1404/09/12
بسم الله الرحمن الرحیم
الأصول العملية/أصالة الاستصحاب /تفاصیل باب استصحاب/ اقوال در احکام وضعیه
موضوع: الأصول العملية/أصالة الاستصحاب /تفاصیل باب استصحاب/ اقوال در احکام وضعیه
روایت: عن رسول الله(ص): إِنَّ صَلَاحَ أَوَّلِ هَذِهِ الْأُمَّةِ بِالزُّهْدِ وَ الْيَقِينِ وَ هَلَاكَ آخِرِهَا بِالشُّحِّ وَ الْأَمَلِ. [1]
موفقیت های این امت با دو چیز بوده: یکی با زهد و دلبسته نبودن به دنیا و یکی هم با یقین (فرق است بین خدا باوری و خدا گفتاری، این که باید ذات مقدس ربوبی را باور داشته باشد)؛ و هلاکت آخر امت با حرص توأم با بخل است (بدبختی با حرص و بخل شروع می شود)؛ و درگیر آرزوهای طولانی.
به آنچه خدا داده قانع باشیم و همین را قدر بدانیم؛ وظیفه الان ما درس خواندن است، امام خمینی در مقطعی وظیفه اش را درس خواندن میدید، در مقطع دیگر درس دادن، و اصلا در دل نمی گذراند که بعدش چه می خواهم بشوم و تا آینده سازی کنند، از این قرینه که بعد از رحلت آقای بروجردی همه کسانی که قصد مرجعیت داشتند مراسم فاتحه برای ایشان گرفتند ولی امام نگرفتند، حتی با اینکه تمام آثاری را که یک مرجع باید داشته باشند مانند شرح بر عروه و… داشتند اما امام یک قدم هم برای مرجعیت خود برنداشتند.
خلاصه:
امروز پرونده احکام وضعیه را می بندیم؛ یک تفصیل استصحاب این بود که استصحاب در احکام وضعیه جاری هست و در احکام تکلیفیه جاری نیست (فاضل تونی) .
تا اینجا گفتیم سه نظریه در احکام وضعی هست:
نظریه اول: (نظر شیخ انصاری) کل احکام وضعیه منتزعٌ من الاحکام التکلیفیه .
نظریه دوم: (فاضل تونی و کوکبه از علما) کل احکام وضعیه مجعولةٌ مستقلا .
نظریه سوم: (تفصیل آخوند)
یک. بعضی از احکام وضعیه لیست بمجعوله لا استقلالا و لا تبعا، کالسببیه.
استدلال آخوند این بود که سبب و مسبب باید با هم باشند و انفکاک ندارند، نمی شود آتش الان بیاید و یک ساعت بعد چوب بسوزد، یا آمده یا نیامده اگر آمده باشد احراق هم هست؛ بدتر از این، این هست معلول که سببیت هست الان بیاید و علت بعدا بیاید.
ما هم نقد کردیم: که این حرف ها برای تکوینیات است، بله در تکوینیات اینگونه است و نمی شود اول معلول بیاید و بعد علت یا بین علت و معلول فاصله بیفتد ولی در تشریعیات اینگونه نیست، بستگی به معتبر دارد، در شرط متأخر ما چطور شرط متاخر را درست می کنیم؟ می گوییم هذا امرٌ اعتباریٌ ، می تواند معتبِر اینچنین اعتبار کند، اول مشروط بیاید و بعد شرط مثلا اول خانم غسل بکند برای صحت روزه ای که انجام می دهد.
دو. بعضی از احکام هستند که قطعا تبعی است کالجزئة، وقتی می توان گفت که السورة جزءٌ که قانونگذار اجزاء را گفته باشد 11 جزء است.
سه. هم جعل تبعی می شود و هم جعل اصلی می شود.
تفصیل چهارم:
و هنا تفصیل رابعٌ: و آن تفصیل این است که اصلا احکام وضعیه 4 نوع است:
نوع اول: ما لا یَقبل الجعل اصلا لا استقلالاً و لا تبعاً؛
مثل التنجز: چه زمانی تکلیف بر ما منجز است؟ زمانی که اصاب الواقع.
و التعذر: کی عذر داریم؟ آنجا که مسیر را رفته باشیم ولی نرسیده باشیم؛این تنجز جعلی نیست که بگویند جعلت هذا الجزء منجزا او معذراً.
