« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد سید‌احمد خاتمی

1404/08/17

بسم الله الرحمن الرحیم

الأصول العملية/أصالة الاستصحاب /ادله حجیت استصحاب/ با سه روایت دیگر

 

موضوع: الأصول العملية/أصالة الاستصحاب /ادله حجیت استصحاب/ با سه روایت دیگر

 

روایت: امام سجاد: مَا مِنْ خُطْوَةٍ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ خُطْوَتَيْنِ خُطْوَةٍ يَسُدُّ بِهَا الْمُؤْمِنُ صَفّاً فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ خُطْوَةٍ إِلَى ذِي رَحِمٍ قَاطِعٍ وَ مَا مِنْ جُرْعَةٍ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ جُرْعَتَيْنِ جُرْعَةِ غَيْظٍ رَدَّهَا مُؤْمِنٌ بِحِلْمٍ وَ جُرْعَةُ مُصِيبَةٍ رَدَّهَا مُؤْمِنٌ بِصَبْرٍ وَ مَا مِنْ قَطْرَةٍ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ قَطْرَتَيْنِ قَطْرَةِ دَمٍ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ قَطْرَةِ دَمْعَةٍ فِي سَوَادِ اللَّيْلِ لَا يُرِيدُ بِهَا عَبْدٌ إِلَّا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ.[1]

دو گام پیش خدا از همه محبوب تر است؛ یکی گامی که با آن صفی را در راه خدا پر می کند، یکی هم گامی که انسان بسوی ذی رحمی می رود که او ارتباط را قطع کرده ؛ جرعه ای نیست پیش خدا که محبوبتر باشد از دو چیز نوشیدنی: یکی خشمی که فرو برده می شود بخاطر حلم (بخصوص در محیط خانه که زندگی مداوم است) و جرعه مصیبتی که مومنی با صبر او را می نوشد؛ دو قطره هست که پیش خدامحبوبترین است: قطره خونی که در راه خدا ریخته می شود، و اشکی که در نیمه شب ریخته میشود، اشکی که برای خدا ریخته می شود؛ این دو قطره محبوبترین نزد خدا هست.

خلاصه:

سه روایت را خواندیم و گفتیم به این سه روایت هم استدلال شده است بر استصحاب؛

روایت اول: روایت عماربن موسی ساباطی

كُلُّ شَيْ‌ءٍ نَظِيفٌ حَتَّى تَعْلَمَ أَنَّهُ قَذِرٌ فَإِذَا عَلِمْتَ فَقَدْ قَذِرَ وَ مَا لَمْ تَعْلَمْ فَلَيْسَ عَلَيْكَ‌. [2]

در طهارت و نجاست دائر مدار یقین هستیم؛ اگر یقین بود به آن عمل می کنیم و اگر شک بود باید حمل بر طهارت کنیم.
روایت دوم: روایت حماد بن عثمان:

اَلْمَاءُ كُلُّهُ طَاهِرٌ حَتَّى يُعْلَمَ أَنَّهُ قَذِرٌ. [3]

روایت سوم:

وَ عَنْ‌ عَلِيِّ‌ بْنِ‌ إِبْرَاهِيمَ‌(بن هاشم) عَنْ‌ هَارُونَ‌ بْنِ‌ مُسْلِمٍ‌(بن سعدان، الکاتب، السر من رأئی؛ امامی و ثقه؛ امام هادی و امام عسکری را دیده؛ اما در رابطه با او آمده مذهب فی الجبر و التشبیه، اگر قرار باشد کسی با این تعبیر کسی از وثاقت بیفتد آخوند را هم باید از وثاقت خارج کنیم، ثانیا معلوم هم نیست که چه گفته است که متهم شده است) عَنْ‌ مَسْعَدَةَ‌ بْنِ‌ صَدَقَةَ‌(برخی گفته اند عامی است، برخی گفته اند زیدی بتریٌ، اما مجلسی پدر گفته آدم بسیار خوبی هست، منتهی المقال ج6 ص254: الّذي يظهر من أخباره في الكتب أنّه ثقة، لأنّ جميع ما يرويه في غاية المتانة موافق لما يرويه الثقات، و لهذا عملت الطائفة بما رواه، بل لو تتبّعت وجدت أخباره أسدّ و أمتن من أخبار مثل جميل بن درّاج و حريز بن عبد اللّٰه(روایاتش از روایات جمیل و حریز امتن است)) عَنْ‌ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ‌ عَلَيْهِ‌ السَّلاَمُ‌ قَالَ‌ سَمِعْتُهُ‌ يَقُولُ‌: كُلُّ‌ شَيْ‌ءٍ‌ هُوَ لَكَ‌ حَلاَلٌ‌ حَتَّى تَعْلَمَ‌ أَنَّهُ‌ حَرَامٌ‌ بِعَيْنِهِ‌ فَتَدَعَهُ‌ مِنْ‌ قِبَلِ‌ نَفْسِكَ‌ وَ ذَلِكَ‌ مِثْلُ‌ الثَّوْبِ‌ يَكُونُ‌ عَلَيْكَ‌ قَدِ اشْتَرَيْتَهُ‌ وَ هُوَ سَرِقَةٌ‌ أَوِ الْمَمْلُوكِ‌ عِنْدَكَ‌ وَ لَعَلَّهُ‌ حُرٌّ قَدْ بَاعَ‌ نَفْسَهُ‌ أَوْ خُدِعَ‌ فَبِيعَ‌ قَهْراً أَوِ امْرَأَةٍ‌ تَحْتَكَ‌ وَ هِيَ‌ أُخْتُكَ‌ أَوْ رَضِيعَتُكَ‌ وَ الْأَشْيَاءُ‌ كُلُّهَا عَلَى هَذَا حَتَّى يَسْتَبِينَ‌ لَكَ‌ غَيْرُ ذَلِكَ‌ أَوْ تَقُومَ‌ بِهِ‌ الْبَيِّنَةُ‌. [4]

