« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد سید‌احمد خاتمی

1404/09/16

بسم الله الرحمن الرحیم

تنبیهات: تنبیه دوم/أصالة الاستصحاب /الأصول العملية

 

موضوع: الأصول العملية/أصالة الاستصحاب /تنبیهات: تنبیه دوم

 

روایت: امام صادق(ع):ثَلاَثَةٌ فِي ظِلِّ عَرْشِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ يَوْمَ لاَ ظِلَّ إِلاَّ ظِلُّهُ رَجُلٌ أَنْصَفَ اَلنَّاسَ مِنْ نَفْسِهِ وَ رَجُلٌ لَمْ يُقَدِّمْ رِجْلاً وَ لَمْ يُؤَخِّرْ أُخْرَى حَتَّى يَعْلَمَ أَنَّ ذَلِكَ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ رِضًى أَوْ سَخَطٌ وَ رَجُلٌ لَمْ يَعِبْ أَخَاهُ بِعَيْبٍ حَتَّى يَنْفِيَ ذَلِكَ اَلْعَيْبَ مِنْ نَفْسِهِ فَإِنَّهُ لاَ يَنْفِي مِنْهَا عَيْباً إِلاَّ بَدَا لَهُ عَيْبٌ آخَرُ وَ كَفَى بِالْمَرْءِ شُغُلاً بِنَفْسِهِ عَنِ اَلنَّاسِ .[1]

سه گروهند كه در سايه عرش خدا قرار مى‌گيرند،در آن روزى كه جز سایه حضرت حق سایه مفید دیگری نیست:

کسی كه مردم را از خودش انصاف بدهد(منصف و حق پذیر باشد) و کسی كه قدمى پيش و پس نكند(هیچ قدمی برندارد)، مگر اينكه بداند در آن براى خدا خوشنودى يا خشم است(مگر اینکه ببیند خداپسندانه هست یا نیست) و کسی كه به برادرش عيبى نگيرد مگر اينكه آن عيب را از خودش برطرف سازد، و او هيچ عيبى را از خودش برطرف نمى‌كند،مگر اينكه عيب ديگرى به او آشكار مى‌شود و كافى است كه انسان به جاى ديگران به عيب خود مشغول باشد.

(غیر از معصوم همه عیب دارند، بنابراین تا وقتی که انسان در خودش عیب هست نباید به عیب دیگران بپردازد. ریشه غیب این است که خودشان را معصوم از عیب می بینند و دیگران را گنهکار می بینند)

خلاصه:

سخن پیرامون تنبیه دوم استصحاب هست؛ گفته شد استصحاب 4 رکن دارد:

رکن اول: یقین فعلی به حدوث(یقین اگری، بدرد نمی خورد، لو التفت لاستیقن، شک اگری بدرد نمی خورد)؛

رکن دوم: الشک الفعلی بالبقاء (واقعا الان شک داشته باشم که وضویی که صبح گرفتم باقی هست یا نه، این شک فعلی مقابل شک اگری و تقدیری است).

رکن سوم: وحدت القضیة المتیقنه مع المشکوکه (قضیه متیقنه ما وضو هست و شک هم در بقاء همین وضو داشته باشم، مثلا قضیه متیقنه ما کریت این آب هست و الان هم شک در بقاء کریت این آب داشته باشم)؛

رکن چهارم: ترتب اثر بر بقاء متیقن (اثر بر این بقاء بار باشد).

اما رکن اول و دوم: همین لا تنقض الیقین بالشک، ظهور یقین، یقین فعلی است، ظهور شک هم در شک فعلی هست، و عرف هم که استصحاب را حجت می داند، با همین نگاه است، می گوید چیزی که در گذشته یقین داشتید و الان هم یقین دارید، در گذشته اگر توجه می کردی یقین می کردید کافی نیست، درگذشته اگر شک می کردید کافی نیست، بالفعل باید شک داشته باشی.

ان قلت: یقین در اینجا طریقیت دارد نه موضوعیت؛ یعنی اینکه من چیزی را که هست باید نگه دارم، چه یقین به آن داشته باشیم چه نداشته باشیم نه چیزی را که به آن یقین دارم ولو نیست.

