1404/07/01
بسم الله الرحمن الرحیم
ارکان الاستصحاب/أصالة الاستصحاب /الأصول العملية
موضوع: الأصول العملية/أصالة الاستصحاب /ارکان الاستصحاب
روایت: امام صادق(ع): مَنِ احْتَمَلَ الْجَفَاءَ لَمْ يَشْكُرِ النِّعْمَةَ،مَنْ لَمْ تُغْضِبْهُ الْجَفْوَةُ لَمْ يَشْكُرِ [يُشْكَرِ] النِّعْمَةَ.[1]
کسی که جفا را تحمل کند شاکر نعمت نیست (دو احتمال در معنای این حدیث داده شده است:
احتمال اول: من احتمل الجفا یعنی کسی که با همه قهر است و با همه محشور نباشد، این نعمت انسانیت را شکر نکرده، چرا که انسان مدنیٌ بالطبع، باید با همه انس داشته باشیم نه اینکه قهر باشیم.
احتمال دوم: این جفا به معنای ظلم است، یعنی کسی که ظلم پذیر باشد شکر قوه غضبیه را بجا نیاورده است. خدا این قوه را داده تا بجا اعمال کنیم، اگر قرار باشد هم آمریکا و اسرائیل بزنند و اروپا هم اسنپ بک را فعال کند و ما متواضع باشیم این می شود جفا.
امیرالمومنین فرمود: لاقتلنّ معاویة(بعد آهسته گفتند)انشاء الله، یعنی باید در مقابل دشمن قوه غضبیه را بکار بگیریم، اگر بکار نگیریم شکر نعمت را بجا نیاوردیم.
خلاصه:
مقدمات مباحث بیان شد، استصحاب لغةً و اصطلاحیاً و تاریخ استصحاب، یا اینکه استصحاب مسئله اصولیه است یا قاعده فقهیه؛ امروز بحث جدیدی را مطرح می کنیم و با این بحث زمینه بحث بعدی فراهم می کنیم.
ارکان الاستصحاب:
بحث جدید این است که ارکان الاستصحاب(اساس استصحاب) چیست؟ این بحث زمینه این بحث را آماده می کند که ما اینجا 4 قاعده داریم: قاعده استصحاب؛ قاعده مقتضی و مانع؛ قاعده یقین (شک ساری)؛ قاعده استصحاب قهقرا.
با این مقدمات می گوییم تفاوت استصحاب با این قواعد چیست.
ارکان الاستصحاب امورٌ ثلاثةٌ: (سه چیز پایه استصحاب است)
رکن اول. فعلیةُ الیقین و الشک و اجتماعهما فی زمانٍ واحدٍ؛
یقین و شک ممکن است بالقوه باشند، اگر چنان شود شک می کنیم، (ولی هنوز چنان نشده) این استصحاب نیست، این قاعده یقین نیست، این قاعده مقتضی و مانع نیست حتی استصحاب قهقرایی هم نیست؛ آنگاه که یقین فعلی شد، شک فعلی شد اینجا پای استصحاب به میان می آید و پای قاعده یقین، پای قاعده مقتضی و مانع و پای استصحاب قهقرایی به میان می آید (پس اولین پایه استصحاب فعلیت الیقین و الشک فی زمان واحدٍ هست)
ان قلت: چطور یقین و شک فی زمانٍ واحدٍ جمع می شوند؟ شما می گویید فعلیة الیقین و الشک فی زمان واحدٍ...
پاسخ: فی زمانٍ واحدٍ ولکنهما مختلفان ازمان هستند، در استصحاب یقین به وضوی اول صبح که از خانه بیرون آمدیم داریم، شک داریم در حال مطالعه خوابمان برده یا نبرده، یقینمان به وضو هست، شکمان به ادامه وضو هست مثلا در ساعت 9 صبح؛ اینجا یقین ما فعلی هست، شک ما هم فعلی هست اما متعلق یقین و شک مختلفةٌ ازمان هستند.
رکن دوم. سبق زمان المتیقن علی زمان المشکوک؛ (سبقت داشتن زمان متیقن بر زمان مشکوک باید باشد)
متیقن ما ساعت 7 صبح است و آن ساعت یقینا وضو گرفتیم، زمان مطالعه شک کردیم خوابمان برد یا نه این می شود لا تنقض الیقین ساعت 7 به شک ساعت 9.
رکن سوم. وحدت متعلق یقین و شک ذاتا و اختلافهما زماناً؛
متعلق یقین من وضوی ساعت 7 است و متعلق شک من نقض همان وضو هست، پس متعلق یقین همان وضو هست و متعلق الشک نقض همان وضو هست ، پس متعلق الیقین و الشک متحدٌ ذاتا (که وضو هست) اما مختلفةٌ زماناً (زمان یقین من ساعت 7 صبح است و زمان شک من ساعت 9 صبح است). (این از ارکان استصحاب)
ما اینجا 4 قاعده داریم: یک. استصحاب؛ دو. قاعده یقین و شک ساری؛ سه. قاعده مقتضی و مانع؛ چهار. استصحاب قهقرایی.
