« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد سید‌احمد خاتمی

1404/09/18

بسم الله الرحمن الرحیم

تنبیهات: تنبیه سوم/أصالة الاستصحاب /الأصول العملية

 

موضوع: الأصول العملية/أصالة الاستصحاب /تنبیهات: تنبیه سوم

 

روایت: امام رضا(ع): لَا يَكُونُ الْمُؤْمِنُ مُؤْمِناً حَتَّى يَكُونَ فِيهِ ثَلَاثُ خِصَالٍ سُنَّةٌ مِنْ رَبِّهِ وَ سُنَّةٌ مِنْ نَبِيِّهِ وَ سُنَّةٌ مِنْ وَلِيِّهِ فَالسُّنَةُ مِنْ رَبِّهِ كِتْمَانُ سِرِّهِ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ‌ عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى‌ غَيْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضى‌ مِنْ رَسُولٍ‌ وَ أَمَّا السُّنَّةُ مِنْ نَبِيِّهِ ص فَمُدَارَاةُ النَّاسِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَمَرَ نَبِيَّهُ ص بِمُدَارَاةِ النَّاسِ فَقَالَ‌ خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِينَ‌ وَ أَمَّا السُّنَّةُ مِنْ وَلِيِّهِ فَالصَّبْرُ فِي الْبَأْسَاءِ وَ الضَّرَّاءِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ‌ وَ الصَّابِرِينَ فِي الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ [1]

مومن مومن نخواهد شد مگر اینکه سه خصلت در او باشد؛یک سنت از پروردگارش، یک سنت از پیامبرش و یک سنت هم از امامش، آن سنتی که از پروردگار باید داشته باشد این است که اسرارش را بر ملا نکند؛ اما سنت از پیامبرش، مدارا با مردم است، خداوند فرموده با مردم عفو را پیشه کن و امر به معروف کن و از جاهلان روی بگردان؛ و سنتی که از ولی هست، صبر در سختی ها و مشکلات است، خداوند می فرماید در سختی ها و مشکلات صبر پیشه کنید.

این سه صفت از صفات سرنوشت ساز برای انسان هست، و باید در خودمان ایجاد کنیم.

خلاصه:

گفته شد 4 چیز رکن استصحاب است؛ یقین فعلی، شک فعلی، وحدت قضیه متیقنه و مشکوکه، اینکه تاثیری بر این بقاء باشد.

در اینجا چند فرع مطرح شد که چهارمینش این بود:

ساعت 8 صبح علم به طهارت داشتم؛ ساعت 8 و نیم شک در بقاء در طهارت کردم؛ ساعت 9 از شکّم غافل شدم، و نماز خواندم؛ ساعت 9 و نیم علم اجمالی پیدا کردم که قبل از نماز یک ناقض طهارت داشتم و یک طهارت، نمی دانم که ناقض طهارت اول بوده و طهارت بعد بوده و یا طهارت اول بوده و ناقض بعد بوده. (فرق بین این فرع سوم و چهارم، توارد حالتین است)

اینجا آیا استصحاب جاری هست یا جاری نیست؟

اینجا قطعا قاعده فراغ جاری نیست، بخاطر اینکه قاعده فراغ برای شک بعد از عمل است و اینجا من شک قبل از عمل داشتم، اما استصحاب جاری هست یا نیست دو نظر در اینجا هست:

نظریه اول: اینجا استصحاب جاری هست؛ به دلیل اینکه شما یقین سابق و شک لاحق فعلی می خواستید که دارید، و با این توارد حالتین شک داریم بالاخره طاهریم یا نه، دلیل می گوید لا تنقض الیقین به آن طهارت به شک لاحق.

