1404/07/28
بسم الله الرحمن الرحیم
الأصول العملية/أصالة الاستصحاب /ادله حجیت استصحاب/ صحیحه سوم زراره
موضوع: الأصول العملية/أصالة الاستصحاب /ادله حجیت استصحاب/ صحیحه سوم زراره
روایت: عن رسول الله(ص): أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ الْفِقْهُ وَ أَفْضَلُ الدِّينِ الْوَرَعُ. [1]
بالاترین نوع عبادت دین پژوهی است؛ (نه فقط مسائل) بالاترین بخش دین ورع هست.
اینکه ما فقه را فقط در احکام ببینیم این برای قرون بعد است و الا در زمان امام صادق علیه السلام فقه به معنای پژوهش در همه ابعاد دین بود (اصول، فروع و احکام)
خلاصه:
بحث ما در صحیحه سوم زراره بود؛ مشکل اساسی آن این بود که روایت صلاة احتیاط موصولةً را می گوید در حالی که مذهب استقرَّ بر این اینکه صلاة احتیاط مفصولةً هست.
مرحوم مظفر در اصول الفقه آورده بود، توجیه دیگر را مرحوم آخوند و نائینی گفته اند؛ ما اینجا دو مطلب داریم:
مطلب اول: ما هو المقتضی الاستصحاب؟
مطلب دوم: اینجا چون تا قبل از این یقینا نیاورده بودم شک دارم رکعت چهارم را آوردم یا نه؟ این متیقنت را با شک نشکن اما اینکه تبدل یقین به یقین چگونه است؟ مفصولةً صلاة احتیاط را بیاور یا متصلةً، اینجا اطلاق الاستصحاب هست، اطلاق و تقیید می زنیم به روایاتی که می گوید صلاة احتیاط باید مفصولةً بیاید.
فرمایش مرحوم آخوند این است: ما با توجه به این روایت شاک را به منزله متیقن باید حساب کنیم (شک دارم رکعت چهارم را آوردم یا نیاوردم؟ لا تنقض الیقین بالشک؛ یقین به عدم اتیان رابع هست)
ان قلت: ما یقین نداریم ولی شارع این شک را به منزله یقین حساب کرده، استصحاب را به میان آورده و گفته همانند آن است که یقین داری که مشکوک را نیاوردی.
این تنزیل الشاک منزلة الیقین دو اثر دارد:
اثر اولش این است که یقین اگر می داشتی چه برخوردی داشتی، یقین داشتی به اینکه رکعت چهارم را خواندی؛ آنی را هم که به منزله یقین است را بگو همان اثر را دارد، به عدم الاتیان المشکوک.
اثر دوم این است که آن رکعت چهارم را موصولةً بیاور.
آنچه مهم است این است که نأخذ بالاثر الاول؛ اثر اول این است که ما مشکوک را نیاوردیم اما اثر ثانی را از روایات دیگر اخذ می کنیم، و آن روایتی که می گوید مفصولةً صلاة الاحتیاط را بیاور.
استاد: به نظر می رسد این مشکل کمتری دارد همان فرمایش است و نیاز به تقیید چیزی هم ندارد.
ما تتمیم می کنیم این نظر را به این که این 6 جمله ای که امام فرموده، وَ لاَ يَنْقُضِ اَلْيَقِينَ بِالشَّكِّ وَ لاَ يُدْخِلِ اَلشَّكَّ فِي اَلْيَقِينِ وَ لاَ يَخْلِطْ أَحَدَهُمَا بِالْآخَرِ… اینها قرینه است در حالی که اگر قرار بود متصلة آورده باشد این قدر تأکید ندارد و معلوم می شود که اما چیز دیگری می خواهد بگوید که آن چیز آوردن نماز احتیاط مفصولة هست.
جواب سومی هم اینجا هست: و آن این است که اصلا اینجا بگوییم تقیةً صادر شده به این بیان؛ که تقیه در کلی نیست بلکه تقیه در انطباق آن کلی بر این مصداق است؛ پس در اصل قاعده استصحاب تقیه نیست اما تطبیقش بر این مورد تقیه است و ما کاری به تطبیقش نداریم و ما اصل قاعده استصحاب را می خواهیم اثبات کنیم.
