1404/06/18
بسم الله الرحمن الرحیم
تاریخ استصحاب/أصالة الاستصحاب /الأصول العملية
موضوع: الأصول العملية/أصالة الاستصحاب /تاریخ استصحاب
روایت: امام علی از رسول الله: مَنْ طَلَبَ رِضَى النَّاسِ بِسَخَطِ اللَّهِ جَعَلَ اللَّهُ حَامِدَهُ مِنَ النَّاسِ ذَامّاً.[1]
هر كس بواسطه عملي كه باعث خشم خدا است رضايت مردم را جلب كند خداوند ستايشكننده او را نكوهشكنندهاش قرار میدهد؛ یعنی این اثر وضعی کسی هست که مردم را در مقابل خدا قرار می دهد و اثر وضعی کار آدم اینچنینی منفور شدن است.
خلاصه:
دیروز استصحاب به معنای لغوی بیان شد، امروز تاریخ استصحاب در شیعه را بحث می کنیم (تاریخ استصحاب در بین اهل سنت داستان دیگری دارد)
در ابتدا کل اصول در باب استصحاب یک سطر بوده، بعدها این یک سطر شده یک کتاب قطور و اخیرا در چندین مجلد به طبع رسیده است.
تاریخ محتوای استصحاب به زمان ائمه علیهم السلام برمیگردد، لا تنقض الیقین بالشک، محتوای استصحاب است، ائمه علیهم السلام این مسئله را مطرح کرده اند، بنابراین محتوای استصحاب بوده اما عنوان استصحاب نبوده است، اما در کتب اول بزرگی که استصحاب را تحت عنوان استصحاب الحال بیان کرده شیخ مفید بوده، آنگاه سید مرتضی که به ضدیّت با استصحاب پرداخته است، بعد شیخ طوسی، بعد ابن زهره حلبی، سپس ابن ادریس حلی، آنگاه، محقق حلی، بعد از ایشان هم علامه حلی (قرن هفتم) بعد هم تا می رسد به شیخ انصاری و بعد هم فقها و اصولیون بعد از ایشان الی زماننا هذا؛ امام خمینی هم یک کتاب مجزایی در باره استصحاب نوشته اند.
اما شیخ مفید که فقیه قرن چهارم است، یک اصول بسیار مختصری نوشته اند به نام مختصر التذكرة بأصول الفقه، این اصول را شاگردش محمدبن علی بن عثمان کراجکی طرابلسی (ابوالفتح)، در کنز الفوائد آورده است.
و الحكم باستصحاب الحال واجبٌ لأنّ حكم الحال ثابت باليقين و ما ثبت فلن يجوز الانتقال عنه إلا بواضح الدليل.[2] [3]
تمام استصحاب همین است بیشتر از این هم نیست.
سوال: استصحاب الحال سه معنا دارد، کدام یک از اینها مد نظر است؟
معنای اول استصحاب الحال: استصحاب حال عقل است، و هو التمسک بالبرائة الاصلیه، اینکه ما مکلف نیستیم به آن.
معنای دوم استصحاب الحال: استصحاب عدم دلیل، دلیل نداریم وقتی دلیل نداریم این حکم هم نیست.
(این دو معنا از استصحاب الحال مقصود نیست)
معنای سوم استصحاب الحال: استصحاب حال الشرع و هو الاصطلاح المصطلح عندنا.
مثالی که خودشان زدند: گفته اند اگر کسی آب نداشت و مکلف به تیمم بود، در وسط نماز آب پیدا شد، آیا آن تیمم کافی هست یا کافی نیست؟
یک. طرفداران حجیت استصحاب الحال می گویند درست هست و تا آخرش با همان نماز بخواند بله برای نماز بعدی وضو بگیرد؛ بزرگانی که می گویند استصحاب الحال حجت نیست می گویند چه دلیلی داریم؟ دلیل داشتیم برای زمانی که آب نداشتیم الان که آب داریم به چه دلیل می گویید همان وضو کفایت می کند.
دو. شاگرد بزرگ شیخ مفید با این استصحاب حال مخالفت کرده است و گفته است استصحاب الحال اصلا حجت نیست و این وضو بی وضو است و این نماز بی نماز است و دوباره باید وضو بگیرد و نماز را از سر بگیرد.
