1404/07/13
بسم الله الرحمن الرحیم
ادله حجیت استصحاب/أصالة الاستصحاب /الأصول العملية
موضوع: الأصول العملية/أصالة الاستصحاب /ادله حجیت استصحاب
روایت: عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: لَمَّا حَضَرَتْ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ ع الْوَفَاةُ ضَمَّنِي إِلَى صَدْرِهِ ثُمَّ قَالَ يَا بُنَيَّ أُوصِيكَ بِمَا أَوْصَانِي بِهِ أَبِي ع حِينَ حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ وَ بِمَا ذَكَرَ أَنَّ أَبَاهُ أَوْصَاهُ بِهِ يَا بُنَيَّ إِيَّاكَ وَ ظُلْمَ مَنْ لَا يَجِدُ عَلَيْكَ نَاصِراً إِلَّا اللَّهَ.[1]
امام باقر فرمودند وقتی زمان وفات پدرم امام سجاد شد مرا به سینه چسباند و فرمود : خواستم وصیتی به تو داشته باشم که پدرم حسین بن علی هنگام وفات مرا به آن توصیه کرد؛ سید الشهدا هم فرمود این وصیت پدرم علی هست، پسرم! بپرهیز از ظلم به کسی که پناهی جز خدا ندارد (رفیق، پول، پارتی … ندارد، از ظلم به مظلومین این چنینی بپرهیز که چنین ظالمی به سرعت مجازات می گردد)
خلاصه:
5 دلیل برای استصحاب اقامه شده است، معتبرترین این 5 دلیل اخبار و روایات هست؛ تا زمان مرحوم شیخ حسین ابن عبدالصمد الحارثی العاملی، پدر شیخ بهایی که قبرش در منامه بحرین است، (متوفای 985 ه ق) استناد به روایات نبوده است.
استاد: واژه استصحاب نبوده است اما مرحوم ابن ادریس در سرائر به مضمون این روایات استناد کرده است، اسم استصحاب نیست اما محتوا و مضمونش مورد استناد بوده است.
پدر شیخ بهایی در عقد الطهماسبی به استصحاب استناد کرده است.
(کتابشناسی: این کتاب سه اسم دارد، العقد الطهماسبی؛ العقد الحسینی؛ العقد حسینی الطهماسبی؛ ایشان این کتاب را برای شاه طهماسب که پسر شاه اسماعیل صفوی هست نوشته است، حدود 55 سال حاکم بود، و در 64 سالگی از دنیا رفت؛ موضوع این کتاب هم ذم اهل وسواس هست به دلیل اینکه شاه مبتلا به وسواس بوده است ایشان هم این کتاب را نوشته تا وسواس را از ذهن شاه بیرون کند. در مذمت وسواس ایشان گفته است:
و أما الوسواس في الطاهر و النجس و النية في العبادات و أفعال الصلاة فقد قرر الأئمّة عليهم السلام أنه من الشيطان و أجمع الناس على ذلك؛ فلا بد للمؤمن الرشيد(اللبیب) من دفعه عنه و ذلك يكون بوجهين:... یک با دعا، دو با فکر که تحت تاثیر شیطان واقع شدن که هنر نیست، او دشمن ما و پدرمان است که از بهشت بیرونش کرد، با وسواس خدا و ائمه را مخالفت می کنی و عبادت شیطان را می کنی بدون اینکه سودی برایت داشته باشد.
و ذلك أنه قد علم أنه من عدونا و عدو أبينا من قبل حيث وسوس له و أخرجه من الجنة و الباري عز و جل و الأئمة المعصومون عليهم السلام قد بينوا ذلك و أمرونا بمخالفته و اتباع ظاهر الشرع قال اللّٰه تعالى لاٰ يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطٰانُ كَمٰا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ فإذا علمنا ذلك و اتبعناه نكون قد خالفنا اللّٰه و الأئمة المعصومين عليهم السلام و اتبعنا عدونا الذي قصده إضرارنا و نكون قد أدخلنا الضرر على أنفسنا أما في الدنيا فبالتعب و العناء بغير نفع و أما في الآخرة فلمخالفتنا أوامر اللّٰه و رسوله و الأئمة المعصومين و هذا لا يفعله موفق رشيد أجارنا اللّٰه و إياكم من ذلك.
