« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد سید‌احمد خاتمی

1404/07/29

بسم الله الرحمن الرحیم

الأصول العملية/أصالة الاستصحاب /ادله حجیت استصحاب/ صحیحه سوم زراره

 

موضوع: الأصول العملية/أصالة الاستصحاب /ادله حجیت استصحاب/ صحیحه سوم زراره

 

روایت: عن رسول الله (ص): حُسْنُ الْخُلُقِ نِصْفُ الدِّينِ؛ قِيلَ لِرَسُولِ اللَّهِ ص مَا أَفْضَلُ مَا أُعْطِيَ الْمَرْءُ الْمُسْلِمُ قَالَ الْخُلُقُ الْحَسَنُ. [1]

خوش اخلاقی نصف دین هست (یعنی همه دین یک طرف و حسن خلق هم یک طرف؛ در فرهنگ روایات حسن خلق به معنای لوده بازی نیست، بلکه به معنای رفتار درست با دیگران هست، در خانه رفتار درست با خانواده و بچه ها داشتن، حسن خلق یعنی رفتار انسانی با همگان داشتن است)؛ بالاترین چیزی که به مرد مسلمان داده شده چیست؟ گفتند بالاترین چیزی که به مرد مسلمان داده شده اخلاق حسن است.

خلاصه:

سخن پیرامون صحیحه ثالثه زراره بود؛ دو تفسیر برای صحیحه ثالثه زراره شده است؛ تفسیر اول اینکه این حدیث اصلا ربطی به قاعده استصحاب ندارد؛ این حدیث می گوید که اشتغال یقینی برائت یقینیه را می طلبد، بیشتر از این را روایت دلالت نمی کند (این فهم مرحوم شیخ از این روایت است):

فالمراد ب‌ " اليقين "… هو اليقين بالبراءة(اگر شک داری شک را با یقین نقض کن، یعنی صلاة احتیاط را جداگانه بخوان)، فيكون المرادُ وجوبَ الاحتياط وتحصيلَ اليقين بالبراءة، بالبناء على الأكثر وفعل صلاةٍ مستقلةٍ قابلة لتدارك ما يحتمل نقصه.

وقد أريد من " اليقين " و " الاحتياط " في غير واحد من الأخبار هذا النحو من العمل، منها: قوله (عليه السلام) في الموثقة الآتية: " إذا شككت فابن على اليقين " (این اصلا قابل تطبیق بر استصحاب نیست، فابن علی الیقین یعنی کاری کن که این اشتغال یقینی تبدیل به برائت یقینی بشود)

فهذه الأخبار الآمرة بالبناء على اليقين وعدم نقضه، يراد منها: البناء على ما هو المتيقن من العدد، والتسليم عليه، مع جبره بصلاة الاحتياط، ولهذا ذُكر في غير واحد من الأخبار ما يدل على أن هذا العمل محرز للواقع، مثل قوله (عليه السلام): " ألا أعلمك شيئا إذا صنعته، ثم ذكرت أنك نقصت أو أتممت، لم يكن عليك شئ؟ " [2] (این فهم شیخ)

استاد: ما این حرف را نقد کردیم و گفتیم حرف درستی هست ولی قابل تطبیق بر این روایت نیست، چون یقینی که در این روایت است یقین موجود است و یقینی که در برائت یقینیه می آید یقینی هست که سیوجد (و بینهما بونٌ شاسعٌ)؛ پس برداشت ما این است که این روایت دلالت خوبی بر استصحاب می کند.

مرحوم آخوند و نائینی یک تقریر داشتند و مرحوم مظفر هم یک تقریر داشتند و یک تقریر هم ما داریم به این بیان که آنچه ما می خواهیم استصحاب است و استصحاب هم از این روایت برداشت می شود، یعنی درگذشته یقین داشتی که رکعت چهارم را نیاوردی و الان هم آن یقین را ادامه بده، ادامه دادن یقین یعنی جبرانش کن، اما روایت این که مفصولة باید بیاید یا موصولة را تقیه کرده، یعنی اینکه اصل استصحاب تقیه نیست بلکه تطبیق بر مورد تقیه است، در روایت بود: ذَاكَ‌ إِلَى الْإِمَامِ‌ إِنْ‌ صُمْتَ‌ صُمْنَا وَ إِنْ‌ أَفْطَرْتَ‌ أَفْطَرْنَا ؛کبرای کلی اش درست است اما تطبیقِ «امام» بر سفاح این تقیه ای است و مثل این روایتی که دیروز سندش خوانده شد و فرصت تبیین نشد.

