1404/07/19
بسم الله الرحمن الرحیم
ادله حجیت استصحاب/أصالة الاستصحاب /الأصول العملية
موضوع: الأصول العملية/أصالة الاستصحاب /ادله حجیت استصحاب
روایت: امام صادق(ع):اصْبِرْ عَلَى أَعْدَاءِ النِّعَمِ فَإِنَّكَ لَنْ تُكَافِيَ مَنْ عَصَى اللَّهَ فِيكَ بِأَفْضَلَ مِنْ أَنْ تُطِيعَ اللَّهَ فِيهِ.[1]
بر اعدا نعمت ها صبوری کن (بر حسودانی که نمی تواند علم، پیشرفتت را ببیند و علیه شما حرف می زند، شما حرف نزن اگر حرف بزنید می شود مقابله به مثل، اگر صحبت نکردید شما مظلوم هستید و او ظالم و روز قیامت باید پاسخ بدهد) تو مقابله نمی کنی با کسی که در مقابلت معصیت کرده، افضل از اینکه تو اطاعت خدا کنی و لب از بدگویی فرو بندی.
خلاصه:
مبانی استصحاب مورد بحث بود؛ پنجمین مبنا اخبار استصحاب بود و مهمترین مبنا روایاتی بود که جناب زراره روایت کرده بود؛ روایت اول خوانده شد، عمده مشکلش مضمره بودن بود که گفته شد:
اولا: برخی از بزرگانی که دقت دارند مانند صاحب حدائق و مثل محقق بهبهانی عن الباقر (علیه السلام) گفته اند.
(نکته: آقاباقر وحید 30 سال در بهبهان ماند، بخاطر حضور اخباری ها، بعد فهمید که در کربلا سفره پهن کردند و بزرگ کربلا هم شیخ یوسف بحرانی بود، که اخباری معتدل بود، کار بجایی رسید که آقاباقر گفت رفتن به درس صاحب حدائق حرام است، کسی گفت همان شب دیدم اینها در حرم حضرت اباالفضل با هم گفتگو می کنند و می خندند، اما شیخ یوسف بحرانی گفت درس آقاباقر بروید، شیخ یوسف وصیت کرد که وقتی من مردم آقاباقر بر من نماز بخواند)
ثانیا: اضمار بزرگی مانند زراره صدمه به پذیرش حدیث نمی زند.
مهم روایت دوم بود که شش سوال داشت و 7 جواب؛ آن هم طبق نقل شیخ صدوق در علل الشرایع مسند است و عن الباقر علیه السلام دارد و طبق نقل تهذیب مضمر است، الکلام الکلام با این تفاوت که اینجا جز شیخ صدوق عن الباقر (ع) نگفته است و همین هم کافی است.
فقه الحدیث: وارد باب فقه الحدیث شدیم و سوالات را مطرح می کنیم:
آنچه محور بحث هست سوال سوم و سوال ششم هست؛ ما ابتدا سوالاتی که از محور بحث بیرون است (یعنی نمی خواهیم با آنها استصحاب را از آنها استفاده کنیم می خوانیم)
سوال اول: (در این سوال هم علم تفصیلی به نجاست هست و هم علم تفصیلی به محل نجاست)
قَالَ: قُلْتُ أَصَابَ ثَوْبِي دَمُ رُعَافٍ (الدم الذی یخرج من الانف، خونی که از بینی خارج می شود. یقال : يقال رعف الرجل من بابي قَتَلَ … ، رعف یرعُف مانند قتل یقتُل، و نفع ، رعف یرعَف اذا خرج الدم من انفه. اسم مصدر رعاف است: ويقال الرعاف: الدم نفسه، نه فقط خود بینی ولی این یقال ضیعف. دم رعاف یعنی خون دماغ[2] ) أَوْ غَيْرُهُ أَوْ شَيْءٌ مِنْ مَنِيٍّ فَعَلَّمْتُ أَثَرَهُ إِلَى أَنْ أُصِيبَ لَهُ مِنَ اَلْمَاءِ فَأَصَبْتُ وَ حَضَرَتِ اَلصَّلاَةُ وَ نَسِيتُ أَنَّ بِثَوْبِي شَيْئاً وَ صَلَّيْتُ ثُمَّ إِنِّي ذَكَرْتُ بَعْدَ ذَلِكَ قَالَ «تُعِيدُ اَلصَّلاَةَ وَ تَغْسِلُهُ»
گفتم: لباسم با خون دماغ و يا نجاست ديگر و يا نجاست منى آلوده شد و من محل آلودگى را علامت زدم كه بعد از دسترسى به آب، آن را بشويم. موقع نماز كه به آب رسيدم، فراموش كردم و با همان لباس آلوده نماز خواندم. اين نماز من چه صورتی دارد؟ حضرت فرمود: بايد نمازت را از سر بخوانى و لباست را هم بشويى. (نماز را اعاده می کند چون یقین به نجاست داشته است و دلیلی بر درستی این نماز نیست چون لا صلاة الا بطهور، و یشترط فی ثوب المصلی ان یکون طاهرا و یقین دارد که لیس بطاهرٍ؛ این بخش بحثی ندارد)
اینجا هم علم تفصیلی به نجاست هست و هم علم تفصیلی به محل نجاست، که امام پاسخ دادند که باید نماز را اعاده کنی و آن لباس را هم باید بشویی. این نظر طبق روال است بخاطراینکه مجوز درستی برای نماز ندارد، چون هم یقین سابق به نجاست داریم و شک لاحق هم نیست، یقین لاحق داریم، هم یقین به نجاست قبل از نماز داریم و هم یقین به نشستن بعد از نماز؛ هیچ بحثی هم ندارد و اینجا کاری به استصحاب نداریم چراکه سخن از شک نیست، وقتی سخن از شک است آنگاه سخن از استصحاب به میان می آید.
