1404/09/11
بسم الله الرحمن الرحیم
الأصول العملية/أصالة الاستصحاب /تفاصیل باب استصحاب/ اقوال در احکام وضعیه
موضوع: الأصول العملية/أصالة الاستصحاب /تفاصیل باب استصحاب/ اقوال در احکام وضعیه
روایت: عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ أُمِّهِ فَاطِمَةَ بِنْتِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهَا (ع): قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص الرَّغْبَةُ فِي الدُّنْيَا تُكْثِرُ الْهَمَّ وَ الْحُزْنَ وَ الزُّهْدُ فِي الدُّنْيَا يُرِيحُ الْقَلْبَ وَ الْبَدَنَ. [1]
رغبت به دنیا قصه و حزن را زیاد می کند، (ناراحتی ها بخاطر دنیا هست یا بخاطر بدهی ناراحت است یا بخاطر مقامی هست که نتوانسته است بدست بیاورد، یا سایر ناراحتی ها که به دنیا برمیگردد) زهد و دلبسته نبودن به دنیا هم قلب را راحت می کند هم بدن را راحت می کند.
خلاصه:
هل الاحکام الوضعیه مجعولة ام لا؟
سه نظر در اینجا بود:
نظر اول: (نظر شیخ انصاری) کل احکام وضعیه را منتزع از احکام تکلیفیه می داند.
نظر دوم: (نظر فاضل تونی و برخی علما) اینکه کل احکام وضعیه جعل استقلالی دارند.
نظر سوم: (نظر آخوند خراسانی) احکام وضعیه بر سه نوع است:
قسم اول: برخی از احکام وضعیه اصلا جعل ندارند، نه مستقلا و نه تبعاً؛ و حرف ایشان همان قیاس سببیت اعتباری به سببیت تکوینی هست که جوابش را گفتیم.
قسم دوم: برخی از احکام وضعیه آنهایی هستند که فقط جعلشان جعل تبعی هست نه مستقلا.
ایشان 4 مثال می زنند:
مثال اول: الجزئیة؛ جزئیت جعلی جز جعل انتزاعی ندارد مانند سوره برای نماز؛ مثلا (به صورت فرضی می گوید) نماز این اجزاء را دارد چه رکن و چه غیر رکن: تکبیر، سجود، رکوع، قیام متصل به رکوع، ... و برخی اجزاء هم غیر رکنی هست مانند سوره، قرائت و... وقتی شارع اینها را گفت ما از این انتزاع می کنیم که سوره جزء برای نماز است؛
(نکته: برخی از بزرگان گفته اند که احتیاط واجب این است که سوره در نماز واجب است معنایش این است که اگر یک مرجع دیگری پیدا شود ولو اعلم نباشد و بگوید سوره جزء نماز نیست می توانید نخوانید، مرحوم سید محمود هاشمی شاهرودی هم این نظر را داشت ولی دیگر مراجع می گویند سوره واجب است).
ما می خواهیم بگوییم الجزئیة منتزعةٌ، و از اینکه شارع اجزاء صلاة را بیان می کند می فهمیم که سوره جزء برای نماز هست.
مثال دوم: شرطیة؛ شرطیت هم انتزاعی هست مانند طهارت برای نماز، و الاستقبال للصلاة، و السَتر للصلاة، این حکمٌ انتزاعیٌ.
شرط از اینجا انتزاع شده: وقتی می گوید صلّ متستراً و متطهراً و مستقبلاً ، از این صلّ کذایی می گوییم فالسترُ شرطٌ للصلاة و الطهارة شرطٌ للصلاة و الاستقبال شرطٌ للصلاة. (آخوند می گوید این هم انتزاعی است، شارع نمی گوید که جعلت السترَ ، شرطا للصلاة ولی می گوید صلّ متستّراً، صلّ متطهراً و صلّ مستقبلاً)
مثال سوم: المانعیة؛ این که می گوییم یک چیزی مانع است للصلاة، قبلش شارع یک چیزی گفته است و ما از کلام شارع انتزاع کردیم، مثلا صلّ غیر لابس للحریر و ما لا یؤکل لحمه (پوست حیوان لا یؤکل لحمه را نمی شود در هنگام نماز پوشید) از این صلّ غیرلابس للحریر و ما لا یؤکل لحمه استفاده می کنیم که فاللبس الحریر مانعٌ للصلاة ، پوشیدن ما لا یؤکل لحمه مانع للصلاة (درحالی که هیأت اتصالیه نماز را هم بهم نمی زند).