وَ عَنْ أَبِيهِ‌(احمدبن محمد بن خالد برقی از پدرش محمد بن خالد) عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى(البجلی،از مشایخ الثقات) وَ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ(بزنطی) جَمِيعاً عَنْ أَبِي اَلْحَسَنِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ‌(ابوالحسن مطلق امام علی، ابوالحسن اول: امام کاظم، ابی الحسن دوم امام رضاست و ابوالحسن سوم امام هادی است): فِي اَلرَّجُلِ يُسْتَكْرَهُ عَلَى اَلْيَمِينِ فَيَحْلِفُ بِالطَّلاَقِ وَ اَلْعَتَاقِ وَ صَدَقَةِ مَا يَمْلِكُ أَ يَلْزَمُهُ ذَلِكَ فَقَالَ لاَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ‌ وُضِعَ عَنْ أُمَّتِي مَا أُكْرِهُوا عَلَيْه وَ مَا لَمْ يُطِيقُوا وَ مَا أَخْطَئُوا. [3]

کسی مجبور می شود که قسم بخورد، (یکی از حلفهایی که در عامه مطرح بوده ولی شیعه آن را به رسمیت نمی شناسد این است که اگر مطلبی ثابت شود، همسر یا همسرانم، طالق باشند، یا بردگانم همه آنها آزاد شوند یا هرچه دارم صدقه باشند این قسم غیر شرعی هست چه اختیارا و چه اضطرارا، از امام پرسیدند اگر کسی چنین قسمی خورد چه می شود؟ امام می توانست بگوید اصلا اعتباری ندارد ولی نتوانستند چون فضای تقیه بود و امام آمدند به چیزی استناد کردند که آنها هم قبول دارند) و گفتند پیامبر فرمود: از امت من آنچه به آن اکراه شده اند، آنچه را که توان انجامش را ندارند و آنچه که سهواً سر میزند برداشته شده است.

اینجا اصل حکم تقیه ای نیست اما تطبیقش بر مورد تقیه ای است، یعنی امام می خواستند طوری حرف بزنند که ایراد بر ایشان نگیرند، بنابراین تفکیک بین اصل حکم(که تقیه ای نیست) و تطبیقش بر موردی (که تقیه ای بوده) بی سابقه نیست، اینجا هم اصل استصحاب تقیه ای نیست اما تطبقش بر مورد و صلاة احتیاط موصوله تقیه ای است.

علاوه بر آن اشکال سه اشکال دیگر هم در این رابطه مطرح هست:

اشکال اول: شما با استصحاب در پی چه چیزی هستید؟ در پی اثبات حجیت استصحاب در خصوص صلاة هستید یا در همه ابواب هستید؟ ما در پی حجیت استصحاب در همه ابواب هستیم، در حالی که این روایت مشکل شما را در خصوص باب صلاة حل می کند، و این مطلوب شما نیست، چون شما در پی آن هستید که استصحاب را در همه ابواب حجت کنید.

پاسخ: پاسخ این است که دقت در روایت اختصاص را از بین می برد و می گوید مورد مخصص نیست، چون امام می گوید یقین سفت است و شک شل هست، با یک امر شل سفت را از بین نمی برند، لا یقنض الیقین بالشک، پس صلاة خصوصیت ندارد، آنچه که خصوصیت دارد یقین است، آنچه که محوریت دارد شک است، هرجایی صلاةً کان، طهارةً کان، معاملةً کان، وضوئاً کان... یقین داشتی به این زید که شما 100 تومان مدیون هستید، شک دارید که شما دین را پرداخت کرده اید یا نه، اینجا یقین به اصل دین داریم و شک در ادائش داریم، پس آنچه که خصوصیت دارد آن یقین و آن شک است، لذا این گیر و اشکال، چیزی نیست که به این روایت داده شود.

