1404/09/08
بسم الله الرحمن الرحیم
الأصول العملية/أصالة الاستصحاب /تفاصیل باب استصحاب/ تفصیل چهارم
موضوع: الأصول العملية/أصالة الاستصحاب /تفاصیل باب استصحاب/ تفصیل چهارم
روایت: عن رسول الله(ص): قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْحَيَاءُ عَلَى وَجْهَيْنِ فَمِنْهُ ضَعْفٌ وَ مِنْهُ قُوَّةٌ وَ إِسْلَامٌ وَ إِيمَانٌ. [1]
دوجور حیاء داریم، بخشی از آن از سر ضعف است (مثلا کسی از پرسیدن خجالت بکشد) و بخش دیگری از حیاء هم قوت هست و اسلام هست و ایمان (برخی بزرگان اگر در عالم خواب هم نامحرم را ببینند چشم می پوشند این ارزش هست و اگر این ارزش نباشد بی ایمانی می آید)
خلاصه:
حدود بیش از 50 قول در باب استصحاب هست، که عمده اش سه قول است:
قول اول: الحجیة مطلقا؛ قول دوم: عدم الحجیة مطلقا؛ قول سوم: التفصیل فی المسئله.
سه مورد از این تفاصیل را گفته شد:
تفصیل اول: شک در مقتضی استصحاب جاری نمی شود و در شک در رافع استصحاب جاری می شود.
تفصیل دوم: شک در وجود رافع و شک در رافعیت الموجود، مثلا شک دارد آیا نوم آمده یا نیامده اینجا استصحاب جاری است اما بللی آمده نمی داند آیا بول است که رافع باشد و یا مذی است که رافع نباشد، اولی وجود رافع است و دومی رافعیت الموجود است، این تفصیل می گفت: در شک در وجود رافع استصحاب حجت است اما در شک در رافعیت موجود استصحاب حجت نیست.(محقق سبزواری در ذخیرة المعاد، ج2 ص 400)
تفصیل سوم: شک در رافعیت الموجود دو قسم است گاهی منشأش مفهوم است و گاهی امر خارجی است؛ اگر امر خارجی باشد استصحاب حجت است اما در شک در مفهوم استصحاب جاری نمی شود. (خوانساری)
اما تفصیل چهارم: تفصیل بین الحکم الوضعی و الحکم التکلیفی؛ در حکم وضعی استصحاب جاری هست، اما در حکم تکلیفی استصحاب جاری نیست.
قائل این تفصیل جناب فاضل تونی هست، که تفصیل دادند بین احکام وضعیه و احکام تکلیفیه.
معنای لغوی حکم به معنای منع است، به حکمت، حکمت می گویند لانه یمنع من الضلال، به حکیم، حکیم می گویند لانه یمنع عن الفساد، به حکمت حکمت می گویند بخاطر این که راه را به انسان نشان می دهد، به حکم هم حکم می گویند لانه یمنع المکلف عن التجاوز عن الحد.
اصطلاحاً بر اقسامی تقسیم می شود از جمله: الحکم اما تکلیفیٌ و اما وضعیٌ؛
تعریف حکم تکلیفی: حکمی که مشتمل بر انشاء بعث یا زجر یا ترخیص است؛ در اینکه حکم تکلیفی بدون تردید مجعول است جای تردید نیست.
(بعث یعنی تحریک به فعل، قد یکون من المنع من الترک که به آن واجب می گویند و قد یکون لا معه، یعنی منع من الترک در آن نیست ، فهذا یکون مستحب، و الزجر گاه مع المنع من الترک است و هذا هو الحرام و قد لا یکون مع المنع من الترک که به آن مکروه میگویند و قد یکون ترخیصا و هذا هو المباح).
تعریف حکم وضعی: ما لا یشتمل علی بعثٍ و لا زجرٍ و لا اقتضاء المساوات؛ زجر و بعث در آن نیست.
