« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد سید‌احمد خاتمی

1404/06/29

بسم الله الرحمن الرحیم

تعاریف استصحاب/أصالة الاستصحاب /الأصول العملية

 

موضوع: الأصول العملية/أصالة الاستصحاب /تعاریف استصحاب

 

روایت: امام صادق (ع):قَالَ: قُلْتُ مَا الَّذِي يُثْبِتُ الْإِيمَانَ فِي الْعَبْدِ قَالَ الَّذِي يُثْبِتُهُ فِيهِ الْوَرَعُ وَ الَّذِي يُخْرِجُهُ مِنْهُ الطَّمَعُ.[1]

چه چیزی ایمان را در عبد مستحکم می کند؟ آن چیزی که ایمان را از دل مستحکم می کند ورع هست و آن چیزی که ایمان را از دل می برد طمع هست (طمع یعنی چشم داشت به امکانات دیگران، چه مال باشد چه موقعیت).

آنچه که ایمان را از دل می برد طمع هست، چشم داشت به دیگران ما را اسیر می کند وقتی اسیر شدیم به طبع دین هم خواهد رفت.

خلاصه:

استصحاب را لغة بیان کردیم، احکامش و تاریخ استصحاب بیان شد؛ الان در بحث تعریف الاستصحاب هستیم و بعد وارد این بحث می شویم که هل الاستصحاب مسئلة اصولیةٌ او قاعدةٌ فقهیةٌ.

اولین تعریفی که از استصحاب گفتیم از شیخ بهایی بود، چون استصحاب مصطلح از زمان پدرش شروع شده بود.

تا قبل از پدر شیخ بهایی استصحاب الحال مطرح بود، و استصحاب الحال کان بحثاً عقلیاً، و راز و رمز گارد گرفتن سید مرتضی و صاحب معالم و دیگر بزرگان این بود چون از این منظر می دیدند، استصحاب الحال را چیزی مثل قیاس می دیدند، برای همین گارد داشتند، محقق حلی در معتبر چیزی مثل قیاس می دید، تا زمان پدر شیخ بهایی که قرن نهم است اصلا این دیدگاه در رابطه با استصحاب بود، از زمان پدر شیخ بهایی دیدگاه عوض شد، استصحاب شد دلیلٌ نقلیٌ مستفادٌ من روایاة.

استاد: جایی از تعریف استصحاب در کلمات پدر شیخ بهایی دیده نشد، ولی اولین بزرگی که تعریف استصحاب در کلماتش دیده شده شیخ بهایی در زبدة الاصول ص 106 بود که یبان شد.

بیان شد که محقق قمی یک تعریف کرده، صاحب فصول، یک تعریف، کاشف الغطاء یک تعریف، شیخ انصاری هم یک تعریف و آخوند هم تعریف دیگر کرده اند.

تعریفی که شیخ انصاری می گوید اسدّ التعاریف هست، هو ابقاء ماکان هست[2] ؛ استصحاب ابقاء چیزی است که قبلا بوده است.

آخوند خراسانی، این تعریف را نپسندیده است:

اولا ماکان چیست؟ حکم است، ذی حکم است، موضوع ذی حکم است؟...

ثانیاً استصحاب دو ستون فقرات دارد، یکی یقین سابق و یکی هم شک لاحق است، از کجای این تعریف استصحاب در می آید همین که ابقای ما کان شد؟ چه یقین سابق باشد چه یقین سابق نباشد این استصحاب است.

آخوند علی الظاهر این را عیب این تعریف دیده است.

همان جوابی که به این اشکال در تعریف شیخ بهایی داده شد، همان جواب را اینجا به اشکال بر شیخ انصاری می دهیم، جوابش این است: که هر دو در این تعریف آمده است، شمای آخوند دنبال یقین سابق هستید، در تعریف آمده ابقاء ماکان؛ یقین سابق از کان استفاده می شود، شک هم از ابقاء فهمیده می شود، در کجا ابقاء می گویند، اگر شک نداشتیم که ابقاء نمی کردیم و خودش بود، پس می توان این را جواب داد که هم رکن یقین هست و هم رکن شک.

ممکن است آخوند بگوید صریح نیست؛ ابقاء ما کان، ممکن است به ماکان یقین داشته باشیم و ممکن است ظن به آن داشته باشیم، از ماکان چطور یقین استفاده می شود؟ (پس این تحلیل شما رکن یقین و رکن شک را بر مسند ننشاند) شما می گویید تا شک نباشد، ابقاء نمی کنیم، ابقاء یعنی نگه داشتن، ممکن است شک داشته باشیم و ممکن است که شک نداشته باشیم، تعریف باید صریح باشد، لذا آخوند یک تعریف دیگر کرده است.

تعریف آخوند:

بانه الحكم ببقاء حكم أو موضوع ذي حكم شُكّ في بقائه[3] ؛ اینکه استصحاب حکم به بقاء حکم یا موضوع ذی حکمی است که شک در بقائش داریم. (حکم یا موضوع)

مثال برای حکمی که شک در بقائش داریم:

مثال اول: آنجا که آبی ، کان نجساً، کان لونه او ریحهه او طعمه نجساً، (آبی رنگ یا بو یا طعم نجاست داشت) و زال تغیره بنفسه (بدون اینکه به کر وصل شود به مرور زمان اوصافش رفت) هل یَطهُر هذا الماء ام لا؟

اینجا سخن از موضوع نیست ، بلکه سخن از حکم است، حکم نجاست بود و شک داریم آیا این حکم ادامه دارد یا ندارد ، حکم نجاستش را ابقاء می کنیم، اختصاصی هم به این مثال ندارد.

