1404/08/25
بسم الله الرحمن الرحیم
الأصول العملية/أصالة الاستصحاب /تفاصیل باب استصحاب/ تفصیل اول
موضوع: الأصول العملية/أصالة الاستصحاب /تفاصیل باب استصحاب/ تفصیل اول
روایت: امام صادق(ع) : قَالَ: إِنَّ مِنْ حَقِيقَةِ الْإِيمَانِ أَنْ تُؤْثِرَ الْحَقَّ وَ إِنْ ضَرَّكَ عَلَى الْبَاطِلِ وَ إِنْ نَفَعَكَ وَ أَنْ لَا يَجُوزَ مَنْطِقُكَ عِلْمَكَ.[1]
از جلوه های برجسته ایمان این است که حق را ترجیح بدهی ولو به زیانت باشد و بر باطل ولو به نفعت باشد، و اینکه عالمانه حرف بزنید و تا چیزی را که یقین ندارید نگویید.
خلاصه:
بیش از 50 نظر در بحث استصحاب مطرح است و گفته شد این 50 نظر در سه نظریه خلاصه می شود:
نظریه اول: حجیة الاستصحاب مطلقا؛
نظریه دوم: عدم حجیة الاستصحاب مطلقا؛
نظریه سوم: التفصیل؛ که در تفصیل هم اقوالی هست، قول مشهور در باب تفصیل، تفصیل شیخ انصاری هست که فرموده است استصحاب در شک در مقتضی حجت نیست و در شک در رافع حجت است.
جلسه گذشته روشن شد که شک در مقتضی چیست و شک در رافع چیست، و تاریخچه مسئله هم بیان شد و گفتیم جلودار تفصیل در این بخش محقق حلی است.
نکته: محقق حلی صاحب کتاب شرایع هستند که علما آن را قرآن فقه می نامند، لذا متن کتاب صاحب جواهر، متن کتاب شهید ثانی، متن کتاب حاج آقا رضا همدانی، متن کتاب مدارک سیدمحمد طباطبایی، شرایع هست، و کتاب دیگر محقق حلی معتبر است که کتاب استدلالی و موجز است.
امروز می خواهیم دلیل شیخ انصاری را بگوییم، از شیخ می پرسیم چرا می گویید استصحاب در شک در مقتضی حجت نیست و در شک در رافع حجت است؟
ایشان دو دلیل عمده دارند: دلیل اولشان مادة النقض است و دلیل دومشان هیأت النقض است.
اما دلیل اول: مادة النقض؛ به این بیان:
نقض چیست؟ نقض رفع الهیأة الاتصالیه است؛ چیزی که متصل است و به هم دیگر پیوند دارد این پیوند را اگر بگسلیم به آن نقض گفته می شود؛ ﴿وَلَا تَكُونُوا كَالَّتِي نَقَضَتْ غَزْلَهَا مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْكَاثًا﴾[2] ؛ مانند آن زن سبک مغزی نباشید، که پشم های تابیده اش را پس از استحکام وا می تابد.
شاهد این است که نقض تعلق به غزل گرفته است، پس نقض رفع هیأت اتصالیه است؛ و این هیأت اتصالیه در جایی است که اقتضا باشد و جایی که اقتضا نباشد اصلا در هیأت اتصالیه اش شک هست؛ پس از خود کلمه نقض، پی می بریم که استصحاب در شک در رافع حجت است نه در شک در مقتضی.
منتهی جناب شیخ انصاری تحلیل دارند: تحلیل ایشان این است که در استصحاب هیأت اتصالیه حسی (فیزیکی) که نیست پس ما از معنای حقیقی رفع ِنظر می کنیم و می رویم سراغ معنای مجازی.
دو معنای مجازی پیش روی ماست:
قاعدةٌ کلیةٌ: اذا دار الامر بین اقرب المجازات و ابعد المجازات، اقرب المجازات اولی هست، مثلا کسی می گوید من روز شهادت حضرت زهرا، مثلا در زمان طاغوت دو جا روضه رفتم. یک جا می گوید من به دولت نصیحت می کنم… جای دیگر دیدم امام می گوید رئیس جمهور آمریکا بداند امروز منفورترین اشخاص پیش ملت ماست؛ او گفت رأیت اسداً یخطب.