(توضیح مسئله: ما در استصحاب یقین فعلی می خواهیم و در این فرع داریم به این بیان که در اینکه طهارت داشتیم یقین داریم و شکی در این نداشتیم، و آن یقین هم در همان زمان فعلی بود؛ همچنین برای اجرای استصحاب شک فعلی هم می خواهیم؛ بعد از نماز که توارد حالتین شد شک داریم که آیا طاهر هستیم یا نه؛ چون نمی توانیم قسم بخوریم که طاهر هستیم و نمی توانیم قسم بخوریم که محدث هستیم، و شک فعلی هم همین است. پس هم یقین فعلی داریم و هم شک فعلی و استصحاب جاری می شود)

پس استدلال کسانی که می گویند اینجا استصحاب جاری هست این است که ما اینجا یقین سابق داریم و شک لاحق، و با آن استصحاب جاری می کنیم.

نظریه دوم: اینجا استصحاب جاری نیست، چراکه یقین سابق قطعا شکسته شد، زیرا در توارد حالتین (ساعت 8 طاهر بودم، 8 و نیم شک کردم، 9 غفلت از این شک کردم و نماز خواندم، ساعت 9 و نیم علم اجمالی پیدا می کنم که بین 8 و نیم تا 9 یک ناقض از من سر زده و یک وضو، نمی دانم اول وضو بوده بعد ناقض آمده یا اول ناقض آمده و بعد وضو)

اینجا دو صورت دارد:

صورت اول: اینکه اول ناقض بوده و بعد طهارت آمده؛ پس یقین سابق ساعت 8 شکسته شده.

صورت دوم: اینکه اول طهارت بوده و بعد ناقض آمده؛ یعنی 8 طاهر بودم، 8 و نیم یک طهارت دیگر بوجود آمد، ساعت 9 یک ناقض آوردم در این جا دو طهارت از بین رفت.

پس در هر دو صورت این یقین فعلی سابق یقینا از بین رفت.

می رویم سراغ توارد حالتین: این دو حالت با هم تعارض دارند، عدم طهارت در تعارض است با عدم حدوث حدث، تعارضا و تساقطا؛ اینجا تکلیف چیست؟

(تا اینجا چند کار کردیم، یک کارمان این بود که یقین سابق را شکستیم؛ و چیزی به نام یقین مشت ما را نمی گیرد، آنچه ما داریم شک به طهارت است، یقین سابق که نداریم، اینجا انقضه به یقین آخر، و آن یقین آخر، اشتغال یقینی است؛ چون تکلیف دارم که یک نماز حسابی تحویل بدهم، و این نماز، نماز حسابی نیست و اشتغال یقینی با این نماز اسقاط نشده است، فعلی هذا ما در این فرع معتقدیم استصحاب جاری نیست و قاعده اشتغال جاری است، استصحاب جاری نیست چون یقین سابق نداریم، و رکن استصحاب یقین سابق است و با آن تقریری که گفته شد آن یقین سابق شکسته شد.

نتیجه می گیریم که پس رکن اول استصحاب یقین سابق و شک لاحق است، و آن دو رکن دیگر را هم ضمن تنبیهات بحث می کنیم.

(تنبیه اول استصحاب در امور استقبالی بود، تنبیه دوم ارکان استصحاب بود)

تنبیه سوم: لنا یقینان:

یک. الیقین الوجدانی: ﴿وَكُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ﴾؛﴿حَتَّىٰ أَتَانَا الْيَقِينُ﴾[2] ، (منظور یقین وجدانی هست، همانی که مقابل ظن و شک قرارش می دهیم)؛ اینجا یقینا استصحاب جاری است و هیچ دعوایی هم نداریم.

دو. یقین تنزیلی: چیزی که بالامارات و بالبینات ثابت شد، و شک در آن کردیم؛

آیا در اینجا یقین تنزیلی هم جای یقین وجدانی می نشیند یا نمی نشیند؟

بله می نشیند، اصلا اهل بیت علیهم السلام در بسیاری موارد وقتی تعبیر علم می کنند مقصود آن علم وجدانی نیست بلکه همین علم تنزیلی عرفی هست، باب النهی عن القول بغیر علم، عن القول بغیر علم یعنی همین حجت است نه اینکه مقصود یقین وجدانی باشد، بنابراین مقصود باب النهی عن القول بغیر الحجة است.

