« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد سید‌احمد خاتمی

1404/07/12

بسم الله الرحمن الرحیم

ادله حجیت استصحاب/أصالة الاستصحاب /الأصول العملية

 

موضوع: الأصول العملية/أصالة الاستصحاب /ادله حجیت استصحاب

 

روایت: امام صادق: أَوْرَعُ النَّاسِ مَنْ وَقَفَ عِنْدَ الشُّبْهَةِ أَعْبَدُ النَّاسِ مَنْ أَقَامَ الْفَرَائِضَ أَزْهَدُ النَّاسِ مَنْ تَرَكَ الْحَرَامَ أَشَدُّ النَّاسِ اجْتِهَاداً مَنْ تَرَكَ الذُّنُوبَ.[1]

باورع ترین (حریم نگه دار ترین افراد برای خدا) کسانی هستند که به هنگام شبهه توقف می کنند، چه مال و چه غیرمال.

عابدترین مردم کسی هست که واجباتش را انجام می دهد، زاهدترین مردم کسی هست که حرام را ترک می کند، بالاترین تلاش را کسی دارد که ذنوب را ترک می کند. (اجتهاد به معنای اصولی در اینجا نیست بلکه به معنای تلاش هست)

خلاصه:

مبانی و ادله حجیت استصحاب چیست؟

5 دلیل بر حجیت استصحاب اقامه شده است:

دلیل اول: بناء العقلا؛ این بناء العقلاء دو پیش مقدمه دارد:

یک. اینکه عقلا اعتماد به حالت سابقه کرده باشند (متعبد به حالت سابقه بوده باشند)؛

که گفته شد این ثابت نیست ، اگر برای عقلا اطمینان پیدا شد اعتماد به حالت سابقه می کنند.

دو. اینکه شارع ردع نکرده باشد (اگر ردع کرده باشد بناء العقلاء حجیتی ندارد).

آخوند خراسانی گفته است که شارع ردع کرده است، با آیه ﴿إِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا﴾[2] ، ظن شما را از حق بی نیاز نمی کند، ثبوت حالت سابقه حداکثر مظنه آور برای آینده است و بیشتر از این نیست.

اشکال مرحوم نائینی: مرحوم نائینی مچ آخوند خراسانی را گرفته است و گفته است شما همین آیه را در باب خبر واحد که به بناء العقلاء استدلال شد مطرح کردید و گفتید رادع نیست اما اینجا که مطرح شده است می گویید رادع است؛ چه فرقی بین اینجا و آنجا هست؟

پاسخ: جوابی که به ایشان داده اند این است: فرق است بین خبر واحد و استصحاب؛ خبر واحد مایه اطمینان هست، لکن استصحاب اطمینان آور نیست؛ به عبارت دیگر قول ثقةِ علمٌ و لیس بظن، (قول ثقه علم است) مثال: اگر کسانی را دعوت کرده باشیم و یک نفر نیاید، از او می پرسیم نمی دانستی که دعوت بودی؟ می گوید می دانستم ولی عذر داشتم، (هم صاحب خانه می گوید نمی دانستی، هم مهمان می گوید می دانستم) ففرقٌ بین خبر واحد و استصحاب؛ بنابراین اشکال مرحوم نائینی بر مرحوم آخوند وارد نیست.

استاد: ما از مرحوم آخوند حمایت می کنیم به این ترتیب:

آنی که قرآن نهی می کند حدس و تخمین هست، ظن نیست؛ ﴿إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ ۚ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنْفُسُ ۖ وَلَقَدْ جَاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدَىٰ﴾[3]

اینها فقط نامهایی است که شما و پدرانتان بر آنها گذاشته‌اید (نامهایی بی‌محتوا و اسمهایی بی مسمّا)، و هرگز خداوند دلیل و حجتی بر آن نازل نکرده؛ آنان فقط از گمانهای بی‌اساس و هوای نفس پیروی می‌کنند در حالی که هدایت از سوی پروردگارشان برای آنها آمده است!