همه چیز برای تو حلال است، تا زمانی که یقین پیدا کنی آن چیز به طور مشخص حرام است و به خاطر این یقین، آن را ترک کنی. مانند لباسی که بر تن داری و آن را خریده‌ای، در حالی که دزدی است؛ یا بردهای که نزد توست و احتمالاً آزاد است و خود را به فروش رسانده یا با فریب فروخته شده است؛ یا زنی که همسر توست و ممکن است خواهر یا خواهر رضاعی تو باشد. و همه چیز بر همین منوال است، تا زمانی که خلاف آن برای تو آشکار شود یا دلیل محکمی بر آن اقامه گردد.

با این سه روایت هم بر استصحاب استناد شده است، روایاتی که سنداً خوب و قابل اعتماد بودند؛ اما در دلالت این سه روایت؛ 4 نظریه در تفسیر این روایات وجود دارد:

نظریه اول: (نظریه مشهور) این روایت فقط قاعده طهارت و حلیت را می گوید نه چیز دیگری را؛

طهارت دو جور هست:

یک. طهارت واقعی: الغنم طاهر و الخنزیر نجسٌ، الغنم طاهرٌ یعنی طاهرٌ واقعاً، الخنزیر نجسٌ یعنی نجسٌ واقعاً.

دو. طهارت ظاهری: طهارت ظاهریه در مشکوک معنا پیدا می کند، مثلا نمی دانیم این غنم با شیء نجس ملاقات کرده است یا نکرده است، نمی دانم آیا این دستم به چیز نجس اصابت کرده است یا نکرده است.

نکته: این قاعده که کل شیءٍ لک طاهر حتی تعلم انه قذر، یک قاعده کلیدی هست و بدون آن زندگی به مشکل بر می خورد.

این روایت در مورد مشکوک هست، کل شیء نظیف حتی تعلم انه قذر یعنی در آنی که مشکوک است حکم به طهارتش کن؛ الماء کله طاهر حتی تعلم انه قذر، یعنی اگر در آبی شک کردی ، حکم به طهارتش را جاری کن؛ اگر شک کردی در حلیت و حرمت شما حکم حلیت را جاری کن.

فالطهارة طهارتان واقعیةٌ و ظاهریةٌ و الحلیة حلیتان، حلیةٌ واقعیة و حلیةٌ ظاهریه، حلیت در محیط شک معنا پیدا می کند؛ این روایات ( سه روایت) حلیت ظاهری و طهارت ظاهری را می گوید نه بیشتر، کاری هم به استصحاب ندارد؛ پس این سه روایت را از حوزه استصحاب بیرون بکشید و نیازی به این روایات نداریم. (این از نظریه اول)

نظریه دوم: (نظر صاحب فصول: محمد حسین حائری اصفهانی(1255)، شاگرد آقا باقر، اصالة اهل ایوانکی، که به همراه برادرش شیخ محمدتقی صاحب هدایة المسترشدین به اصفهان مهاجرت کردند، معاصر محقق قمی، در حقیقت این کتاب فصول نقد قوانین است، به عبارت دیگر اصول ما از معالم الدین شروع می شود، محقق قمی معالم را نقد کرده است، و صاحب فصول هم قوانین را نقد کرده است، شیخ انصاری هم آمده اند فصول را نقد کرده و شده فرائد الاصول، آخوند خراسانی هم تا جایی که کلام شیخ قابل نقد بوده به نقد شیخ انصاری پرداخته و بعدی ها ادامه داده اند)

صاحب فصول گفته اند این روایت هم دلالت بر قاعده می کند و هم دلالت بر استصحاب، صدرش دلالت بر قاعده طهارت و قاعده حلیت می کند و ذیلش دلالت بر استصحاب می کند، چه اصراری دارید که بگویید بر یکی دلالت می کند.