و الکاشفیت: آینه کاشفیت دارد و سنگ ندارد، نمی تواند بگوید جعلت الکاشفیة للمراة چون این امر تکوینی هست.
نظافت و قذارت عرفی: عرف عرق بدن را قذر می داند، جعلی هم نیست چه بگوییم قذر است و چه نگوییم؛ یا وذی قذرٌ عرفا اما طاهرٌ وضعاً.
نوع دوم: احکام وضعیه ای که مجعولةٌ استقلالاً ولیست بمجعولةٍ تبعاً؛
مثل زوجیت: مجلس عقد مجلس جعل استقلالی است و می گویند زوجت موکلتی موکلک علی المهر المعلوم. وقتی که زوجّت گفت بعد حکم تکلیفی می آید و به شوهر می گویند باید نفقه بدهد و به زوجه می گویند که باید تمکین کنی.
یا مالکیت: مالکیت هم جعلی است، و می آیند کالا را واگذار می کنند، می گوید بعت هذا الکتاب بکذا…(در اینجا جعل فقط استقلالی است و تبعی در آن راه ندارد)
نوع سوم: مواردی که در آن جعل فقط انتزاعی است و استقلال در آن راه ندارد.
مانند عزیمت و رخصه؛ عزیمت یعنی الزام، مثلا می گوید وقتی مسافر شدی و قصد دهه هم نکردی باید نماز را شکسته بخوانی، این عزیمت هست، نمی شود گفت دوست دارم نماز را تمام بخوانم.
و گاهی رخصت است، مثلا کسی وارد شدید دیدید که نماز جماعت برپاست، اینجا بر شما اذان و اقامه برداشته شده و این رخصت است، یعنی می توانی نخوانی.
شارع نگفته است جعلت نماز دو رکعتی را عزیمةً، و جعلت سقوط اذان و اقامه را رخصةً؛ ولی ما آن را از کار شارع جعل می کنیم.
(پس در این نوع سوم، جز تبعنی چیزی نیست)
نوع چهارم: مواردی هست که هم جعل استقلالی در آن راه دارد و هم جعل تبعی (یعنی معقول است که هم جعل تبعی داشته باشد و هم جعل استقلالی) اما شارع معمولا استقلالی لحاظ کرده.
مانند خلافة: ﴿إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ﴾[2]
حکومة: … فإنّي قد جعلته عليكم حاكماً…[3] اصلا جعل استقلالی دارد.
قضاوت: روایت ابوخدیجه سالم بن مکرم: ولكن انظروا إلى رجل منكم ، يعلم شيئاً من قضايانا ، فأجعلوه بينكم ، فأنّي قد جعلته قاضياً. [4]
امام برای قضاوت جعل استقلالی قائل شدند.
ولایة: من کنت مولاه فهذا علیٌ مولاه. این جعل ولایت است.
(نکته : برخی مغلطه کردند که پیامبر علی را کاندیدا کرد؛ پاسخ میدهیم چه کاندیدایی، پیامبر فرمود همه بیعت کنید چه مرد و چه زن)
حجیة: العمري ثقتي ، فما أدَّى إليك عنّي فعنّي يؤدّي ،…[5]
ضمان: ﴿وَأَنَا بِهِ زَعِيمٌ﴾[6]
کفالت: مثلا کسی را کفالت کند تا آزاد کنند.
الطهارت الشرعیه : اینها جعلی هستند.
در این گونه موارد شارع مقدس هم می توانسته جعلی و تبعی و هم می توانسته اصلی و استقلالی بگوید و معمولا به لسان استقلالی قرار داده است.
نتیجه مباحث این است که: یشترط فی الاستصحاب ان یکون حکما شرعیا او موضوع ذی حکم شرعی؛ اگر این احکام وضعیه کانت مجعولة مستقلةً حکم شرعی است، مجعولةً شرعا حکم شرعی است و استصحاب می شود و اگر مجعول نشد لم یکن قابلا للجعل. این می شود عدم قابلیت برای استصحاب؛ فالسببیةُ لا یجری فیها الاستصحاب.
جلسه آینده تنبیهات استصحاب را مطرح می کنیم که بعضی از این تفاصیل در تنبیهات می آید.