اشکال دوم این روایت این است که: این روایت اصل را مُثبِتش می کند با این توضیح که این اصول حجت است اما مُثبتاتش حجت نیست، مثلا کسی نذر کرده اگر فرزندش محاسن در آورد فلان مقدار صدقه بدهد، و این فرزند چند سال مفقود شده، اگر زنده باشد چون بیست سالش شده قاعدتا محاسن در آورده، اگر زنده نباشد سالبه به انتفاء موضوع است؛ ما با استصحاب حیاتش را ثابت کردیم ولی آیا با استصحاب حیات می توان محاسنش را هم ثابت کنیم و بگوییم باید صدقه بدهی؟ خیر چون با استصحاب حیات را اثبات کردیم ولی ریش در آوردن مدلول استصحاب نیست؛ پس مثبتات استصحاب لیس بحجةٍ، اینجا استصحاب شما مثبِت است.

شما با این استصحابتان، استصحاب کردید که اتیان به رابعه نکردید، و راه حلی هم که نشان داده اید این است که شما بر سر سه رکعتی که یقین دارید تشهد بخوان و سلام بده، پس با این استصحاب عدم اتیان به رابعه، لازمه عقلی اش این است که شما این رکعت را رکعت پایانی حساب کن، تشهد بخوان و سلام بده، این تشهد و سلام لازمه آن مستصحب شما هست و استصحاب مثبتاتش را اثبات نمی کند.

جواب: اگر واسطه مخفی باشد همه آنهایی که می گویند مثبتات استصحاب حجت نیست همه می گویند اینجا حجت است، اینجا لازمه اش است، لازمه آنکه بنا را بر اکثر بگذار یعنی تشهد و سلام بده.

اشکال سوم چنین است که: یک بام و دو هوا در این روایت درست کردید، شما یقین را برای ما معنا کنید؟ یقین و شک دو وصف نفسانی هستند، یقین یعنی 100% و شک یعنی 50% ؛ در دو بخش این روایت آن یقینی که در این روایت آمده وصف نفسانی هست، لا ینقض الیقین بالشک، این یقین آن وصف نفسانی هست، این شک هم آن وصف نفسانی است، ولکن ینقض الشک بالیقین. این وصف نفسانی. ولی ادامه می دهد، فلا یدخل الشک فی الیقین؛ یعنی فلا یدخل الرکعة المشکوکه به سه رکعت یقینی؛ فلا یدخل الشک فی الیقین یعنی این رکعت مشکوکه را، این روایت داد می زند که این روایت می خواهد حرفش را بزند، نمی تواند به صراحت بگوید این نماز احتیاط یک یا دو رکعتی مفصولة آورده شود بلکه اینگونه آورده است؛

پس این تفکیک در این روایت غیرقابل قبول است؛ در دو جا یقین و شک می شود وصف نفسانی و در دو جا می شود رکعت اخیره، وَ لاَ يَنْقُضِ اَلْيَقِينَ بِالشَّكِّ وَ لاَ يُدْخِلِ اَلشَّكَّ فِي اَلْيَقِينِ وَ لاَ يَخْلِطْ أَحَدَهُمَا بِالْآخَرِ وَ لَكِنَّهُ يَنْقُضُ اَلشَّكَّ بِالْيَقِينِ وَ يُتِمُّ عَلَى اَلْيَقِينِ فَيَبْنِي عَلَيْهِ وَ لاَ يَعْتَدُّ بِالشَّكِّ، باز اینجا هم شک شد همان حالت نفسانی.

پاسخ: جواب آن است که امام مجبور بوده است، امام می خواسته هم استصحاب را اثبات کند و هم در پی آن است که بگوید این دو رکعت مفصولة باید آورده شود، مجبور بودند بگویند لا یخلط احدهما بالآخر، اگر متصلةً بخوانی خلطتَ الشک بالیقین؛ اگر بچسبانی ادخال شک فی الیقین کردی.

به این ترتیب این صحیحه ثالثه زراره جان سالم از اشکالات بدر کرد.

بزرگی در تفسیرش گفته است روایت قرب نوافل سندش معتبرتر از صحیحه زراره است؛ در درس تفسیر به ایشان بیان شد که روایت قرب نوافل که در کافی هست سند خوبی دارد ولی سندش محکمتر از روایات زراره نیست. (چه صحیحه اول، دوم و چه سوم) اگر بگوییم استصحاب مدیون روایت زراره است گزاف نگفتیم.

مناسب هست همانگونه که در استصحاب بحث می شود از روایات قرب نوافل هم بحث شود، نباید برای درست کردن چیزی، یک چیز دیگر را خراب کرد، و دلیلی بر خراب کردن نیست؛ جلسه آینده روایت رابعه را بحث می کنیم.


logo