« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد سید‌احمد خاتمی

1404/06/24

بسم الله الرحمن الرحیم

احکام همراهی در فقه/أصالة الاستصحاب /الأصول العملية

 

موضوع: الأصول العملية/أصالة الاستصحاب /احکام همراهی در فقه

 

روایت: امام علی: حَقِيقَةُ السَّعَادَةِ أَنْ يَخْتِمَ الرَّجُلُ عَمَلَهُ بِالسَّعَادَةِ وَ حَقِيقَةُ الشَّقَاءِ أَنْ يَخْتِمَ الْمَرْءُ عَمَلَهُ بِالشَّقَاءِ.[1]

حقیقت سعادت عاقبت بخیری هست، و حقیقت بدبختی این است که انسان عاقبت به شر شود.

بحثی که کار نشده: اینکه کسی بیاید اصحاب امیرالمومنین در جنگ جمل، صفین که شمیر زده اند در رکاب حضرت ، آنهایی که ریزشی شده اند را پیدا کنند از جمله شمر که مجروح جنگ صفین است و شمشیر به لبهایش خورده است ولی او از شقی ترین جانیان کربلاست؛ و همچنین آنها که رویش داشتند، چندین نفر هم در اردوگاه یزید بودند ولی به امام حسین ملحق شدند. دعای عاقبت بخیری که گذشتگان می کردند چیز کمی نیست؛ اللهم اجعل عاقبة امرنا خیرا.

خلاصه:

یک بحث دیگر از مقدمات مانده است، و آن بحث، موارد ِکاربردی استصحاب است، کسی مانند شهید ثانی در تمهید القواعد ص 271 موارد کاربردی را بیان نکرده است، ایشان 22 مورد ذکر کرده و آخرش گفته اینها چیزهایی هست که در ذهن من بود و موارد بسیار زیاد است.

در مقدمه بحث می گوید : استصحاب علی اربعة اقسام :

مورد اول: أحدها : استصحاب النفي في الحكم الشرعي إلى أن يرد دليل ، وهو المعبّر عنه بالبراءة الأصلية.[2]

استصحاب نفی حکم شرعی تا دلیلی بیاید بر اثبات حکم و به آن برائت اصلیه می گویند.

مورد دوم: وثانيها : استصحاب حكم العموم إلى أن يرد مخصصٌ ، وحكم النص إلى أن يرد ناسخ ، مع استقصاء البحث عن المخصص والناسخ إلى أن يظن عدمه أو مطلقا ، على اختلاف الرأيين للأصوليين. [3]

استصحاب حکم عموم تا اینکه مخصص بیاید و استصحاب حکمی که نص داشت تا زمانی که ناسخ بیاید (مثلا قبله به سمت بیت المقدس بود و نسخ شد به سمت کعبه شد) البته به شرطی که عمیق بحث از مخصص و ناسخ کرده باشند تا اینکه ظن به عدمش پیدا کنند (و برخی هم گفتند ظن عدم هم اگر پیدا نشد ، نشد)

مورد سوم: وثالثها : استصحاب حكم ما ثبت شرعا ، كالملك عند وجود سببه ، وشُغل الذّمّة عند إتلاف أو التزام إلى أن يثبت رافعه. [4]

استصحاب حکمی که شرعا ثابت شده است، مانند ملک عند وجود سببه.

استصحاب(حکمی که از نظر شرعی ثابت شده است؛ مانند مالکیّت در زمانی که سبب آن وجود دارد، و مشغول بودن ذمّه در اتلاف (تلف کردن) یا تعهّد، تا زمانی که دلیلِ بردارنده آن ثابت شود.(مثلا اگر کسی مالک چیزی باشد مثل خانه یا ماشین، این مالکیّت ادامه دارد تا زمانی که دلیل قطعی (مثل فروش یا هبه) بر از بین رفتن آن ثابت شود. صرف شک کردن در از بین رفتن مالکیّت، آن را باطل نمی‌کند یا اگر شخصی تعهّدی دارد (مثلاً بدهی) یا چیزی را تلف کرده است ( این تعهّد و مسئولیّت بر عهده او باقی می‌ماند تا زمانی که دلیلی بیاید که نشان دهد این تعهّد برطرف شده است مثلاً ثابت شود که بدهی را پرداخته یا خسارت را جبران کرده است).

مورد چهارم: ورابعها : استصحاب حكم الإجماع في موضع النزاع ، كما تقول : الخارج من غير السبيلين لا ينقض الوضوء ، للإجماع على أنه متطهر قبل هذا الخارج ، فيستصحب ، إذ الأصل في كل متحقق دوامه إلى أن يثبت معارض ، والأصل عدمه. وكما تقول في المتيمم إذا وجد الماء في أثناء الصلاة : لا ينتقض تيممه ، للإجماع على صحة صلاته قبل وجوده ، فيستصحب حتى يثبت دليل يخرج عن التمسك به. [5]

استصحاب حکمِ اجماع در موردِ مورد نزاع است. همان‌گونه که می‌گویی: هر تغییری که در مقعد بوجود آمد معلوم نیست که باد معده باشد و وضو را باطل نمی‌کند، به دلیل اجماع بر اینکه شخص قبل از خروج این چیز، با طهارت بوده است، پس این طهارت استصحاب می‌شود چرا که اصل در هر چیز محقق شده، دوام آن است تا زمانی که دلیل مخالف ثابت شود، و اصل در چیزهایی که وجود ندارند، عدم آن‌هاست. و همان‌گونه که در مورد شخص متیمم اگر در خلال نماز آب پیدا کند می‌گویی: تیمم او باطل نمی‌شود، به دلیل اجماع بر صحت نماز او قبل از پیدا کردن آب، پس این صحت استصحاب می‌شود تا زمانی که دلیلی ثابت شود که موجب خروج از تمسک به این اصل گردد.

