99/06/26
بسم الله الرحمن الرحیم
بررسی اصطلاح ثقه/الفاط مرج و توثیق راویان /ساختار مباحث علم رحال
موضوع: ساختار مباحث علم رحال/الفاط مرج و توثیق راویان /بررسی اصطلاح ثقه
این متن توسط هوش مصنوعی پیادهسازی و سپس توسط انسان برای مستندسازی و تطبیق با فایل صوتی استاد، بازبینی و تأیید شده است.
مقدمه: ساختار مباحث علم رجال
قرار شد که چهارشنبهها در خدمت شما باشیم با بحث رجالی. از جمله مباحثی که در علم رجال کسی که وارد علم رجال میشود به آن برخورد میکند، اصطلاحات است. اصطلاحات رجالی را باید فهمید.
از جمله این اصطلاحات، مواردی است که در مدح روات به کار میرود یا در قدح روات به کار میرود. [مانند] «فلانٌ ضعیف، مُلْتَبِس، مضطرب» از یک سو، و از سوی مدح هم، «فلانٌ ثقةٌ فی نفسه، ممدوح» و قس علی ذلک.
این واژهها را حداقل باید یک بار شنیده باشید و ما چهارشنبهها را اختصاص دادیم به این واژهها.
ساختار کلی بحثهای آینده (مقامات سهگانه):
فَنَبْحَثُ فِي مَقَامَاتٍ:
1. المقام الأول: در الفاظ مستعمله در مدح [راویان].
2. المقام الثانی: در الفاظ مستعمله در ذمّ [راویان].
3. المقام الثالث: در الفاظ مستعمله در تنویع خبر.
به تدریج این فصول را برایتان بحث میکنیم. [در حال حاضر] بر یک کتاب خاص تکیه نمیکنیم و برای هر درسی کتابی را معرفی خواهیم کرد.
المقام الأول: بررسی اصطلاح «ثِقَة»
اما المقام الأول: الفاظی که در رجال در مدح به کار میرود یکی لفظ «ثِقَةٌ» است که رایج و دارج است. [مانند:] «ثقةٌ»، «ثقةٌ فی نفسه»، «ثقةٌ فی الروایة و الحدیث». این الفاظ، الفاظی است که کثیراً ما در رجال به کار میرود.
۱. معنای لغوی و اصطلاحی «ثقة»
سخن این است که ثِقَة در لغت به معنای اعتماد است[1] . [2]
«و بهِ ثقتی» یعنی و به او اعتمادی دارم.
لیکن کثیراً ما ثِقَة گفته میشود و مراد اسم مفعول است؛ یعنی موثوقٌ بِهِ (شخص مورد اعتماد). «فلانٌ ثقةٌ» یعنی «فلانٌ موثوقٌ بِهِ».
سؤال کلیدی: دلالت «ثقه» بر «شیعه عادل»
بحث عمده و کلیدی ثِقَة این است: آیا از کلمه ثقه، شیعه عادل بودن استفاده میشود؟ یعنی اگر در رجال، نجاشی گفت: «فلانٌ ثقةٌ»، یعنی شیعه عادل است؟ یا اینکه اعم از شیعه عادل میشود؟ [و شامل دیگر فرق شیعه مانند] ۱۲ امامی، شیعه چهار امامی زیدی، شیعه ۵ امامی، شش امامی، هفت امامی، و حتی سنی راستگو که خلاف واقع نمیگوید، نیز میشود؟
۳. بررسی نظرات علما
الف. نظر شهید ثانی:
مرحوم شهید ثانی در لارعایة گفته است:
«وهذه اللفظة، وإن كانت مستعملة في أبواب الفقه، أعم من العدالة.، لكنها هنا لم تستعمل إلا بمعني العدل. »[3]
یعنی گرچه این لفظ در ابواب فقه اعم از عدالت است، لکن در اینجا [علم رجال] جز به معنای عدل [شیعه] استعمال نشده است.
