1404/08/05
بسم الله الرحمن الرحیم
الأصول العملية/أصالة الاستصحاب /ادله حجیت استصحاب/ حدیث اربعمائه و مکاتبه قاسانی
موضوع: الأصول العملية/أصالة الاستصحاب /ادله حجیت استصحاب/ حدیث اربعمائه و مکاتبه قاسانی
روایت: عن رسول الله(ص): صِنْفَانِ مِنْ أُمَّتِي إِذَا صَلَحَا صَلَحَتْ أُمَّتِي وَ إِذَا فَسَدَا فَسَدَتْ أُمَّتِي قِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَنْ هُمَا قَالَ الْفُقَهَاءُ وَ الْأُمَرَاءُ.[1]
دو صنف از امتم هستند که وقتی صالح بشوند امتم صالح خواهد شد و اگر فاسد شوند امت فاسد خواهد شد؛ پرسیدند این دو صنف چه کسانی هستند؟ فرمودند علمای دین پژوه و حاکمان (صلاح و فساد این دو گروه در صلاح و فساد جامعه نقش کلانی دارد)
خلاصه:
سخن پیرامون حدیث اربع مأئه بود که در یک مجلس امیرالمومنین 400 مطلب را بیان کردند؛ سند در جلسه گذشته بیان شد و گفته شد مشکل این حدیث قاسم بن یحیی عن جده حسن بن راشد است.
آقاوحید بهبهانی سعی کردند به طریقی این دو را توثیق کنند و گفته است این تضعیف، تضعیف ابن غضایری است و تضعیفات او اعتباری ندارد.
در مجموع سند روایت اگر تایید نشد آنچه که مورد تایید هست متن روایت است، متن روایت غیر از مطالبی که در رابطه با استصحاب است مطالب دیگری دارد که جز از معصوم صادر نمی شود؛ در این روایت دارد: احْسُبُوا كَلَامَكُمْ مِنْ أَعْمَالِكُمْ يَقِلَّ كَلَامُكُمْ إِلَّا فِي خَيْرٍ[2] ؛ کلامتان هم جزو اعمالتان بحساب بیاورید (سعی کنید حساب شده حرف بزنید)
سه مطلب هست که در کنترل زبان نقش اساسی دارد:
یک. اینکه گفتارمان را هم از مصادیق اعمالمان بحساب بیاوریم؛ اگر کسی در مجلسی یک ساعت از کسی بدگویی کند کسی اعتراض نمی کند، اما اگر در همان مجلس کسی بی دلیل سیلی به صورت کسی بزند همه اعتراض می کنند که چرا بی دلیل می زنی، ولی آنجا نمی گویند چرا بی دلیل آبروی کسی را می بری، از اینجا معلوم می شود حرف ها را جزو اعمال بحساب نمی آوریم.
دو. اینکه در روایات داریم که می گوید اول فکر کنید و بعد حرف بزنید؛ عاقل و مومن اول فکر می کند بعد حرف می زند، احمق و منافق اول حرف می زند بعد فکر می کند.
سه. اینکه توجه داشته باشیم ﴿مَا يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ﴾[3] ؛ انسان هیچ سخنی را بر زبان نمیآورد مگر اینکه همان دم، فرشتهای مراقب و آماده برای انجام مأموریت (و ضبط آن) است!
أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَإِنَّ الْمُنْفِقَ بِمَنْزِلَةِ الْمُجَاهِدِ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَمَنْ أَيْقَنَ بِالْخَلَفِ جَادَ وَ سَخَتْ نَفْسُهُ بِالنَّفَقَةِ؛ [4]
تا می رسد به اینجا: مَنْ كَانَ عَلَى يَقِينٍ فَشَكَّ فَلْيَمْضِ عَلَى يَقِينِهِ فَإِنَّ الشَّكَّ لَا يَنْقُضُ الْيَقِينَ؛[5]
از سندش می گذریم، آنچه مهم است دلالت حدیث است.
در دلالت الحدیث کافیست که روی این نکته توجه داشته باشیم، ادبیات این حدیث همان ادبیات صحیحه زراره است، در ادبیات صحیحه زراره دارد: فان الشک لا ینقض الیقین؛ این هم همان را می گوید مَنْ كَانَ عَلَى يَقِينٍ فَشَكَّ فَلْيَمْضِ عَلَى يَقِينِهِ؛ ادبیات روایت گواهی می دهد که می خواهد استصحاب را بگوید نه قاعده یقین را.