سوال دوم: (در سوال دوم علم تفصیلی داریم به اینکه این نجاست به این ثوب اصابت کرده و در این تردیدی نیست منتها اینکه به کجا اصابت کرده را نمی دانم ، اینکه به پایین یا بالای لباس اصابت کرده را نمی دانم و به این علم اجمالی دارم، پس علم تفصیلی دارم به اینکه نجاست به این لباس اصابت کرده و علم اجمالی دارم که یا به پایین لباس یا به وسط یا به بالای لباس اصابت کرده، اینجا هم یقین سابق دارم و علم اجمالی لاحق، یعنی می دانم که به این لباس اصابت کرده ولی جایش را نمی دانم، در اینجا هم باید نماز را اعاده کند و لباس را بشوید)
قُلْتُ فَإِنِّي لَمْ أَكُنْ رَأَيْتُ مَوْضِعَهُ وَ عَلِمْتُ أَنَّهُ قَدْ أَصَابَهُ فَطَلَبْتُهُ فَلَمْ أَقْدِرْ عَلَيْهِ فَلَمَّا صَلَّيْتُ وَجَدْتُهُ قَالَ «تَغْسِلُهُ وَ تُعِيدُ»
من گفتم: اگر يقين حاصل شود كه لباسم آلوده شد ولى هرچه جستجو كنم محل آلودگى را پیدا نکنم تا آن را بشويم، ولى بعد از آنكه نماز خواندم، محل آلودگى را پيدا كنم. اين نماز من چه صورت دارد؟ حضرت فرمود: بايد محل آلودگى را بشويى و نماز را هم از سر بخوانى. (چون یقینا در ثوب نجس نماز خوانده، در این بخش هم بحثی نیست و هیچ تردیدی در این حکم نیست چون نماز با شرایطش را نیاوردی، شرط نماز این است که در ثوب طاهر خوانده شود و او در لباس نجس نماز را خوانده است)
سوال چهارم: (این سوال می گوید چه کنیم که برائت یقینیه حاصل بشود، می دانم نجس به این ثوب اصابت کرده، نمی دانم پایین یا بالای لباس هست، طبیعی است که امام بگوید آن ناحیه ای که احتمال اصابتش را می دهی بشوی، این هم نظر به استصحاب ندارد، نظر به این دارد که راه تحصیل برائت یقینی را یادمان می دهد، که همه آن ناحیه را بشوی، این هم ربطی به استصحاب ندارد)
قُلْتُ فَإِنِّي قَدْ عَلِمْتُ أَنَّهُ قَدْ أَصَابَهُ وَ لَمْ أَدْرِ أَيْنَ هُوَ فَأَغْسِلَهُ قَالَ «تَغْسِلُ مِنْ ثَوْبِكَ اَلنَّاحِيَةَ اَلَّتِي تَرَى أَنَّهُ قَدْ أَصَابَهَا حَتَّى تَكُونَ عَلَى يَقِينٍ مِنْ طَهَارَتِكَ»
من گفتم: پس در صورتى كه يقين حاصل شود كه لباسم آلوده شده ولى محل آلودگى را پيدا نكنم تا آن را بشويم، چه بايد كرد؟ آن حضرت فرمود: بايد تمام آن قسمتى را كه احتمال آلودگى مىرود، تطهير كنى تا از طهارت لباست مطمئن شوی.
