1404/07/08
بسم الله الرحمن الرحیم
ادله حجیت استصحاب/أصالة الاستصحاب /الأصول العملية
موضوع: الأصول العملية/أصالة الاستصحاب /ادله حجیت استصحاب
روایت: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): مَنْ مَقَتَ نَفْسَهُ دُونَ مَقْتِ النَّاسِ [1] آمَنَهُ اللَّهُ مِنْ فَزَعِ يَوْمِ الْقِيَامَةِ.
آنکس که خودشیفته نباشد (بجای اینکه ایراد از مردم بگیرد، ایراد از خودش بگیرد)،خداوند او را از دلهره روز قیامت نجاتش می دهد.
خودشیفتگی گاهی مصداق عجب است، کسی خودش را بی عیب بداند و دیگران را معیوب بداند، این عجب است.پیامبر فرمود اگر کسی بتواند با این بیماری مبارزه کند از دلهره روز قیامت در امان است.
خلاصه:
مقدمات مباحث استصحاب را طی کردیم و رسیدیم به اصل بحث:
مطلب اول: در این بحثی که داریم در پی اثبات اصل اعتبارِ استصحاب هستیم؛ اما از این 41 قسم، کدام قسمش اعتبار دارد بحث بعدی هست، بخصوص شک در مقتضی و رافع که یک قسم بسیار مهمی است و شیخ به آن پرداخته است.
پس اولا روشن باشد که ما با اعتبار استصحاب نمی خواهیم همه آن موارد را معتبر بدانیم و آنها را بر مسند بنشانیم.
مطلب دوم: اینکه ما در بحث استصحاب می خواهیم بگوییم که آیا حالت سابقه معتبَرٌ و می شود آن را سرایت داد به حالت لاحقه یا نمی شود؟
و همچنین درصدد تعبد به حالت سابقه هستیم یعنی اینکه ولو شما اطمینان نداشته باشید، ولو شما ظن نداشته باشید، نفس همین حالت سابقه کافٍ که در حالت لاحقه آن را جریان بدهید، به عبارت دیگر، نمی خواهیم اسم هر جریانی را استصحاب بگذاریم، جریانی که در آن تعبد (نه ظن و نه اطمینان) باشد می خواهیم از آن بحث کنیم.
مطلب سوم: 5 دلیل بر اصل اعتبارِ دلیل استصحاب گفته شده است، از این پنج دلیل آنی که محکم می شود روی آن ایستاد روایات هست به خصوص، سه صحیحه زراره.
(زراره ای که 40 سال همراه امام باقر و امام صادق بوده است ولی در حالی که در مرض بیماری منجر به فوت بود، نمی دانست که حجت بعد از امام صادق کیست، کسی را فرستاد که تحقیق کند ولی تا زمان فوتش برنگشت، در لحظات آخر قرآن را روی سینه اش گذاشت و گفت خدایا هر کس را که امام صادق جانشین خودش قرار داده است من قبول دارم. در معتقدات باید متعبد بود به آنچه که ائمه می گویند.
در بحث معاد فلاسفه (ملاصدرا) بحث هایی دارند که برخی از بحثهایشان هم با ظواهر آیات نمی سازد. آقای انصاری شیرازی می گفتند ما در معتقدات فقط متعبدیم به آنچه امام صادق گفته است، چه با برهان فلسفی جور دربیاید چه جور درنیاید، آقای حسن زاده می گفتند که خود ملاصدرا هم متعبد به امام صادق بودند و می گفتند تبّاً لفلسفة ٍکه بخواهد مقابل امام صادق باشد)
بحث این است که استصحابی که تلاش در اثباتش داریم و نافین در صدد نفیش هستند کدام استصحاب هست؟ (کدام استصحاب است)
موضوع این است که ما ببینیم آیا علما تعبد به حالت سابقه دارند یا ندارند، اگر در حالت لاحقه اطمینان پیدا می کنند به حالت سابقه از بحث بیرون است، (اگر کسی اطمینان یا قطع ویا ظن داشت از محل بحث بیرون است) آنچه محل بحث است، مثبتین استصحاب می گویند اگر چیزی حالت سابقه داشت و شک در ادامه حالت سابقه اش داشتیم حجت است و 5 دلیل می آورند و نافین می گویند که حجت نیست و دلیل می آورند.