مثال دوم: آب کرّ بود، کرّ هم طاهر است و هم مطهر است، مقداری از این آب کر استفاده شد نمی دانیم از کرّیت افتاد یا نیفتاد، اینجا استصحاب این است که حکم را (طاهریت و مطهریت ) را نگه می داریم.

مثال برای موضوع ذی حکمی که شک در بقائش داریم:

مثال اول: استصحاب بقاء حیات زوج یا بقاء حیات زوجه؛ شوهر مفقود الاثر شد، آیا این خانم می تواند ازدواج کند یا ارث را تقسیم کنند؟ در اینجا استصحاب حیات زوج می کنیم و می گوییم نمی تواند ازدواج کند یا ارث را تقسیم کنند، و گاه استصحاب حیات زوجه است، مثلا مردی که چهار همسر دارد یکی از همسرانش مفقود شده است و او می خواهد مجدد ازدواج دائم بکند، در اینجا استصحاب حیات زوجه می کند و دیگر نمی تواند همسر دائمی دیگر اختیار کند.

آخوند خراسانی می گوید اینگونه تعریف کنید: الحكم ببقاء حكم أو موضوع ذي حكم شُكّ في بقائه؛ (و با این تعریف آن شبهه عدم ذکر ارکان را حل کردند)

برخی از بزرگان گفته اند اصلا این تعریف آخوند همان تفسیر ابقاء ماکان شیخ انصاری هست، او با سه کلمه گفتند و آخوند این چند کلمه را تبدیل به چند جمله کرد.

استاد: اما واقعیت کلیدی در اینجا این است که منظر ما در باب استصحاب در تعریف نقش دارد.

سه منظر در باب استصحاب هست:

منظر اول: استصحاب را اماره عقلاییه ببینیم، لکشف حال الشیء فی الآن اللاحق؛ البته شک اینجا شک منطقی نیست (شک منطقی این که 50-50 باشد اما شکی که در اصول مطرح می کنیم غیر یقین است و شامل ظن هم می شود)

اگر این منظر را پذیرفتیم این تعریف محقق قمی در قوانین تعریف جانانه است.

استصحاب‌ الحال: و هو كون حكم أو وصف يقينيّ الحصول في الآن السّابق مشكوك البقاء في الآن اللّاحق. اینکه حکم یا وصفی یقینی الحصول باشد، در آن سابق و مشکوک البقاء باشد در آن لاحق. [4]

این استصحاب است چون اماره است، اماره هم یعنی نشانه، اینکه حکمی در گذشته یقینی الحصول بوده و الان شک داریم این نشانه آن است که این حکم هست، (اگر منظر و دیدگاه ما به استصحاب این بود که استصحاب اماره است).

شیخ در رسائل این تعریف را می گوید أزيف التعاريف[5] است.

به شیخ می گوییم: اگر منظر ما آن بود که استصحاب را اماره دیدیم اوضح التعاریف همین تعریف هست.

منظر دوم: دیدگاه دوم راجع به استصحاب این است که او را اصل عملی معتبر لصیانة الواقع ببینیم، برای اینکه مطلوب مولا حفظ شود، اصل ببینیم مانند اصل احتیاط (اخوک دینک فاحتط لدینک) .

منظر سوم: اینکه او را اصل عملی تعبدی محض بدانیم. مثل اصالة البرائة ، اصالة الحلیة.

با این دو منظر فرمایش آخوند بر مسند می نشیند که بگوییم: الحكم ببقاء حكم أو موضوع ذي حكم شكّ في بقائه، اینکه ما بگوییم این حکم هست ، این موضوع هست، این اصل است یا اصلٌ لحفظ الواقع یا اصلٌ عملیٌ محض، منتها در این صورت اگر عبارت آخوند را بازتر کنیم و اینچنین بگوییم:

النهی عن الیقین السابق المتعلَّق بالحکم الشرعی او بموضوعٍ ذی اثرٍ، بالشک اللاحق (تا اینجا عبارت آخوند بود اما ) نقضاً تشریعیاً لا نقضا تکوینیاً. این دیگر سد ثغور می کند.

و در پایان با توجه به آنکه بزرگان استصحاب را اصل می بینند، نه اماره (منتها یک اصلی که دیوار به دیوار اماره است) لذا می گویند الاستصحاب عرش الاصول و فرش الامارات، فرش الامارات یعنی اگر اماره هم بدانیم اماره کمی هست، بزرگان بهرحال استصحاب را اصل می دانند و با این نگاه تعریف آخوند و تعریفی که گفته شد بر مسند می نشیند.

از بحث تعریف الاستصحاب هم فارق شدیم، بحث بعدی ما این است که استصحاب مسئلة اصولیةٌ او قاعدةٌ فقهیةٌ؟

باید قبلش چند اصطلاح را باز کنیم:

1.ما المراد من المسئلة الاصولیه

2.ما المراد من القاعدة الفقهیة و مثاله

3.ما المراد من المسئلة الفقهیة و مثاله

کفایه و منتهی الدرایه، تهذیب الاصول امام و مصباح الاصول خویی مطالعه شود.

 


logo