ان قلت: این تفکیک سابقه دارد؟
قلت: بله، دو سابقه اش را می خوانیم:
سابقه اول:
وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا(حداقل یک نفر ثقه است) عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ(ثقه، احمدبن محمدبن عیسی مُضعِف اوست همان که برقی را از قم بیرون کرد و بعد پشیمان شد، ایشان گفته سهل بن زیاد ضعیف است چون عقلش کم است، اشکال دیگری از او نقل نکرده، البته این رمی درست نیست، الامر فی سهل سهلٌ) عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ(الانباری، ثقه) عَنْ رِفَاعَةَ(بن موسی نخّاس، نخاس برده فروش هست، کان ثقةً فی حدیثه، مسکونا الی روایته؛لا یعترض علیه بشیء من الغمز ؛ حسن الطریقه(یعنی بیراهه نرفته، فطحی و واقفی ... نشده) عَنْ رَجُلٍ(مرسل شد، ما کسانی مثل صفوان، ابن ابی عمیر یا بزنطی ارسالشان را مشکل نمی دانیم اما دلیلی نداریم که مراسیل رفاعه هم اینگونه باشد) عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي الْعَبَّاسِ بِالْحِيرَةِ فَقَالَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ، مَا تَقُولُ فِي الصِّيَامِ الْيَوْمَ فَقُلْتُ ذَاكَ إِلَى الْإِمَامِ إِنْ صُمْتَ صُمْنَا وَ إِنْ أَفْطَرْتَ أَفْطَرْنَا فَقَالَ يَا غُلاَمُ عَلَيَّ بِالْمَائِدَةِ فَأَكَلْتُ مَعَهُ وَ أَنَا أَعْلَمُ وَ اللَّهِ أَنَّهُ يَوْمٌ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ، فَكَانَ إِفْطَارِي يَوْماً وَ قَضَاؤُهُ أَيْسَرَ عَلَيَّ مِنْ أَنْ يُضْرَبَ عُنُقِي وَ لاَ يُعْبَدَ اللَّهُ.[2]
امام صادق فرمود: در حيره(رأس المیل من الکوفه؛ دو کیلومتری کوفه) نزد ابو عباس سفاح رفتم به من گفت: اى ابو عبد اللّه! در مورد روزه امروز چه مىگويى؟ گفتم: آن مربوط به امام است، اگر روزه بدارى روزه مىداريم و اگر افطار نمايى افطار مىكنيم؛ سفاح دستور دارد تا سفره را بياورند. سفره غذا گسترده شده من نيز با او غذا خوردم با آنكه - به خدا سوگند!- مىدانستم كه آن روز از ماه رمضان است. ازاينرو يك روز افطار روزه و قضاى آن بر من آسانتر است از اينكه گردنم زده نشود و (در اثر كشته شدن من حجّت خدا) خداوند عبادت نشود.
ابی العباس: عبدالله بن محمد السفاح؛ اول خلیفة من خلفاء بنی العباس، کان مدةُ خلافة اربع سنین و ستة اشهر، در اخبار الدول آمده که سفاح امر کرد که قبرهای بنی امیه را شکافتند و مردگانشان را از گور درآوردند و سوزانیدند؛ ... پس کشتگان بنی امیه را در راه ها انداختند، سگها ایشان را بخوردند و هم پایمال مردم شدند.
ان قلت: ابوالعباس سفاح در این حد بود که امام کش بشود؟
قلت: به همان ملاکی که منصور امام کشت، به همان ملاکی که هارون امام کش شد، به همان ملاکی که مأمون امام کش شد، اینها هم در جلادی کم نداشتند، برای او هم کشتن امام کاری نداشت منتها فضا چون فضای ضد بنی امیه بود، جنگ با بنی امیه داشتند نه با ائمه، چون اینها با شعار الرضا من آل محمد استفاده می کردند.
امام در ذیل این روایت تقیه را به شیعه یاد می دهد، چون امام صادق می داند که این فرمایش دهن به دهن می شود، به شیعه یاد می دهد که اهم و مهم را ببینید، ببین که من باید باشم و استخوان در گلویشان باشم تا بتوانم کار کنم.
اینجا دو مطلب هست:
مطلب اول: اینکه اعلام رؤیت هلال از آن حاکم است؛ این یک واقعیت و حق هست و در این تقیه ای نیست که از اختیارات حاکم اعلام رؤیت هلال است؛ آقای خویی در اول کتاب الصوم این اختیار فقیه را می پذیرد و می گوید قدرمتیقن همین است.
مطلب دوم: اما تطبیق آن حاکم شرعی که می تواند اعلام رؤیت هلال کند بر ابوالعباس سفاح تقیةً صادر شده، تطبیق تقیه ای هست نه اصل حکم.
سابقه دوم: روایت صحیحه بزنطی هست:
وَ عَنْ أَبِيهِ(احمدبن محمد بن خالد برقی از پدرش محمد بن خالد) عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى(البجلی،از مشایخ الثقات) وَ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ(بزنطی، او هم از مشایخ الثقات است) جَمِيعاً عَنْ أَبِي اَلْحَسَنِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ(ابوالحسن مطلق امام علی، ابوالحسن اول: امام کاظم، ابی الحسن دوم امام رضاست و ابوالحسن سوم امام هادی است): فِي اَلرَّجُلِ يُسْتَكْرَهُ عَلَى اَلْيَمِينِ فَيَحْلِفُ بِالطَّلاَقِ وَ اَلْعَتَاقِ وَ صَدَقَةِ مَا يَمْلِكُ أَ يَلْزَمُهُ ذَلِكَ فَقَالَ لاَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وُضِعَ عَنْ أُمَّتِي مَا أُكْرِهُوا عَلَيْه وَ مَا لَمْ يُطِيقُوا وَ مَا أَخْطَئُوا.[3]
سه اشکال دیگر استدلال به این روایت دارد که مطالعه شود.