مطلب چهارم: اولین دلیل بر حجیت استصحاب به این معنایی که گفته شد، بناء العقلا هست، عقلا وقتی چیزی که فی السابق بود، و در ادامه اش در لاحق شک داشتند بنا را بر حالت سابقه می گذارند.
فرقٌ بین البناء العقلا و العقل:
ما الفرق بینهما؟
بناء العقلا انتزاع از روش عقلاست، عقلای در هر زمان، در هر مکان، با هر دین و مذهبی که دارند، مثل نظم داشتن: نظاماتی که در جامعه هست اصل بناء عقلا را دارد، همه عقلا در همه زمان ها و مکانها می گویند حرج و مرج نه، لذاست که قوانین راهنمایی در هر جایی که کمتر جلوه از تمدن را دارد مراعاست، ولکن العقل و دلیل العقل اصلا کاری به روش عقلا ندارد، اگر یک عاقل در این جهان بود و با این یک عاقل این پرونده بسته می شد (بر فرض محال) لکان یحکم به، حکم عقل اصلا کاری به بناء عقلا ندارد، قد یعمل به العقلا و قد یعمل به العقلا. مثلا امروز عقل می گوید حسن العقل و قبح الظلم (این حکم عقلی است) اما به اسم عقلا چه بر سر ما می آورند (مانند امضای مکانیزم ماشه) پس اینطور نیست که همه جا عقلا به حکم عقل عمل می کنند. (پس اینگونه نیست که بناء العقلا مبنایشان عقل باشد گاهی در مقابل عقل بدیهی هم می ایستند)
بناء العقلا مبتنی بر دو پایه است:
پایه اول: بناء العقلا بر عمل به حالت سابقه است و اختصاصی هم به این زمان و آن زمان ندارد؛ (بلکه بالاتر از بناء عقلا) نه تنها عقلا غیرعقلا هم مانند حیوانات که غریزه دارند، وقتی به بیابان می روند شب که می شود به آغلشان می روند، گرچه شک در کار اینها راه ندارد که احتمال بدهند آغلشان فروخته شده... شک ندارند بلکه بالغریزه می روند.
منتهی اشکال نکنید که چرا قصه حیوانات را مطرح کردید، می خواهیم بگوییم این بناء بناء پدر مادر دار است.
پایه دوم: شارع از این بناء ردعی نکرده باشد؛ اگر یک بنائی(روشی) عقلا داشتند، و شارع آن را ردع کرد، مثلا مشروب می خوردند ، آیه آمد ﴿إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ﴾[2] ، اینجا ردع هست و مورد نظر ما نیست؛ پس بنای عقلا این دو پایه را دارد و لم یردع الشارع عن هذا البناء. به 4 دلیل دیگر کاری نداریم، اگر همین یکی بود کافی بود؟ خیر، به دلیل اینکه :
اولا: ما گفتیم استصحابی را بحث می کنیم که بر مبنای تعبد بر حالت سابقه باشد، اما اینجا چند احتمال دیگر هم هست:
احتمال اول: یک احتمال این است که: تعبد به حالت سابقه می کنند چون به حالت سابقه اطمینان دارند، مثلا قانونی جعل شده و دارد به آن عمل می شود، شک می کنیم آیا این قانون نسخ شده یا نشده، اطمینان دارند که نسخ نشده چون اگر نسخ میشد به ما می رسید؛ گفتیم تعبد به حالت سابقه نه بخاطر بود حالت سابقه اش، بلکه بخاطر اطمینان به بقاء هست و این دیگر استصحاب نیست و از مقوله دیگر است.
احتمال دوم: اینکه ظن به بقاء دارند نه اینکه اعتماد به گذشته بکنند.