برخی گفته اند این روایت هیچ ربطی به استصحاب ندارد و تمامِ ربط دارد به قاعده یقین، (در قاعده یقین در اصل حدوثش شک داریم نه در ادامه، بعد در آنجا بحث هست که آیا ادله استصحاب قاعده یقین را می گیرد یا نمی گیرد)؛ اما آنچه مهم است این است که اثبات کنیم این قاعده استصحاب است.
اما آقایان گفته اند قاعده یقین است و با این روایت می خواهند حجیتش را اثبات کنند.
یک. گفته اند در قاعده یقین، یتقدم الیقین علی الشک، اما در استصحاب تقدم الیقین علی الشک لازم نیست، من الان شک می کنم در طهارت روز دوشنبه، فکر می کنم یکشنبه وضعم چطور بود، پس ابتدا شک آمد بعد یقین آمد و چه بسا اصلا شک و یقین با هم بیاید، اما در قاعده یقین، یتقدم الیقین علی الشک؛ پس این روایت نظر دارد به قاعده یقین.
جواب: در استصحاب هم یتقدم الیقین علی الشک فی اغلب موارده، در اغلب موارد یقین جلوتر از شک هست، و شاید به اعتبار این اغلبیت امام در استصحاب این را بکار گرفته است.
(نکته: در قاعده یقین اصلا امکان ندارد که یقین جلوتر باشد اما در استصحاب اصلا اینکه بگویید همه جا یقین باید جلوتر باشد اینگونه نیست، گاهی همزمان است و گاهی شک مقدم است بر یقین و گاهی هم که اغلب است، یقین مقدم بر شک است)
پس این نشانه و کدی که شما دادی کدی نیست که فقط ما را به درِ خانه قاعده یقین ببرد بلکه میتواند به در خانه قاعده استصحاب هم ببرد.
دو. گفته اند در قاعده یقین متعلق یقین و شک ذاتا و زماناً واحدٌ، اما در قاعده استصحاب این وحدت نیست.
پاسخ: بله در قاعده یقین متعلقشان ذاتا و زمانا واحد هستند اما در قاعده استصحاب هم واحدٌ متلعقاً؛ در قاعده یقین در روز چهارشنبه یقین به عدالت زید داریم و روز پنج شنبه به آن یقینمان شک می کنیم، استصحاب هم همین است، استصحاب هم یقین به عدالت زید در روز جمعه داریم و شک در روز شنبه داریم؛ البته در استصحاب اختلاف زمانی هست، عدالت روز جمعه بود و شک در روز شنبه، ولکن آنچه که اینجا مطرح است این است که زمان در استصحاب ظرف است، قید نیست، اگر زمان قید بود باید گفت هیچ استصحابی زیر این آسمان تحقق ندارد، چون عدالت شنبه ای را شما می گویید غیر عدالت جمعه ای است پس وحدت متعلقی نیست پس استصحاب نیست، بنابراین در استصحاب آنچه که مطرح است این است که زمان، ظرف است، ظرف زمانی یقین روز جمعه بوده ظرف شک روز شنبه است، قید نیست که اگر قید باشد هیچ استصحابی تحقق پیدا نمی کند، در مثال کرّیت بگوییم کریت جمعه ای غیر کرّیت شنبه ای است، وحدت ندارد پس استصحاب ندارد؛ پس بگوییم در استصحاب هم وحدت متعلق هست و تنها در قاعده یقین نیست.
پس این نشانه و کد هم نتوانست شما را فقط در خانه یقین ببرد.
تفاوت قید بودن با ظرف بودن زمان:
گاهی زمان ظرف است، می گوییم یقین به عدالت زید در ظرف جمعه داریم و شک در عدالتش در ظرف روز شنبه داریم؛ گاه زمان قید است یعنی من یقین دارم به عدالت زیدی که این عدالت موصوف به جمعه بودن است، شک دارم در عدالت این زید که موصوف به روز شنبه است ، این می شود قید فعلی هذا فرق بین استصحاب و قاعده یقین این است که در قاعده یقین متعلق ذاتا و زمانا واحد است اما در استصحاب متعلق یقین واحد ذاتاً و لیس بواحدٍ زماناً. منتها فرق این است که زمان را ظرف بگیریم یا قید؟ زمان ظرف است بنابراین تاثیرگذار وحدت متعلق نیست.
(سومین نشانه ای که می گوید این روایت ما را در خانه قاعده یقین می برد نه در خانه استصحاب این است)
سه. گفته اند که در قاعده یقین، یقین از بین می رود ولی در قاعده استصحاب یقین از بین رفتنی نیست و یقین باقی هست؛ مثل مثالی که بیان شد: یقین داریم به عدالت زید در روز جمعه، شک داریم به عدالتش در روز شنبه، در استصحاب یقین به عدالت در روز جمعه از بین نرفته است ولی در قاعده یقین از بین رفته است.