ب. نظر محقق داماد (به نقل از میرداماد):
جناب میرداماد در الرواشح السماویة (فصل فصل این کتاب راشحه است؛ راشحه به معنای قطرهای چکیدن) از قول مرحوم محقق داماد نقل شده که:
«إِذَا قَالَ النَّجَاشِيُّ «ثِقَةٌ» وَ لَمْ یَتَعَرَّضْ لِفَسَادِ الْمَذْهَبِ، فَظَاهِرُهُ أَنَّهُ عَدْلٌ إِمَامِيٌّ.»[4]
اگر نجاشی به کسی بگوید «ثقةٌ» و سخن از فساد مذهبش (واقفی و امثال ذالک) نگوید، معلوم میشود که شیعه است. زیرا روش نجاشی متعرض فساد مذهب شدن هست:
« فعدمه ظاهر في عدم ظفره وهو ظاهر في عدمه.»[5]
اگر [به فساد مذهب] تعرّض نکرد، پس معلوم میشود که شیعه است؛ زیرا عدم تعرض او با وجود تلاش زیاد و معرفت عمیقش [درباره راویان]، دلیل بر عدم وجود فساد مذهب در آن راوی است.
چون او [نجاشی] در عرصه رجال همزمان با شیخ طوسی بوده، شیخ طوسی آیتالله العظمی بوده به تعبیر امروزیها، او حجتالاسلام و حجتالاسلام والمسلمین بوده است.
ایشان [نجاشی] هم حجتالاسلام والمسلمین بوده در زمان آیتالله العظمایی جناب شیخ طوسی، منتها مُمَحِّضِ در رجال بوده. لذاست که میگویند جناب نجاشی أدقّ از شیخ طوسی بوده. به دلیل آنکه:
اولاً، [شیخ طوسی] شؤون مرجعیت را داشته. ثانیاً، در فقه، شیعه مدیون شیخ طوسی است؛ در اصول، شیعه مدیون شیخ طوسی است؛ در تفسیر، شیعه مدیون شیخ طوسی است (تفسیر تبیان او)؛ در کلام، شیعه مدیون شیخ طوسی است؛ در حدیث، شیعه مدیون شیخ طوسی است. ولی او [نجاشی] مُمَحِّض در رجال بوده است.
حالا این کسی که عمرش را در رجال گذاشته، اگر متعرض فساد مذهب کسی نشد و گفت: «ثقةٌ»، یعنی او عدل امامی است.
جمعبندی دیدگاهها و بررسی اصطلاحات تکمیلی
الف. دیدگاههای اصلی درباره اصطلاح «ثقه»
۱. دیدگاه اول (محقق داماد و موافقان): «ثقه» به معنای «شیعه عادل امامی» است.
بعد در پایان هست: « وان عليه جماعة من المحققين»[6] . تنها هم نیست. جناب محقق داماد در این ادعا تنها نیست. این یک نظر [است]. اینکه وقتی «ثقةٌ» گفته میشود، یعنی اینکه این آدم مورد اعتماد شیعه است.
دیدگاه دوم (مخالف و اقوی): «ثقه» اعم از مذهب است.
اما نظری هم در مقابل هست که میگوید: وثاقت، اعتماد است، چه شیعه باشد چه شیعه نباشد، واقفی باشد، فطحی باشد، حتی عامی [سنی] هم باشد. مرحوم آقا باقر وحید بهبهانی در الفوائد الرجالیة (که در پایان رجال خاقانی چاپ شده) این نظر را دارد. جناب سید علی طباطبایی این نظر را دارد، جناب سید محمد طباطبایی، سید مجاهد این نظر را دارد، مرحوم کلباسی اصفهانی هم در کتاب سماء المقال این نظر را دارد که از کلمه «ثقةٌ»، استفاده [شیعه] بودن نمیشود.
ب. دلیل اصلی دیدگاه دوم (استقراء):
به چه دلیل؟ [به دلیل] تتبّع و استقراء که گویای آن است که: فراوان، این کلمه «ثقةٌ» را آقایان در غیر امامی به کار بردهاند. در فطحی به کار بردند، در واقفی به کار بردند، در زیدی به کار بردند، در سنی به کار بردند، در مضطربالمذهب به کار بردند. تتبع و استقراء گویای این است [که] از این نمیتوانید شما حتی از کلام نجاشی استفاده شیعه بودن کنید. نمونهاش یکی نیست، نه، ده تاست. یعنی خود نجاشی کسی که واقفی بودنش اثبات شده، «ثقةٌ» گفته. اثبات شده واقفی بودنش.