اینجا ظن همان حدس و تخمین است به قرینه و ما تهوی الانفس(هواهای نفسانی). تقارن می تواند مفسر باشد.

﴿أَلَا إِنَّ لِلَّهِ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَمَنْ فِي الْأَرْضِ ۗ وَمَا يَتَّبِعُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ شُرَكَاءَ ۚ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُونَ﴾[4]

آگاه باشید تمام کسانی که در آسمانها و زمین هستند، از آن خدا می‌باشند! و آنها که غیر خدا را همتای او می‌خوانند، (از منطق و دلیلی) پیروی نمی‌کنند؛ آنها فقط از پندار بی اساس پیروی می‌کنند؛ و آنها فقط دروغ می‌گویند!

فعلی هذا این بناء العقلا مشکل صغروی دارد نه مشکل کبروی، یعنی اینکه اگر چنین بنایی ثابت شود می پذیریم ولی چنین بنایی ثابت نیست.

(این دلیل اول که ادامه بحث گذشته بود)

دلیل دوم: استقراء؛ ما در تمام فقه دیدیم که به حالت سابقه بها داده شده است، به نظر می رسد که امروز خیلی بهتر از گذشته می شود این استقراء را سامان داد.

(استصحاب یا کلمه یقین سابق و شک لاحق در معجم فقه الجواهر) این استقراء انسان را به اطمینان می رساند و همین برای ما کافی است.

مواردی که استقراء شده و در آن به استصحاب بها داده شده است:

مثال اول: زنی که عادت عددیه دارد (شش روزه هست) اگر روز هفتم ، هشتم و نهم هم خون دید، دیگر بعد از ده روز یقینا استحاضه است، این چند روز را چه وظیفه ای دارد؟

این چند روز را اصطلاحا ایام استظهار می گویند، تکلیف او جمع بین تکالیف کند یعنی محرمات حائض را ترک کند (مسجد نرود، آیه سجده دار نخواند) و اعمال مستحاضه را انجام بدهد (قلیله ، متوسطه و کثیره)

به چه ملاک در ایام استظهار می گویید تروک حائض را ترک کند؟ این جز استصحاب است؟

مثال دوم: صم للرؤیه و افطر للرؤیه، روز آخر شعبان هست و29 روز تمام شده، شک داریم امروز اول رمضان است یا آخر شعبان، روایت می گوید صم للرؤیه ... تا هلال رمضان را ندیدی بگو هنوز شعبان است، مبنای این هم استصحاب است. از طرف دیگر 29 روز از ماه رمضان گذشته و امروز روز 30ام هست، نمی دانیم اول شوال است یا آخر رمضان، صم للرؤیه و افطر للرؤیه، تا هلال شوال را ندیدیم روزه می گیریم، این یعنی استصحاب.

پاسخ: با دو مورد که نمی شود استقراء را درست کرد، دو مورد حتی استقراء ناقص هم نیست تا چه رسد که استقراء تام باشد؛ هذا مضافا به مواردی که استصحاب نقض شده است.

مواردی که به استصحاب اعتنا نشده:

مثال اول: کسی که دستشویی می رود قد یستبرء و قد لا یستبرء؛ اگر استبراء کرد و بعد بللی از او خارج شد، لا یحکم ببولیته، اما اگر تطهیر کرد ولی استبراء نکرد، اگر بللی خارج شد یحکم ببولیته.

اینجا استصحاب می گوید شما تطهیر کردی و طاهر هستی، اما این حکم به بولیت برای کسی که استبراء نکرده است بر اساس ظاهر است، یعنی قاعدتاً کسی که استبراء نکرده قاعدتا بول در مجرا مانده است که آمده بیرون، با اینکه اینجا اگر ما بودیم و تطهیر، ما حکم به طهارت می کردیم اما شارع اینجا ظاهر را ترجیح داده است.