باب النهی عن الاستأکال بعلم، استأکال بالعلم هم یعنی استأکال بالحجة، نهی کردند کسی از راه این روایات نان بخورد.

ان قلت: پس همه علما مرتکب این نهی هستند، چرا که ایام تبلیغ پاکتی که می گیرند بخاطر بیان همین روایات است و این استأکال بالعلم است.

قلت: زمانی که امام از استأکال بالعلم نهی کردند و فرمودند کسی که با ما نان بخورد فقیر می شود، راوی عین همین سوال را از امام سوال می کند، چرا که تمام زندگی ما از همین راه است، امام فرمودند شما مستأکل نیستید، مستأکل کسی هست که حکم خدا را عوض می کند، کسی که برای خوشایند بانی خلاف شرع می گوید، او مستأکل بالعلم است اما کسی که حکم خدا را می گوید، چه پاکت باشد چه نباشد او مستأکل نیست، این پاکت مانند اجرتی هست که مادر موسی گرفت. بعد از اینکه مادر موسی به امر خدا موسی را در نیل انداخت و خواهرش را هم به دنبال او فرستاد، صندوق موسی وارد کاخ فرعون شد، و فرعون هم قبول کرد که او را به فرزندی قبول کند، برای اینکه بچه گرسنه نماند چند دایه را با اجرت احضار کردند ولی موسی شیر هیچکدام را نخورد، خواهر موسی گفت من دایه ای را می شناسم اجازه می دهید بگویم بیاید یا نه؟ گفتند برو و بیاور، به مادرش داستان را گفت تا بیاید به موسی شیر بدهد، مادر موسی هم قبل از اینکه به موسی شیر بدهد گفت چقدر باب شیر دادن اجرت می دهید؟ …

این که طی کرد برای این بود که بگوید هیچ ربطی به این بچه ندارد، امام هم فرمود حکم این پاکتها همانند اجرتی است که مادر موسی گرفت، مادر موسی عاشق فرزندش بود چه پول بدهند و چه ندهند، اما برای رد گم کردن طی کرد، و کسی که عاشق دین است و تبلیغ دین می کند چه پاکتی باشد و چه نباشد، او مستأکل بالعلم نیست، و اینکه کسی برای تبلیغ با بانی طی کند خلاف مروّت است، اگر مصداق استأکال بالعلم هم نباشد استشعار می شود.

در تنبیه سوم علم حجت است، باب النهی عن الاستأکال بالعلم، باب النهی عن الافتاء بغیرعلم ، در همه این موارد مقصود حجت است نه یقین، فعلی هذا تردیدی نیست که چه یقین وجدانی باشد و چه یقین تنزیلی باشد استصحاب جاری است.

ان قلت: کدام یقین تنزیلی، منظورتان امارات هست یا اصول؟ اگر چیزی با اصول (مثلا با اصل احتیاط) بر ما لازم شد آیا اینجا هم این یقین تنزیلی جای یقین وجدانی می نشیند یا نه؟

قلت: نیازی نیست که یقین تنزیلی پیدا شده از راه اصل با استصحاب جاری بشود ، چون در زمان بعد هم می تواند همان اصالة الطهارة را جاری کند، و در زمان بعد هم می توان اصل احتیاط را جاری کرد، چون اصول دلیلهای حیرت زدا هستند نه دلیل های واقع نما، فعلی هذا اگر چیزی بالیقین ثابت شد یعنی بالحجة ثابت شد، چه یقین وجدانی و چه یقین تنزیلی، استصحاب در موردش جاری است.

تنبیه چهارم: استصحاب الکلی؛

اولا کلی سه قسم داریم: کلی منطقی، کلی طبیعی و کلی عقلی.

ثانیاً گذشتگان سه نوع استصحاب کلی داشتند، استصحاب کلی قسم اول، قسم ثانی و قسم ثالث.

مرحوم خویی کلی را بر چهار قسم کردند، قسم اول، قسم دوم، قسم سوم و قسم چهارم، مطالعه بشود برای جلسه آینده.

 


logo