پاسخ: در استصحاب هم یقین از بین رفته است منتها بقائاً، ولی در قاعده یقین حدوثا از بین رفته است یعنی حدوث این یقین روز جمعه بود و این حدوث از بین رفت، ولی در استصحاب یقین بقائا از بین رفته است؛ بنابراین من کان علی یقین ثم شک ... هم قابل تطبیق بر استصحاب است و هم قابل تطبیق بر قاعده یقین است.
(شما از ثمّ شک… می خواهید استفاده زوال یقین را بکنید، این زوال در قاعده یقین هست و در قاعده استصحاب نیست، چون یقین باقی است، جواب می دهیم این ثمّ شک… حدوثا قابل تطبیق بر قاعده یقین است؛ من کان علی یقین ثم شکَّ، در قاعده یقین، حدوثا این یقین می رود اما در قاعده استصحاب بقائاً این یقین می رود؛ ما در پی این هستیم که بگوییم این روایت دال بر قاعده استصحاب هست، این ثم شک را شما به معنای قاعده یقین میگیرید، ما می گوییم اگر ثم شکّ ای زال الیقین، و این زال الیقین هم قابل تطبیق بر قاعده یقین هست و هم قابل تطبی بر قاعده استصحاب است)
الی هنا حصلنا به این نتیجه که روایت اربعمائه هم سندا قابل اعتماد است و هم دلالتاً، دلالتش بر استصحاب قابل دفاع است.
روایت پنجم : مکاتبه قاسانی (وسائل 10 ج، ص 255 ح13)
علی بن محمد بن شیره القاسانی بحثی دارد و یک بحث کلی دیگری هست که آیا به مکاتبه ها می شود استناد کرد یا نمی شود؟
امروز روز ولادت حضرت زینب می باشد، در رابطه با حضرت زینب، چند مطلب هست که کم گفته می شود:
بنت الشاطی می گوید ما حضرت زینب را به مصائبش می شناسیم در حالی که حضرت زینب قهرمان بود، البته روضه حضرت زینب بیان ذلت نیست بیان مظلومیت است، ابن زیاد می خواست امام سجاد را هم به شهادت برساند، حضرت زینب به او فرمود: ابن زیاد اگر می خواهی امام سجاد را بکشی اول مرا بکش.
نکته اول: زینب در حکومت 5 ساله امیرالمومنین درس تفسیر داشته است در مدینه، یک روز امیرالمومنین گذر می کردند دیدند زینب سوره مریم را دارد تفسیر می کند، وقتی زینب به خانه آمد فرمود من شنیدم که شما سوره مریم را تفسیر می کنید، آیا می دانید کهیعص چیست؟ کاف رمز کربلای شماست، این مطلب را امیرالمومنین 20 سال قبل از شهادت امام حسین در سال 61 فرمودند، بنابراین زینب را باید در لباس مفسر قرآن مطرح کرد.
نکته دوم: به کوفیان گفته بودند این اسرا گرسنه اند، به خیال خودشان برای خدمت کردن نان و خرما آورده بودند، حضرت آنها را پس داد و فرمود ان الصدقه علینا محرّمه، اما یک خانمی دید که پوشش فرزندان فاطمه باید فاخرتر باشد، رفت مقداری چادر و روسری آورد، زینبی که نان و خرماها را رد کرد این چادر را پذیرفت. این را باید گفت حجاب زینبی حجاب چادر است، نباید از آن کوتاه آمد.
درس غیرت ز وی آموز که تا در دم مرگدیده سوی حرم و حفظ زنان، بُد هدفش
عوض آب زر، از خون سر این جمله نوشتای خوش آن کاو نکند بستر راحت، تلفش
مرد آزاده حسین است که بود این هدفشکه شود کشته ولی زنده بماند شرفش
نکته سوم : زینب عصر عاشورا امانت دار امامت شد، در عصر عاشورا به شدت امام سجاد مریض بودند در این مقطع ایشان جای امام سجاد نقش ایفا کردند، قیّم فرزندان ابی عبدالله شد، باعث شد تا جمعشان آسیب آنچنانی نبینند، این است که می گوییم زینب فاطمه ثانی است، امام سجاد مدالی به حضرت زینب داد و فرمود: اسکتی یا عمه انت بحمدالله عالمة غیرمعلمه، علم تو همان علمی هست که به ما داده اند. یعنی علم تو هم علم لدنّی هست.