احتمال سوم: اصلا غفلت از شکشان دارند و شک نمی کنند ولو در خزانه نفسشان اگر تامل می کردند شک می کردند، آنها غفلت از شک دارند.
احتمال چهارم: اینکه عقلا معمولا در امور پیش پا افتاده و حقیره می آیند و به استصحاب بها می دهند اما اگر امور، امور مهمه بود، مثلا چیزی سرنوشت ساز بود، دقت زیادی می کنند؛ گاهی معاملی صد هزار تومانی هست گاهی معامله چند میلیاردی هست، اینجا اصلا نمی آیند اعتماد بر استصحاب کنند، کلاهبردارانی که یک خانه را به چند نفر فروخته اند، عقلا در اینجا که بخواهند پول بدهند بررسی و تحقیق می کنند؛ پس عقلا در امور طائله و مهمه اصلا به اصل (اصل استصحاب و برائت...) اعتماد نمی کنند و سراغ یک دلیل محکم می روند.
اما پایه اول: پس پایه اولی که ریختند(بناء العقلا بر عمل به حالت سابقه است و اختصاصی هم به این زمان و آن زمان ندارد)، این پایه اول گفت خانه از پای بست ویران است خواجه در بند نقش ایوان است، اینکه بناء عقلا بر تعبد به حالت سابقه بوده باشد این اول الکلام است)
و اما پایه دوم: که شارع ردع نکرده باشد، قرآن ردَعَ عن ذلک؛ یک ردع در باب خمر است، به آن صراحت ملاحظه شد، از این هم ردع کرده،﴿وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ ۚ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَٰئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا﴾[3] .
نکته قرآنی: از جمله حکمتها، همین حکمت آیه 36 هست، که از آیه 23 تا 39 ادامه دارد ﴿وَقَضَىٰ رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ﴾[4] ، ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَىٰ حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ﴾[5] ؛ ﴿ذَٰلِكَ مِمَّا أَوْحَىٰ إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ ۗ وَلَا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلَٰهًا آخَرَ فَتُلْقَىٰ فِي جَهَنَّمَ مَلُومًا مَدْحُورًا﴾[6]
وَلَا تَقْفُ: یعنی تبعیت نکنید؛ استناد به این آیه کرده اند ﴿وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ ۚ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَٰئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا﴾[7] و گفته اند آقایان مثبت استصحاب! شما می گویید اگر یقین به حالت سابقه داشتید و شک به حالت لاحقه، چون قبلا بوده الان هم هست، آیا می توانید قسم بخورید الان هم هست؟ خیر؛ حالا که نمی توانید پس این غیر علم هست، وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ؛ لا تقف هم نهی است و نهی دلالت بر حرمت می کند یعنی ول کن و به استصحاب نچسب.
اشکال: آخوند اینجا گفته است اینجا این آیه یردع عن هذا البناء، مرحوم نائینی مچ آخوند را گرفته است و گفته است قربان برم خدا را یک بام و دو هوا را؛ در باب خبر واحد اشکال گرفتند به شمای آخوند که این بنای عقلا مردوعه است به دلیل این آیه ، شما آنجا جواب دادید که مردوع نیست، اما در اینجا می گویید میتواند ردع کند ، ما الفرق بین اینجا و خبر واحد؟ (خلاصه اشکال اینکه آخوند در باب خبر واحد این آیه را رادع ندیده ولی اینجا رادع دیده است)
در بحث آینده اثبات می کنیم که مشی آخوند اینجا درست بوده، بین اینجا و آنجا فرق هست، لب حرفش این است که بین استصحاب و خبر واحد فرق است، خبر واحد لیس لک به علم نیست بلکه علم است، مثلا اگر شما زید را برای شام بواسطه عمرو دعوت کردید ، عمرو به زید اطلاع داد ولی زید نیامد، شما به زید می گویید چرا نیامدی؟ مگر نمی دانستی منزل ما دعوت بودی؟ (نمی گوید مگر ظن داشتی) می گوید می دانستم ولی عذر داشتم، با اینکه خبر واحد است ولی می گوید می دانستم و فرق است بین خبر واحد و استصحاب.