نمونهها:
الف. فطحی و ثقه:
عبدالله بن بُکَیر، همه رجالیین گفتند فطحی مذهب است لکنه ثقةٌ.
حسن بن علی بن فضال، فطحیالمذهب است.
احمد بن الحسن، فطحی مذهب، ثقةٌ.
اسحاق بن عمار هم فطحیٌ الا انه ثقةٌ.
ب. واقفی و ثقه:
احمد بن بشیر، ثقةٌ فی الحدیث، واقفی المذهب.
حسین بن ابی سعید، کان هو و ابوه وَجْهَیْن فی الواقفیة و کان الحسن ثقةً فی حدیثه. ادریس بن فضل، واقفی، ثقه. (نجاشی خودش این ثقه را در مورد واقفی به کار برده).
ج. زیدی و ثقه:
یحیی بن سالم کوفی، زیدی، ثقه.
عبادة بن زیاد اسدی کوفی، زیدی.
احمد بن محمد بن سعید، جلیلٌ، ثقةٌ، زیدیٌ جارودی.
د. عامی (سنی) و ثقه:
معاویة بن عمار، کان وجها فی اصحابنا، مقدماً، کثیر الشأن، عظیم المحل، ثقةٌ. و کان ابوه عمار ثقةً فی العامة وجها.
اسحاق بن بشیر، ثقةٌ، روی عن ابی عبدالله.
ه. مضطربالمذهب و ثقه:
حسن بن احمد بن مغیره، کان عراقیاً، مضطرب المذهب، و کان ثقةً فیما یرویه.
نتیجهگیری از شواهد:
پس از این، کاربردها استفاده میشود که صفت ثقه اختصاص به شیعه ندارد. وقتی نجاشی میگوید «ثقه» و نمیگوید «فاسدالمذهب» است، چون خودش در مورد فاسدالمذهبها هم به کار برده است. «یمکن أن یکون فاسد المذهب»؛ امکان فاسدالمذهب بودنش هست.
جمعبندی تا الان این است که «ثقه» وقتی گفته میشود، استفاده از آن به معنای شیعه بودن نیست، بلکه استفاده میشود که – دروغ نمیگوید، جعل در حدیث ندارد. این مقدار استفاده میشود.
لکن، در این جا اصطلاحات فوقالعادهای وجود دارد؛ مثلاً «ثقه فی الروایه»، «ثقه فی الحدیث». معنای این جمله چیست؟
معنای این جمله این است که خودش دروغ نمیگوید. اگر میگوید «سمعت» یعنی من این حدیث را از فلان راوی شنیدم، واقعاً شنیده است.
اما معنایش این نیست که حتماً آن کسی که از او روایت میکند نیز ثقه است.
معنای «ثقه فی الحدیث» تنها توثیق خود راوی است، نه تأیید روایت.
«ثقه فی نفسه»؛ احمد بن محمد بن عیسی، صاحب نوادر، در موردش آمده «ثقه فی نفسه»؛ «إلا أنه یکثر الروایه عن الضعفاء»
احمد بن محمد بن خالد برقی، «ثقه فی نفسه» است، خودش ثقه است، لکن «فی الروایه ضعیف»؛ «ثقه فی نفسه إلا أنه کان یکثر الروایه عن الضعفاء»
یعنی او بسیار از ضعفاء روایت میکرد. در نظر او، این سختگیری که شما دارید، وجود نداشته است.
مثل جناب شیخ صدوق؛ از مشایخ شیخ صدوق کسانی هستند که مشهور به نصباند. او این سختگیری را نداشته است.
اصلاً قدمای ما این سختگیریهای متأخرین – بعد از تقسیم حدیث به چهار قسم – را نداشتند.
این تقسیمبندیِ حدیث به «صحیح»، «حَسَن»، «موثَّق» و «ضعیف»، از زمان علّامه است، و گفتهاند که او نیز آن را از استادش گرفته است؛ در ابتدای منتهى المطلب آمده است[7]
.
