید مورد تبعیت قرار گیرد. امّا در موضوعات و همچنین در قضاوت ها (که از زمره تطبیق حکم بر مصادیق است) امکان خطا موجود است:

«وخلاصة القول في هذا المقام أن الخطأ لا يتطرق الی اجتهاد النبي فيما يقرر من احكام ولم ينبهه الله سبحانه بموضع الخطأ في قوله، أما شئون الدنيا، من الصناعات والزراعات والتجارة وغيرها، فليس الخطأ بمستحيل عليه فيها، لانه ما كانت رسالته لمثل هذا، بل هي لتبليغ الشرع، وفرض أنه قد يخطيء في القضاء، وهو فرض لیس بین ایدینا ما يدل علی أنه وقع منه و إن كان غير مستحيل.»[10]

 


[1] . ادوار فقه (شهابی)، ج1، ص478.
[2] . تاریخ المذاهب الاسلامیه، ص237.
[3] . دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج6، ص605.
[4] . همان.
[5] . انفال: 67.
[6] . دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج6، ص604.
[7] . کشف المراد، ص350.
[8] . نهایة الوصول، ج5، ص172.
[9] . همان، ص174.
[10] . تاریخ المذاهب الاسلامیه، ص240.
logo