این اسد را حمل بر رجل شجاع کردن اقرب است یا حمل بر آدم پشمالو، یا کسی که بخر الفم دارد؟ اینجا پر واضح است که اقرب المجازات از ابعد المجازات اولی هست؛ حال که این نکته را دریافت کردید می گوییم:
ما رفع هیأت اتصالیه که در اینجا نداریم، می رویم سراغ اقرب المجازات، می گوییم لا تنقض الیقین بالشک در جایی است که مقتضی موجود باشد و شک در رافع باشد؛ یا بگوییم معنای حقیقی که نشد مطلق رفع ید از یقین، چه یقین ما به مقتضی باشد و چه نباشد، مطلق رفع الید عن الشیء، مطلق رفع ید هم نقض هست اما ابعد المجازات است نه اقرب المجازات، اقرب المجازاتش عبارتست از جایی که مقتضی موجود باشد؛ فمادة النقض تدل علی اعتبار الاستصحاب فی الشک فی الرافع لا فی المقتضی.
پاسخ ما به این بخش فرمایش شیخ انصاری این است، که کدام لغوی گفته است نقض رفع هیأت اتصالیه است؟
در مجمع البحرین، کتاب العین، مقاییس و قاموس را ببینید،کدام یک از اینها گفته است رفع الهیأة الاتصالیة؟
حالا یک مورد در مورد نقض الغزل بکار رفته است، با این یک مورد نمی شود گفت معنای نقض این است بلکه آنچه از مجموعه استعمالات استفاده می شود نقض رفع الامر المبرم المستحکم است، فلذا حقیقتا در نقض سوگند بکار می برد، سوگند را در جایی که یقین داشته باشد بکار می برد یا لااقل القاء کند که یقین است، نقض در قرآن در مورد میثاق بکار رفته و میثاق هم العقد المستحکم است، (پس نقض در امر مبرم و مستحکم مثل أیمان و میثاق بکار رفته ) حالا یک مورد هم در رفع هیأت اتصالیه بکار رفته است، ﴿وَلَا تَكُونُوا كَالَّتِي نَقَضَتْ غَزْلَهَا مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْكَاثًا﴾.[3]
شواهد قرآنی برای رفع امر مبرم و مستحکم:
آیه اول:﴿وَأَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذَا عَاهَدْتُمْ وَلَا تَنْقُضُوا الْأَيْمَانَ بَعْدَ تَوْكِيدِهَا وَقَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَيْكُمْ كَفِيلًا ۚ إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ﴾[4]
و هنگامی که با خدا عهد بستید، به عهد او وفا کنید! و سوگندها را بعد از محکم ساختن نشکنید، در حالی که خدا را کفیل و ضامن بر (سوگند) خود قرار دادهاید، به یقین خداوند از آنچه انجام میدهید، آگاه است!
در وَلَا تَنْقُضُوا الْأَيْمَانَ ، نقض به أیمان تعلق گرفته است.
آیه دوم: ﴿وَالَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثَاقِهِ وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَيُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ ۙ أُولَٰئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ﴾[5]
آنها که عهد الهی را پس از محکم کردن میشکنند، و پیوندهایی را که خدا دستور به برقراری آن داده قطع میکنند، و در روی زمین فساد مینمایند، لعنت برای آنهاست؛ و بدی (و مجازات) سرای آخرت!
شاهد: متعلق يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثَاقِهِ، میثاق است و میثاق هم یعنی عهد محکم.
آیه سوم: ﴿فَبِمَا نَقْضِهِمْ مِيثَاقَهُمْ وَكُفْرِهِمْ بِآيَاتِ اللَّهِ وَقَتْلِهِمُ الْأَنْبِيَاءَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَقَوْلِهِمْ قُلُوبُنَا غُلْفٌ ۚ بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَيْهَا بِكُفْرِهِمْ فَلَا يُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِيلًا﴾[6]
(ولی) بخاطر پیمانشکنی آنها، و انکار آیات خدا، و کشتن پیامبران بناحق، و بخاطر اینکه (از روی استهزا) میگفتند: «بر دلهای ما، پرده افکنده (شده و سخنان پیامبر را درک نمیکنیم!» رانده درگاه خدا شدند.) آری، خداوند بعلّت کفرشان، بر دلهای آنها مهر زده؛ که جز عده کمی (که راه حق میپویند و لجاج ندارند،) ایمان نمیآورند.
پس اینکه می گویید نقض رفع هیأت اتصالیه هست و بعد چنین و چنان همه اینها درست نیست بلکه نقض رفع امر مبرم و مستحکم است.