سید مرتضی در کتاب الذریعه الی اصول الشریعه ضمن بحث مجمل و مبین می فرماید:
وأما استصحاب الحال ، فعند التحقيق لا يرجع المتعلق بها إلا إلى أنه أثبت حكما بغير دليل(شما می گویید این نماز درست است در حالی که تا وقتی که آب نداشتیم درست بود نه الان که آب پیدا شده)، لانهم يقولون : إن الرائي للماء في الصلوه قد ثبت قبل رؤيته له بالاجماع وجوب مضيه في الصلوة ، فيجب أن يكون على هذه الحال مع رؤية الماء ، وهذا جمع بين الحالين في حكم من غير دلالة جامعة (الان که آب داریم به چه دلیل می گویید صحیح است)، لان الحالين مختلفان، من حيث كان غير واجد للماء في إحديهما وواجدا له في الاخرى ، فكيف يسوّى بين الحالتين من غير دلالة ؟ ! [4]
ایشان این استصحاب الحال استادش را به کلی زیر سوال برد.
نوبت می رسد به شیخ طوسی: ایشان بیدٍ من حدید استصحاب الحال را اثبات کرده است، اولا در مختلف ضمن دیگر ادله استصحاب الحال را نقل می کنند ثانیا در کتاب عدة الاصول می گویند:
والذي يمكن أن ينصر به طريقة استصحاب الحال ما اومأنا إليه من أن يقال(دلیل پذیرش ما این است): لو كانت الحالة الثانية مغيرة للحكم الاول لكان على ذلك دليل(حال که آب پیدا کردیم باید مجدد وضو بگیریم؟ این دلیل می خواهد ، دلیلی باید باشد که بگوید برای این نماز مجدد وضو بگیرید)، وإذا تتبعنا جميع الادلة فلم نجد ما فيها ما يدل على ان الحالة الثانية مخالفة للحالة الاولى(هرچه گشتیم دلیل پیدا نکردیم)، دل على ان حكم الحالة الاولى باق على ما كان[5] (دلیل می خواهد و ما دلیلی نداریم)
(استاد که شیخ مفید است می گوید واجب است، شاگرد می گوید هیچ دلیلی نداریم حتی مجزی هم نیست و شاگرد دیگر می گوید واجب منتها با استدلال و با دلیل)
از قدما بعد از شیخ طوسی نوبت به ابن ادریس می رسد، ابن زهره در غنیه الجوامع الفقهیه ص 486 .
ایشان هم استصحاب الحال را ذکر کرده لکن در اردوگاه با سیدمرتضی قرار دارد.
ابن ادریس حلی استصحاب الحال را گره داده است به آنچه در روایات هست، فلا يرجع عن اليقين إلا بيقين مثله.[6] همان محتوای استصحابی که در روایات هست را به آن استدلال کرده، لکن ضمن اینکه استدلال کرده است گفته: وعندنا انّ استصحاب الحال غير صحيحٍ.[7] استدلال کرده و گفته است استصحاب الحال غیر صحیح است.
بعد از ایشان نوبت به محقق حلی می رسد (شرایع و معتبر از کتب ایشان هست) ایشان در اول کتاب معتبر این تقسیم را گفته است که استصحاب الحال گاه به معنای برائت اصلیه است که مورد بحث نیست، گاه استصحاب الحال استصحاب عدم دلیل است که این هم مورد بحث نیست و آنچه مورد بحث است استصحاب حال شرعی است. ایشان هم در اردوگاه سیدمرتضی قرار گرفته و گفته است دلیل نداریم.
ایشان اما در معارج الاصول ص 206 تا 210، استصحاب حال شرع را در رافع پذیرفته و در مقتضی نپذیرفته است، و تفصیل بین مقتضی و رافع از اینجاست.
بعد نوبت می رسد به علامه حلی؛ بعد از بیان تاریخ این بحث خروجی این بحث این است که کجاها فقها به استصحاب استدلال کردند.
قهرمان این بخش شهید ثانی در تمهید القواعد فروع را ذکر کردند؛ بهترین کتابی که به این تاریخچه استصحاب پرداخته الموسوعة الفقهیة المیسرة ویلیها الملحق الاصولی و ملحق تراجم الفقهاء و الاصولیین است ج2 ص 412 تا 415 مطالعه شود.