مثال دوم: غساله حمام، (در خزینه) گفته اند غساله ماء حمام نجس هست، قاعده در اینجا چیست؟ کل شیء لک طاهر حتی تعلم انه نجس، اینجا ما علم نداریم که کسی نجساً در این خزینه رفته است، وقتی علم نداریم بگوییم طاهر است، استصحاب هم می گوید طهارت به دلیل اینکه یک روزی این خزینه قطعا پاک بوده است شک داریم یک کسی که نجس بوده داخل این خزینه رفته تا خزینه را نجس کند یا نه، اما گفته اند از آن اجتناب کنید به دلیل ظاهر؛ ظاهر قصه این است که کسانی که در خزینه می روند حداقل تعدادی از آنها می خواهند غسل جنابت کنند، و بدون تطهیر وارد خزینه می شوند؛ اینجا شارع مقدس ظاهر را ترجیح بر استصحاب داده است.

مثال سوم: اصالة الصحة فی فعل المسلم؛ استصحاب چه می گوید؟ اصالة الفساد است، اصالة الفساد یعنی کار بر چارچوبه دین انجام نمی شود و همین طوری انجام می دهند، اما اصالة الصحه می گوید که ظاهر فعل مسلم را حمل بر صحت کنید.

این از سه مورد نقض استصحاب، فعلی هذا اولا استقراء استقراء ناقص است ، ثانیا موارد نقض هم دارد.

دلیل سوم: اجماع؛ علامه حلی در مبادی الاصول …

نکته: علامه چندین کتاب دارد، از جمله کتب ایشان مبادی، تهذیب، نهایة الاصول می باشد، ایشان 70 سال عمرکردند، حداقل تالیفات را برای ایشان بین 500 تا 1000 جلد است، 14 دوره فقه نوشتند؛ از جمله تذکره 24 جلدی، منتهی الاصول 15ج، مختلف الشیعه 10جلد، تهذیب الاحکام 6 جلد؛ نهایة الاحکام 4 جلد، ارشاد الاحکام 2 جلد، قواعد فقه 3 جلد، ارشاد الاذهان 2 جلد. تبصره 1 جلد که داستان خودش را دارد، داستانش این است که ایشان برای زیارت به کربلا رفتند وقتی برگشتند متوجه شدند فرزندشان فخر المحققین به ایشان دیگر اقتدا نمی کند، از او پرسید آیا از من فسقی دیده ای؟ گفت ماندن در حله بر شما واجب بود ولی رفتن به کربلا بر شما مستحب بود، و ترک واجب کرده اید سنت بجا آورده اید؛ علامه این کتاب تبصره را به او نشان دادند که در این مدت که به کربلا رفته بودم به این کتاب مشغول بودم و آن را تالیف کردم، این کتبی که ذکر شد فقه ایشان هست، فلسفه ، کلام، رجال هم از کتب دیگر ایشان است.

ایشان در مبادی الاصول ادعای اجماع کرده است.

استاد: اجماع در این مسئله اگر هم باشد مدرکی هست و به کار نمی آید.

دلیل چهارم: دلیل استصحاب؛ برخی از عامه گفته اند هر وقت ما به چیزی یقین داشتیم و شک کردیم استصحاب بقائش را داریم.

پاسخ به این دلیل هم روشن است، با استصحاب می خواهید حجیت استصحاب را اثبات کنید.

پس از این 4 دلیل بناء العقلا مشکل صغروی دارد و الا مشکل کبروی ندارد.

دلیل پنجم: روایات؛ مهم دلیل پنجم است که استناد به روایات از قرن دهم بوده است، پدر شیخ بهایی(984 ه ق) در العقد الطهماسبی(العقد الحسینی) به روایاتی استناد کرده است، و سه روایت زراره.

ابواب نواقض الوضو، ج1 ح 1، مضمره زراره که مرحوم بهبهانی مضمره نگفته و گفته است روایت زراره از امام باقر، روایت مضمره است ولی مضمره ای که ضرر به اعتبارش نمی زند ، مطالعه شود تا جلسه آینده.

 


logo