سوال پنجم: (در جایی که یقین به اصابت نجس ندارم و ظن دارم آیا فحص لازم است یا لازم نیست؟ این سوال هم ضد وسواس هست، وسواسی ها در این عرصه چطور عمل می کنند؟ می گویند باید بشویی اما امام می فرماید نمی خواهد بشویی چون علم به نجاست نداری)
قُلْتُ فَهَلْ عَلَيَّ إِنْ شَكَكْتُ فِي أَنَّهُ أَصَابَهُ شَيْءٌ أَنْ أَنْظُرَ فِيهِ قَالَ «لاَ وَ لَكِنَّكَ إِنَّمَا تُرِيدُ أَنْ تُذْهِبَ اَلشَّكَّ اَلَّذِي وَقَعَ فِي نَفْسِكَ»
من گفتم: اگر فقط شك حاصل شود كه لباسم آلوده شده، آيا بر من لازم و واجب است كه جستجو كنم و به دقت لباسم را بررسی كنم؟ حضرت فرمود: نه واجب نيست مگر آنكه شخصا بخواهى شك و ترديد خودت را برطرف کنی.(واجب نیست اما حرام هم نیست)
این از 4 سوال فقیهانه زراره از امام علیه السلام؛ دو سوالی که ربط به استصحاب دارد سوال سوم و سوال ششم هست.
سوال سوم:
قُلْتُ فَإِنْ ظَنَنْتُ أَنَّهُ قَدْ أَصَابَهُ وَ لَمْ أَتَيَقَّنْ ذَلِكَ فَنَظَرْتُ فَلَمْ أَرَ شَيْئاً ثُمَّ صَلَّيْتُ فَرَأَيْتُ فِيهِ قَالَ «تَغْسِلُهُ وَ لاَ تُعِيدُ اَلصَّلاَةَ»
من گفتم: اگر گمان حاصل شود (یقین ندارم)كه لباسم آلوده شد و هرچند جستجو كردم اثرى از آلودگى مشاهده نكردم ولى بعد از نماز محل آلودگى را به چشم ديدم. اين نماز من چه صورت دارد؟ حضرت فرمود: بايد لباست را بشويى ولى نمازى كه خواندهاى صحيح است و اعاده ندارد. (اینجا یقین سابق به نجاست نبود، حالا که یقین سابق نبود تکلیف این است که کل شیء لک طاهر حتی تعلم انه نجس، پس نماز درست است، حضرت هم فرمود بشویش ولی نماز اعاده ندارد چون قاعده طهارت مجوز ورود به نماز را داده است)
قُلْتُ لِمَ ذَلِكَ قَالَ «لِأَنَّكَ كُنْتَ عَلَى يَقِينٍ مِنْ طَهَارَتِكَ ثُمَّ شَكَكْتَ فَلَيْسَ يَنْبَغِي لَكَ أَنْ تَنْقُضَ اَلْيَقِينَ بِالشَّكِّ أَبَداً»
من گفتم: (اینکه شستن می خواهد ولی نماز اعاده ندارد) فرق اين دو صورت از كجا است؟ حضرت فرمود: در صورت دوم يقين داشتى كه لباست پاك است و موقع تماس با نجاست فقط شك كردى كه شايد لباست را آلوده كرده باشد (علی یقینٍ یعنی در حکم متیقن بودی، شارع گفته کل شیء لک طاهر حتی تعلم انه نجس، و چون بالای 50% گمان کردی که اصابت کرده شارع گفته است که در حکم متیقن بودی) ، لذا بر تو لازم نبود كه يقين قبلى را با شك بعدى درهم بشكنى و لباست را بشويى، اما در صورت اول يقين كردى كه لباست آلوده شد و بر تو واجب شد كه محل آلودگى را تطهير كنى و بعدا نماز بخوانى.
اینجا یک سوال مطرح است: فَلَيْسَ يَنْبَغِي لَكَ أَنْ تَنْقُضَ اَلْيَقِينَ این کدام یقین است؟
احتمال دو یقین می رود:
یک. یقین قبل از صلاة ؛ من قبل از نماز یقین به طهارت داشتم، بعد شک کردم، فلیس ینبغی لک ان تنقض آن یقین را به شک.
دو. اینکه این یقین به طهارت حین الصلاة است، بعد از نماز شک کردم این نجاست همان نجاستی است که در نماز عارض شده است یا بعد از نماز عارض شده است، من با یقین وارد نماز شدم، این کدام یقین است؟
اگر یقین اول باشد دال بر استصحاب است، و اگر یقین دوم باشد، اولا خلاف ظاهر است و ثانیا مشکل خواهد داشت.
این سوال و سوال ششم را مطالعه کنید برای جلسه آینده.