مثال چهارم: والقاطعیة؛ قاطعیت هم جز جعل انتزاعی جعلی ندارد، ایشان می گویند وقتی شارع گفت: صلّ غیر مستدبر القبله، نماز بخوان در حالی که مستدبر قبله نیستید، از این استفاده می کنیم که فالاستدبار للقبلة قاطعٌ للصلاة.
پس مرحوم آخوند می گوید یک قسمی از این احکام وضعیه هستند که اینها جز جعل انتزاعی ندارند، یعنی شارع یک مطلبی را واجب کرده است و ما از وجوب شارع آن را انتزاع می کنیم.
سوال: قبلا گفتید به سببیت، شرطیت، مانعیت و رافعیت جعل تعلق نمی گیرد لا ذاتا و لا تبعاً، الان می گویید اصلا جعلی جز جعل انتزاعی ندارند، اگر آن است چرا قسم دوم ذکرش کردید اگر هم نیست پس چرا اینجا آوردید.
پاسخ: قسم الاول ما لا تناله ید الجعل لا تبعا و لا استقلالا فهو کالسببیة و الشرطیه و المانعیه و الرافعیه…
سخن این است که در این قسم توجیهش این است که جعل استقلالی ندارند، آنجا هم گفتیم منتها در کنارش تبعی هم آوردیم، اما اینجا مقصود این است که جزئیت ، مانعیت ... جعل استقلالی ندارد، و ما این را می خواهیم بگوییم (جمعش به این است).
ما الفرق بین المانعیة و القاطعیة؟
فرق بین قاطع و مانع این است که مانع هیأت اتصالیه صلاة را بهم نمی زند، مثل نماز خواندن در لباسی که با پوست حیوان حرام گوشت درست شده باشد، این نماز هیأت اتصالیه را بهم نمیزند، اما قاطع هیأت اتصالیه را بهم میزند، مثلا کسی که پشت به قبله می خواند کانّ نماز نخوانده، و اصلا هیأت اتصالیه را شکل نداده، یا قهقهه در صلاة قطعا قاطع صلاة است.
پس در فرق بین القاطع و المانع می گوییم: قاطع هیأت اتصالیه را بهم می زند ولی مانع هیأت اتصالیه را بهم نمی زند.
(پس قسم اول نه جعل اصلی را دارد و نه جعل تبعی، قسم دوم جز جعل تبعی ندارد)
قسم سوم: یمکن فیه هم جعل اصلی و هم جعل تبعی؛ کالولایة، ولایت می تواند جعل اصلی داشته باشد و می تواند جعل تبعی داشته باشد. (مثال جعل تبعی) وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِيهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِيثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِي عَلَيْكُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَيْهِم.[2] وقتی می گوید فارجعوا ، از فارجعوا حجیت استفاده می شود، گرچه در این حدیث حجتی هم گفته شده است؛ و گاه جعل ذاتی است، اگر فارجعوا هم نگفته بود ، و انا حجة الله جعل ذاتی است.
خود حجیت گاه جعل استقلالی دارد و در این جعل استقلالی مثلا می گوید قول زراره حجةٌ، این می شود جعل استقلالی؛ و گاه جعل می شود جعل تبعی؛ علیک بزکریا بن آدم... برو سراغ زکریا بن آدم... انتزاع می کنیم که فقوله حجةٌ.
پس در قسم سوم هم جعل تبعی راه دارد و هم جعل اصلی؛ به فضل خدا جلسه آینده نقد ها را می گوییم و یک نظریه چهارم.