احکام وضعیه چند تا هستند؟
مرحوم خویی در مصباح الفقاهه ج2 ص 272 گفته است احکام وضعیه سه تاست، در رسائل ج1 ص 120 گفته است 5 تاست. در حاشیه معالم مرحوم قزوینی گفته است احکام وضعیه 9 تا هستند ؛ اما واقع مطلب این است که بیش از اینهاست ، هر حکمی که تکلیفی نباشد وضعی است، و ما 18 مورد پیدا کردیم از جمله:
الصحة ، البطلان، العلّیة (کعلیة الملاقات للنجاسة)، العلامیة (مانند علامت بودن سن، انبات الشعر الخشن علی العانه و الاحتلام که علامت بلوغ است)، التقدیرات (کالکرّیة و المساحة)، حجج (کحجیة خبر العدل و الثقه)، و البدلیة (کبدلیة تیمم عن الوضوء و الغسل)، و التقبّل (کقبول العمل الناقص عوضاً من التام)، و الضمان (کون الشیء علی عُهدة الشخص)، و الجنابة، و الحریة، و الرقّیة، و الوکالة، و الشرطیة، و السببیة، و المانعیة، و القاطعیة، و الاحتلام و غیرها...
فاضل تونی گفته است در اینها استصحاب جاری هست، (اگر قبلا صحیح بوده الان هم صحیح است اگر باطل بوده الان هم باطل هست، اگر آن علامت در گذشته بوده الان هم استصحاب می کنیم که هست، اگر آن حلیت در گذشته بوده … ) اما در احکام تکلیفیه استصحاب جاری نیست. (البته با ادله ای که مطرح می کنند)
عنوان بعد که مطرح می شود این است: بی تردید احکام تکلیفیه مجعول است، آیا احکام وضعیه مجعول هستند یا نیستند؟
استاد: سه نظر در اینجا هست، ولی قبلش می گوییم المفاهیم علی اربعة اقسام: مفاهیم بر چهار قسم هستند:
یک. الجوهر، و هی ماهیةٌ اذا وجد فی الخارج وجد لا فی موضوعٍ کالانسان.
دو. العرض، ماهیة اذا وجد فی الخارج وجد فی موضوعٍ کالبیاض و السواد.
سه. انتزاعیات، انتزاعیات مصداق در خارج ندارند لکن مشتمل بر خصوصیتی هست که ذهن را برای انتزاع مفهومی آماده می کند، مانند فوقیت و تحتیت، که وجود خارجی ندارند همین که چیزی بالای چیزی باشد می شود فوق و آنی که زیر هست را تحت می گویند؛ در فلسفه می گویند لها حظ من الوجود؛ ما نمی توان فوقیت یا تحتیت را نشان بدهیم اما این هیأت کذایی فوقیت یا تحتیت را درست می کند، فالانتزاعیات لها حظ من الوجود.
چهار. اعتباریات، مفاهیم ذهن ساز هستند که اصلا وجود خارجی ندارند، گاهی اغراض، اغراض وهمیه است مانند انسان ده سر، مثل غولی که نیش دارد، اما برخی از اینها عقلایی هست، پس اعتباریاتی که عقلایی هم هست داریم مانند رئیس، رئیس از ریشه رأس دارد، رأس هم فرمانده کل قوای بدن هست، لذا اگر سر بریده شود انسان می میرد؛ ما هم که به این فرد رئیس می گوییم اعتبار ذهنی هست منتها اعتبار ذهنی عقلایی.
فهنا جوهرٌ و عرض و امر انتزاعیٌ و امرٌ اعتباری.
در باب احکام وضعیه سه نظر هست:
نظریه اول: (نظر شیخ انصاری)احکام وضعیه منتزع از احکام تکلیفی است لاتنالها ید الجعل الا تبعاً .
نظر دوم: (نظر فاضل تونی)احکام وضعیه و کل اعتباریات جعل استقلالی دارند.
نظر سوم: (نظر آخوند خراسانی) برخی از احکام وضعیه لا تنالها ید الجعل التشریعی لا تبعا و لا اصالةً و قسم منها منتزعةٌ، تنالها ید الجعل تبعا و قسما منها مجعولة بالاصالة.