فصول: ثم اعلم أنّ الرّوايتين الأوليين تدلان على أصلين الأول أن الحكم الأولي للمياه أو الأشياء هو الطهارة و لو بحسب الظاهر عند عدم العلم بالنجاسة و هذا لا تعلق له بمسألة الاستصحاب و إن تعلق به جملة من أحكامها الثاني أن هذا الحكم مستمر إلى زمن العلم بالنجاسة (تا زمان علم به نجاست طهارتش باقیست) و هذا من موارد الاستصحاب و جزئياته.[5]

این نظریه 4 اشکال دارد، و این اشکالات سبب شده که آخوند در کفایه نظری را برگزیند غیر نظریه صاحب فصول است در حاشیه رسائل نظریه چهارم را بگویند.

اشکال اول: استصحاب چیست؟ استصحاب استمرار حکم واقعی است یا استمرار حکم ظاهری هست؟ پاسخ این است که استصحاب استمرار حکم واقعی هست، یعنی وضو گرفتید و از خانه بیرون آمدیم ، شک داریم این وضو باطل شده است یا نه، این حکم واقعی را استصحاب می کنیم، و استمرار حکم ظاهری استصحاب نیست، به عبارت دیگر، کل استمرارٍ استصحاب نیست، بلکه استمرار حکم واقعی استمرار است، حکم واقعی حکم الشیء بما هو هو است، اما استمرار حکم الشیء بما هو مشکوک، حکم ظاهری است.

پس این اولا؛ شما با صدر با قاعده طهارت حکم ظاهری را اثبات کردید، با قاعده حلیت حکم ظاهری را اثبات کردید بعد می گویید شک می کنیم و آن را استمرار می دهیم، اصلا این استصحاب نیست.

پس نقد اول این است که استمرار حکم ظاهری استصحاب نیست.

اشکال دوم: اینکه قاعده طهارت کافیست برای اثبات حکم طهارت در آنات لاحقه؛ نیازی به استصحاب نیست، در ساعت 8 من شک کردم ، هل هذا الثوب طاهر ام لا؟ قاعده گفت کل شیء لک طاهر حتی تعلم انه نجس، ساعت نه هم شک کردم، دیگر چه نیازی به استصحاب دارم می گویم کل شیء لک طاهر حتی تعلم انه نجس، الماء کله طاهر حتی تعلم انه قذر.

پس ثانیا با قاعده طهارت ما نیازی به استصحاب نداریم، کسی که هیچ راهی برای پیدا کردن قبله ندارد حکمش این است که به 4 طرف نماز بخواند، حال اگر به سه طرف خواند، طرف چهارم را باید بخواند یا لازم نیست؟ عقل میگوید باید بخواند، اینجا هم نیاز به گفتن استصحاب نیست، عقل می گوید اشتغال یقینی برائت یقینی می خواهد؛ پس جناب صاحب فصول ما در اینجا نیازی به استصحاب نداریم و همان قاعده درد ما را درمان می کند.

اشکال سوم: ما در اینجا یک کلمه طاهرٌ بیشتر نداریم؛ الماء کله طاهر، کل شیء لک طاهر… این طاهرٌ خبر برای چیست؟ خبر الماء هست، کله طاهر، کل شیء لک طاهر، این استصحاب را از این در می آورید که شما می گویید یعنی و هذه الطهارة مستمرةٌ،.

از شما می پرسیم از کجای روایت در می آورید؟ روایت می گوید کل شی لک طاهر، الماء کله طاهر؛ مگر اینکه بگویید این طاهرٌ یک لفظی است که بر دو معنا دلالت می کند، یک معنایش قاعده است و یک معنایش استصحاب است، می شود استعمال اللفظ فی اکثر من معنا، که اکثر اصولیین بجز امام اشکال کردند (امام می فرماید استعمال اللفظ فی اکثر از معنا اشکال ندارد، البته این حرف را در جایی دیدیم لفظی کشش داشت را می گوید نه همه جا را ) پس لفظ طاهرٌ بار و کشش دو معنا را ندارد.

اشکال چهارم: اینکه یک غایت داریم، کل شیء لک طاهر، این غایت برای کدام است؟ غایة الموضوع است کل شیء لک طاهر، یا غایة الحکم است؟ یعنی این حکم طهارت هست حتی تعلم انه قذر.

نمی تواند قید برای دو چیز باشد، هم قید موضوع باشد و هم قید حکم باشد؛ این عبارت داد می زند که این قید، قید موضوع است؛ کل شیءٍ که لا تعلم انه نجس، طاهرٌ حتی تعلم انه نجس، آن شیء طاهر است نه اینکه آن طهارت هست تا علم به نجاست پیدا کنیم.

این از نظریه دوم که برای صاحب فصول بود، که قائل بودند اولش دلالت بر قاعده می کند و ذیلش دلالت بر استصحاب دارد.

استاد: هیچ کجای این عباراتی که(این سه روایت) خواندیم بوی استصحاب از آنها نمی آید بلکه می خواهد قاعده را بیان کند.

آن روایت مسعده بن صدقه که می گفت: کل شیء لک حلال حتی تعلم انه حرام؛ داد می زند که این لسان در صدد بیان قاعده ظاهریه در باب قاعده طهارت و حلیت است.

نظریه سوم برای آخوند در کفایه است و نظریه چهارم هم نظر آخوند در حاشیه بر رسائل است.

 


logo