و كان بعض مشايخنا من السادات يؤدب بعض الموسوسين و يعظه فقال له:أنت تخالف اللّٰه و رسوله و تعبد الشيطان بغير فائدة بل للضرر فقال كيف و أنا أومن باللّٰه و ألعن الشيطان فقال السيد: لأن اللّٰه و رسوله و الأئمة المعصومين قد قرروا للطهارة و النجاسة قدرا و حدوا لها حدودا و أنت تفعل ذلك كما قرروه و مقتضاه أن يكون صحيحا أو طاهرا فيقول لك الشيطان: هذا باطل لو نجس فتتبعه و تترك ما قالوه فتعبده و أنت لا تدري فتاب ذلك الموسوس و ترك الوسوسة ببركة السيد.[2]
نکته: وسواس بیماری متدینین است، حتی علما نه لا ابالی ها؛
آقای خویی می گویند من در جوانی مبتلا به وسواس شدم تا اینکه یک حادیثه ای اتفاق افتاد و از آن روز وسواس را ترک کردم، روزی از روی پل داشتم رد می شدم که دیدم کسی در زیر پل یبول، شک کردم که آیا به من ترشح کرده یا نکرده، فهمیدم این از طرف شیطان است.
امام در زمانی که در عراق بودند و قصد داشتند به کویت بروند که ایشان را راه ندادند، تصمیم گرفتند به فرانسه بروند، آقای فردوسی پور نقل می کند که چند نفر همراه ایشان در هتل الشرق الاوسط بودیم، امام که رفتند دوش بگیرند من عبایم را جلوی درب حمام گذاشتم تا امام که از حمام بیرون می آیند با پای مرطوب روی موکتی که معلوم نیست نجس هست یا پاک هست قدم نگذارند و پایشان را خشک کنند، وقتی امام از حمام برگشتند پرسیدند این چیست؟ عرض کردم اینجا ممکن است نجس باشد، ایشان فرمود این موکت از عبای تو پاک تر است.
ایشان اولین بزرگی هست که در باب استصحاب به صراحت استناد به روایات کرده است:
و قد رویت عن الصادق علیه السلام انه قال لا ینقض الیقین ابدا بالشک و لکن ینقضه بیقین آخر و رویت عن عبدالله بن سنان. [3]
اما روایات: مهمترین روایات سه روایت زراره هست:
سند وسائل:
مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍعَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قُلْتُ لَهُ …[4]
سند تهذیب:
وَ بِهَذَا اَلْإِسْنَادِ(عن احمد بن محمد بن الحسن بن الولید عن ابیه، عن محمدبن الحسن الصفار عن احمد بن محمد بن عیسی بعد تحویل سند می شود) عَنِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ(الاهوازی، سند شیخ طوسی به ایشان صحیح است) عَنْ حَمَّادٍ (بن عیسی، غریق الجحفه) عَنْ حَرِيزٍ(بن عبدالله سجستانی، ثقه) عَنْ زُرَارَةَ (با امام صادق 40 سال بوده و حدود 15 هم امام باقر را درک کرده است) قَالَ: قُلْتُ لَهُ (روایت مضمره شد، قلت: اولا برخی اهل حدیث این را صحیحا از امام باقر نقل کردند نه به صورت مضمر، مانند الفوائد المدنیه ص 290، صاحب حدائق ج1 ص 143، المقدمة الحادی العشره، و حکی عن رسائل محقق البهبهانی انه ایضا اسنده الی الامام الباقر، (استاد: گشتم در رسائل اصولیه این روایت را به امام باقر نسبت داده باشد دیده نشد)) ثانیاً : این روایت در اصل مضمره نبوده اند، اصل زراره را کسی استنساخ کرده یک حدیث بلند شامل چند سوال بوده ، او هم صدر روایت را با سند نوشته ولی باقی را دیگر سند را تکرار نکرده، و عن الامام الباقر نگفته بلکه گفت عن… بعد از اینکه اینها استنساخ شدند حدیث مضمر شدند و در اصل مضمر نبودند، ثالثا: زراره برای خودش خریط فن هست، شأن او اجل است که از غیر امام باقر و امام صادق نقل کند، بنابراین اضمار در این حدیث ضربه به این حدیث نمی زند، بنابراین باید با اعتماد به این روایت نگاه کرد.) اَلرَّجُلُ يَنَامُ(این یهجم علیه النوم) وَ هُوَ عَلَى وُضُوءٍ أَ تُوجِبُ اَلْخَفْقَةُ وَ اَلْخَفْقَتَانِ عَلَيْهِ اَلْوُضُوءَ فَقَالَ «يَا زُرَارَةُ قَدْ تَنَامُ اَلْعَيْنُ وَ لاَ يَنَامُ اَلْقَلْبُ وَ اَلْأُذُنُ فَإِذَا نَامَتِ اَلْعَيْنُ وَ اَلْأُذُنُ وَ اَلْقَلْبُ فَقَدْ وَجَبَ اَلْوُضُوءُ» قُلْتُ فَإِنْ حُرِّكَ إِلَى جَنْبِهِ شَيْءٌ وَ لَمْ يَعْلَمْ بِهِ قَالَ «لاَ حَتَّى يَسْتَيْقِنَ أَنَّهُ قَدْ نَامَ حَتَّى يَجِيءَ مِنْ ذَلِكَ أَمْرٌ بَيِّنٌ وَ إِلاَّ فَإِنَّهُ عَلَى يَقِينٍ مِنْ وُضُوئِهِ وَ لاَ يَنْقُضُ اَلْيَقِينَ أَبَداً بِالشَّكِّ وَ لَكِنْ يَنْقُضُهُ بِيَقِينٍ آخَرَ» [5] .