قُدما این اصطلاحات را نداشتند. یا میگفتند «معتبر» یا میگفتند «غیر معتبر».
اینکه یک قسم صحیح باشد، یک قسم حسن باشد، یک قسم موثّق باشد، اینها در میان قدما مطرح نبوده است.
اصطلاح دیگر، صفتِ "ثقَةٌ ثِقَةٌ" است.
این «ثِقَةٌ ثِقَةٌ» به چه معناست؟بسیار در کتب رجال میبینید که آمده است «ثِقَةٌ ثِقَةٌ».
این تعبیر را تقریباً همه رجالیّون گفتهاند.این تأکیدِ مدح است؛ برای اینکه به اصطلاح امروزیها، «دو قبضه» کنند این مدح را، گفتهاند «ثِقَةٌ ثِقَةٌ».
برخی گفتهاند که این «ثِقَةٌ ثِقَةٌ» از ریشهی «نُقَاوَة» و پاکیزگی است؛ یعنی آدمی مطمئن و پاکیزه است.
این تفسیر اصلاً مورد قبول نیست.خود رجالیّون تأکید بر خودِ «ثِقَةٌ ثِقَةٌ» میکنند تا بگویند تردیدی در وثاقت این شخص نداشته باشید.
جمعبندیِ بحث امروز این است که اگر در مورد یک راوی به تعبیر «ثِقَةٌ ثِقَةٌ» برخورد کردیم، به او اعتماد میکنیم.
اگر تمام رجال سند چنین بودند، نام این حدیث را موثَّقه میگذاریم و به آن اعتماد میکنیم.
معنای این سخن آن است که ما شیعیان فقط به روایت صحیح عمل نمیکنیم، بلکه به روایت حسن نیز عمل میکنیم، و به روایت موثَّق نیز عمل میکنیم.
بنابراین، کاری که نویسندهای که به رحمت خدا رفته، انجام داد و کتابی نوشت به نام «الصحيح من الكافيL و كافیِ هشتجلدی را به سه جلد رساند، کاری نبود که مبنایی علمی داشته باشد.
چه طعنهها بر ما زدند که شما میگویید «صحیح بخاری» کذا، «صحیح مسلم» کذا، ولی کتاب هشتجلدی کافی که معتبرترین کتاب شماست، پنج جلدش غیرصحیح است!در حالی که ما فقط به روایت صحیح عمل نمیکنیم.
کار این آقا هم کاری بسیار پیشپاافتاده بود.این سه جلد کتاب را میشود در یک هفته تولید کرد! چرا؟چون مرحوم مجلسی در مرآة العقول، در کنار هر حدیثی گفته است «ضعیف»، «حسن»، و...اگر برنامهای بدهند به کامپیوتر تا این موارد را استخراج کند، در میآورد؛ آن هم با سرعت. برای شما هیچ زحمتی هم ندارد! فقط کافی است دستور بدهند که «صحیحات» را جدا کند؛ همانها را چاپخانه چاپ میکند و میشود سه جلد کتاب.
این که هنر نیست!هنر آن است که اگر میخواهید کاری برای شیعه انجام دهید، کار اساسی کنید.حتی به روایات ضعیف هم توهین نمیکنیم.چهبسا روایتی از حیث سند ضعیف باشد، اما مضمونش با روایات دیگر یکی است ،ما آن را کنار نمیگذاریم، بلکه به عنوان تأیید از آن استفاده میکنیم.
تحف العقول از این قبیل است؛ در تحف العقول حتی یک روایت صحیحالسند وجود ندارد،
اما مضامینش همان مضامین روایات معتبر دیگر است. پس نگاه ما به حدیث ضعیف، نگاه حذفی نیست.بله، تکیه بر حدیث ضعیف نداریم، اما حذفش هم نمیکنیم.
معرفی منبع برای مطالعه:
کتاب «سماء المقال فی علم الرجال» تألیف مرحوم کلباسی، جلد دوم، از صفحهی ۱۹۰ تا صفحهی ۲۱۴،ناشر: مؤسسه ولیعصر، قم.
فکر نمیکنم کسی بیش از ایشان در واژهی «وثاقت» کار کرده باشد.