ما الفرق بینهم؟
فرق بین استصحاب قهقرایی و استصحاب:
ما المراد من استصحاب قهقرا؟ مثلا صلاة الان به افعال و ارکان مخصوصه می گویند، صوم الان امساک مخصوص هست، یعنی امساک از مفطرات ، شک داریم آیا زمان پیامبر هم صلاة در افعال و ارکان مخصوصه بوده یا دعا بوده، یا صوم امساک مخصوص بوده یا دعا بوده، می گوییم الان که هست، صد سال پیش هم بوده، دویست سال پیش هم بود، 1400 سال پیش هم بوده، این می شود استصحاب قهقرایی.
این استصحاب نیست، به خاطر اینکه مشکوک بر متیقن سبقت دارد، این طور نیست که اول متیقن آمده باشد و بعد مشکوک، بلکه اول مشکوک آمده، شک داریم آیا صلاة به معنای افعال و ارکان مخصوصه بوده یا نه، نمی خواهیم حکم بعدش را بفهمیم فقط می خواهیم بفهمیم که زمان پیامبر بوده یا نبوده، استصحاب قهقرا به گذشته برمی گردد ولی در استصحاب ما به آینده نگاه می کنیم؛ می گوییم ساعت 7 وضو داشتیم نمی دانیم ساعت 9 این وضو باطل شده یا نه، اول متیقن است و بعد مشکوک در حالی که در استصحاب قهقرایی اول متیقن و بعد مشکوک نیست.
پس تفاوت بین استصحاب قهقرا و استصحاب مصطلح ، این است که در استصحاب مصطلح اول یقین است بعد شک و در استصحاب قهقرا اول شک است و بعد یقین.
فرق بین قاعده مقتضی و مانع با استصحاب:
ما المراد من قاعدة المقتضی و المانع (بنیانگذارن این قاعده شیخ هادی تهرانی است) و انطبق ادلة الاستصحاب علی قاعده المقتضی و المانع.
ما وضو گرفتیم در نتیجه مجوز صلاة را پیدا کردیم، شک داریم آیا قیر یا روغنی آمده بوده که مانع این مقتضی باشد یا نیامده بود (این را قاعده مقتضی و مانع می گویند).
تفاوتش با استصحاب مصطلح در متعلق هایشان هست. در استصحاب متعلق یقین و شک یک چیز است، الیقین بالوضو هست الشک فی نقضه، اما در این قاعده متعلق شک و یقین دو تا هستند، متعلق الیقین ما مقتضی هست، یقین داریم که وضویی گرفته ایم و متعلق شک ما هم مانع است، مثلا اگر با چربی سر و کار داشتیم موقع وضو باید اول آن را بشوییم و الا دست روغنی آب را به خود نمی گیرد، اینجا یقین تعلق بالمقتضی و شک هم تعلق بالمانع.
ادله استصحاب قاعده مقتضی و مانع را نمی گیرد چون ادله استصحاب جایی را می گیرد که وحدت المتعلق الیقین و الشک باشد، و اینجا این وحدت نیست .
فرق بین قاعده یقین (شک ساری) با استصحاب:
ما المراد من قاعدة الیقین: قاعده یقین این است که دیروز زید را عادل می دانستیم و پشت سرش نماز خواندیم، امروز شک می کنیم که دیروز زید عادل بوده یا نبوده؛ به عبارت دیگر شک ما به خود یقین سابق خورده است.
فظهر من ذلک تفاوت قاعده استصحاب و قاعده یقین؛ در قاعده استصحاب یقین سابق باقی هست و شک لاحق داریم اما در قاعده یقین، یقین سابق باقی نیست، به عبارت دیگر:
اینجا دیگر متیقنی نیست، که مشکوک را ضمیمه اش کنیم و استصحاب را بر مسند بنشانیم، آنچه هست فقط شک است، لذاست که در باب قاعده یقین تعبیری که بزرگان دارند این است که شک در استصحاب یرجع الی البقاء اما شک در قاعده یقین یرجع الی الحدوث (اصل یقین ما مشکوک است).
اشکال: لاتنقض الیقین بالشک اطلاق دارد چه یقینی مانده باشد چه نباشد؛ پس بنابراین لا تنقض الیقین بالشک و یقین نگه داشتنی هست. دیروز یقین به عدالتش داشتید و الان شک به یقین سابق داشتید و لا تنقض.
پاسخ: از روایات استفاده می شود که یقین ماندگار و مستقر باید باشد، مثالی هم که امام می زنند مثال وضو هست. روایت اول زراره، روایت دوم و سوم زراره (همه وضو است) و مثال وضو یقین مستقر است.
اشکال: مورد مخصص نمی شود.
پاسخ: مورد وقتی مخصص نمی شود که موضوع نباشد ولی اینجا موضوع هست، وقتی موضوع هست اصلا غیر او را شامل نمی شود.
پس ارکان بیان شد و با این ارکان قاعده یقین، قاعده مقتضی و مانع و قاعده استصحاب قهقرایی را هم بیرون کردیم؛ به این ترتیب به ذی المقدمه نزدیک می شویم با یک بحث و آن تقسیمات استصحاب است.
استصحاب معلق، استصحاب منجز، و اقسام دیگری که بحث خواهند شد و بعد وارد اصل بحث می شویم که ادلة حجیة الاستصحاب است.