به ابو عبد اللّه صادق (ع) گفتم: اگر كسى وضو داشته باشد و يك چرت و دو چرت خوابش ببرد، آيا وضويش باطل مىشود؟ ابو عبد اللّه گفت: گاهى چشم انسان مىخوابد ولى دل و گوش او هنوز بيدار است. هرگاه چشم و گوش و دل همه در خواب رفتند، وضو باطل مىشود و وضو لازم مىگردد. من گفتم: اگر انسان در حال چرت باشد و از حركات اطراف خود بىخبر بماند، چه صورت دارد؟ ابو عبد اللّه گفت: نه. تا آنگاه كه نداند يقينا به خواب رفته است و دليل واضحى در دست نباشد كه خواب بر حواس او چيره شده، وضوى او باطل نمىشود. زيرا او يقينا وضو داشته و اين يقين خود را با شك و ترديدى كه حاصل شده است، در هم نمىشكند بلكه يقين قبلى را موقعى در هم مىشكند كه يقين كند خوابش در ربوده و حواس او را مغلوب كرده است.
در سوال اول (أَ تُوجِبُ اَلْخَفْقَةُ وَ اَلْخَفْقَتَانِ عَلَيْهِ اَلْوُضُوءَ ) سه احتمال وجود دارد:
احتمال اول: اینکه زراره از امام علیه السلام معنی نوم را پرسیده باشد، که اصلا نوم چیست، خواب معمولی که معلوم است، اما به کسی که چشمش بسته شده، و چرت می زند، چرت زدن در مفهوم نوم داخل است یا داخل نیست؟
این احتمال درست نیست چون شأن زراره اجل است از اینکه معنی نوم را نداند و اینکه نداند که چرت غیر نوم است.
احتمال دوم: اینکه آیا چرت ناقضٌ مستقلٌ ام لیس بناقضٍ مستقل؟ نوم ناقض هست اما آیا چرت هم ناقض وضو هست؟
این هم قطعا درست نیست چون زراره نمی داند که چرت غیر خواب است؟ قطعا می داند که اگر چرت هم مبطل باشد لا بانه ناقض مستقلٌ بل لانه من مصادیق النوم است.
احتمال سوم: اینکه شبهه حکمیه باشد؛ که نوم درجات دارد، درجه ضعیفش از چرت شروع می شود، زراره می خواهد بپرسد که می دانم خفقه و خفقتان ناقض مستقل نیستند و نوم هم نیست، ولی سوالم این است که نوم از اینجا شروع می شود، حکم این چیست، آیا همانگونه که نوم مبطل است مقدماتش هم مبطل است؟
اشکال: همان را که در احتمالات دیگر گفتید اینجا هم میگوییم که مگر زراره این را هم نمی دانسته؟
پاسخ: بله که نمی دانسته، آن زمان کتابی مانند عروه نبوده که تمام ریزه کاری ها را بحث کرده باشند، و همه مسائل حل شده باشد، شاید به ذهن زراره این بوده، به دلیل سوالات بعدی هست که از امام می پرسد. امام هم می فرماید: يَا زُرَارَةُ قَدْ تَنَامُ اَلْعَيْنُ وَ لاَ يَنَامُ اَلْقَلْبُ … فقط درجه عالی مبطل است و این مقدمات مبطل نیست.
سوال دوم: فَإِنْ حُرِّكَ إِلَى جَنْبِهِ شَيْءٌ وَ لَمْ يَعْلَمْ بِهِ…
که مطالعه شود تا جلسه آینده.