پاسخ: شارع مقدس روی متیقن حساب نکرده بلکه روی یقین حساب کرده، عرف هم روی یقین حساب می کند، شارع هم روی یقین حساب می کند، می پرسد چرا در این لباسی که مشکوک الطهاره است نماز خواندی؟ جواب می دهی من یقین به طهارتش داشتم شما هم گفتید اگر شک داشتید به آن اعتنا نکنید؛ در روایت عاریه هم این چنین بوده است که متیقن به طهارتش بودی و به شارب خمر دادی، الان شک داری، فعلی هذا یقین اگری و شک اگری فایده ندارد، بالفعل فی خزانة النفس هم باید یقین باشد و هم باید شک باشد، یقین به گذشته و شک در بقاء آن یقین؛ این رکن استصحاب است و این رکن بسیار ثمر بخش در فروع فقهی است.

فرع اول: اذا احدث (محدث بشود، مثلا خوابش ببرد و دیگر وضو نداشت چه به خواب و چه به غیر خواب) ثم غفل ثم صلّی، ثم شک فی انه تطهّر قبل الصلاة ام لا؟ بعد از صلاة شک کرد که آیا تطهیر کرده یا نه ؟

اینجا جای استصحاب است، چون فرض این است که احدث و غفل یقینی هست، بعد از نماز شک کرد که آیا وضو توجه کرد که وضو بگیرد یا نکرد، اینجا استصحاب حدث را جاری هست، اینجا جای استصحاب است و بحثی نداریم.

اما آخوند اینجا گفته این نماز صحیح است بخاطر قاعده فراغ، و قاعده فراغ بر استصحاب ترجیح دارد مضافا به اینکه این استصحاب مثبت است، استصحاب را می کنید حدث را یعنی نماز را مُحدثاً خواندید این را از کجا می گویید؟ (استصحاب می کند حدث را یعنی من وضو نگرفتم اما اینکه نماز را بی وضو خواندم می شود مثبت)

پاسخ: اگر اینگونه باشد هیچ استصحابی جان سالم از این شبهه بدر نمی برد، مثلا من وضو گرفتم و شک کردم این وضو باطل شد یا نه می گوییم نمازت صحیح است، این نمایز می شود مثبت.

(آخوند، ولو استصحاب بگوید نماز نادرست است ولی قاعده فراغ می گوید درست است، چون قاعده فراغ شک بعد از عمل است، اگر هم استصحاب بگوید این نماز نادرست است قاعده فراغ می گوید این نماز درست است)

پاسخ: قاعده فراغ یک مبنا دارد و مبنای قاعده فراغ این است که هو حین العمل اَذکَر؛ او در حین عمل توجهش بیشتر است و فرض این است که اذکریتی در اینجا نبود، یقین به عدم وضو نبود ولی اذکر هم نبود، بنابراین اصلا قاعده فراغ جاری نیست؛ اگر بعد از عمل یقین کرد که توجه نداشته اینجا قاعده فراغ جاری نیست، قاعده فراغ برای جایی است که حین العمل اذکر راه پیدا کند.

دو فرع از فروعی است که اینجا مربوط به بحث می شود:

فرع اول: که اگر کسی وضو گرفت، یقین کرد که این انگشتر را حرکت نداده و نماز خواند، بعد از نماز شک کرد که آیا نمازش درست است؟ چون نمی داند وضویش درست بوده یا نبوده؟ آیا اینجا قاعده فراغ جاری است؟

قاعده فراغ جایی جاری است که احتمال فراغ بدهد ولی اینجا توجهی نداشته و شک به این بر میگردد که تصادفا آب به زیر انگشتر رسیده یا نرسیده، اینجا چون توجهی نداشته اذکریتی نیست چون توجهی نداشته است، نمی توان اینجا گفت که اذکر بوده ، چون یقین دارد که انگشتر را تکان نداده.

فرع دوم: اگر دو لیوان آب داشت یکی مطلق و دیگری مضاف، بعد هم غفلت کرد و با یکی از این دو آب که پیشش بود وضو گرفت و نماز خواند، بعد از نماز شک کرد که آیا با آب مطلق وضو گرفتم یا با آب مضاف؛ اینجا قاعده فراغ جاری نیست چون حین العمل اذکر نیست، لذاست که استصحاب در جایی جاری می شود که یقین فعلی به شک و شک فعلی داشته باشد.

فروع دیگر را جلسه آینده بحث خواهیم کرد.


logo