(این از چهار قسمی که شهید ثانی مطرح کرد و ما این 4 قسم را چهار مورد می بینیم)

مورد پنجم: لو علم بنجاسة الماء بعد الطهارة منه ، وشك في سبقها عليها ، فإن الأصل عدم تقدمها وصحة الطهارة ؛ [6]

آمدیم با آبی گوشه عبا را شستیم و بعد یقین کردیم که آن آب نجس بوده، اما شک کردیم این آب بعد از شستن عبا نجس شده یا قبلش نجس بوده؟ اصل این است که نجاست متقدم نبوده و طهارت صحیح است.

مورد ششم: كما أنه لو علم سبقها ، وشكّ في بلوغ الكرية ، فالأصل عدمه. [7]

اگر یقین کردیم که این آب نجس بوده، و شک کردیم که بقدر کر رسیده یا نه، اصل این است که به حد کر نرسیده است.

مورد هفتم: لو كان كرا فَوُجد متغيّرا ، وشك في تغيّره بالنجاسة أو بالأُجون ، فالبناء على الطهارة ، لأنها الأصل المستصحب ، ولا معارض له هنا. [8]

شک می کند رنگ ریخته شده یا خون بوده، بنا را بر طهارت می گذاریم چون اصل مستصحب این است و اینجا تعارضی هم نیست.

مورد هشتم: لو شك في الطهارة مع تيقن الحدث. [9]

صبح یقینا من خواب بودم شک کردم که وضو گرفتم یا نه؟ اینجا مورد استصحاب حدث است (استصحاب بی وضو بودن)

مورد نهم: أو بالعكس ، فإنه يستصحب حكم ما علمه ويطرح المشكوك فيه. أما لو تيقنهما وشك في السابق منهما ، فإنه من باب تعارض الأصلين . [10]

یقین به طهارت داشتم شک کردم آیا مبطل طهارت آمده یا نیامده اینجا استصحاب طهارت را جاری می کنیم. علم را می گیریم و مشکوک فیه را کنار می گذاریم. اما اگر یقین دارد که هم حدث داشته و هم طهارت داشته است و نمی داند اول طهارت بوده و بعد حدث آمده یا برعکس، اینحا دو اصل تعارض دارند و اینجا دیگر استصحابی در کار نیست.

مورد دهم: ما لو وجب عليه زكاة أو خمس أو كفارة وشك في أدائها ، فإن الأصل عدمه ، واستصحاب ما وجب أولا …[11]

اگر کسی خمس و زکات بر او واجب شده ولی شک کرد آیا آن واجبات مالی را ادا کرده یا نه، (که این شک باید برای برخی پیدا شود، چون شهریه خمس ندارد، اما هدیه کلان خمس دارد و باید سال خمسی داشته باشد) اصل این است که ادا نکرده است، و استصحاب آنچه قبلا واجب بوده جاری می شود.

مورد یازدهم: وعكسه لو شك في بلوغ النصاب فالأصل عدمه. [12]

اگر در بلوغ نصاب شک کند اصل بر عدم بلوغ هست.

مورد دوازدهم: ما لو شك في عروض مبطل للطهارة ، أو الصلاة ، أو الصوم ، أو الاعتكاف ، أو غيرها من العبادات ، فالأصل عدمه ، واستصحاب الصحة التي افتتحت عليها العبادة. [13]

اگر شک کرد وضو یا نماز یا روزه اش باطل شده است یا نه، اصل عدم بطلان هست و صحت را استصحاب می کند، مثلا اگر خلط وارد فضای دهان شود باید بیرون بریزد نمی داند این وارد فضای دهان شده و قورت داده یا … استصحاب کند که وارد فضای دهان نشده.

مورد سیزدهم: لو شك المعتكف في زمن خروجه ، هل هو طويل يخرج عن كونه معتكفا عادة أم لا ، مع الاضطرار إليه ونحوه. [14]

اگر در اعتکاف اگر بیش از اندازه صحبت کند شک کند آیا چنین فاصله ای ایجاد شده یا نشده، مبطلی برای اعتکاف آمده یا نیامده، اصل عدم بطلان هست.

مورد چهاردهم: عدم قتل الصبي الّذي يمكن بلوغه ، لأصالة عدمه حيث لا يوجد ما يدل على بلوغه[15] (مثلا انبات الشعر علی العانه، احتلام، تمام شدن 15 سال قمری).

اگر قتلی اتفاق افتاده نمی دانیم قاتل 15 سال تمام شده شده یا نشده، الحدود تدرء بالشبهات، اینجا عدم بلوغش را استصحاب می کنیم.

مورد پانزدهم: إذا شك الصائم في دخول الليل ، فالحكم استصحاب بقاء النهار ، فلا يجوز الفطر إلى أن يتحقق الدخول حيث يمكن. [16]

اگر کسی شک دارد که شب شده یا نشده، روز را استصحاب می کند، و نباید افطار کند.

مورد شانزدهم: ولو شك في طلوع الفجر جاز له استصحاب الليل ، فيأكل إلى أن يتحقق دخوله ، عملا بالأصل فيهما ، وإن وجب القضاء لو تبين خلافه …[17]

اگر کسی شک دارد که طلوع فجر شده یا نشده، اینجا می تواند شب بودن را استصحاب کند، ولی اگر خورد و بعدا متوجه شد که طلوع فجر شده، باید قضا کند.

اینها بخشی از مواردی بود که شهید ثانی در تمهید القواعد ذکر کردند (از 271 تا 278 این موارد را ذکر کرده است) و جلسه آینده تعریف استصحاب را به ترتیبی که مرحوم آخوند مطرح کرده است بیان می کنیم.

 


logo