« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد سید‌احمد خاتمی

1404/03/19

بسم الله الرحمن الرحیم

اقل و اکثر ارتباطی/أصالة الاحتياط /الأصول العملية

 

موضوع: الأصول العملية/أصالة الاحتياط /اقل و اکثر ارتباطی

 

روایت: عن رسول الله(ص): يا علي! بادر بأربع قبل أربع : شبابك قبل هرمك ، وصحتك قبل سقمك ، وغناك قبل فقرك ، وحياتك قبل موتك.[1]

قدر چهار چیز را قبل از چهار چیز بدان:

قدر جوانی را قبل از پیری بدان، قدر سلامتی ات را قبل از بیماری بدان (اگر نازی کند از هم فرو ریزند قالب ها)، قبل از آنکه فقیر بشوی قدر غنی را بدان (تدبیر داشته باش) و تا زنده ای قدر زنده بودن را بدان که وقتی مرگ آمد دیگر جایی برای اظهار ندامت نیست.

خلاصه:

سخن پیرامون اقل و اکثر ارتباطی بود، و شک در جزء؛ شک در شرط که جزء تحلیلی هست بحث بعدی است.

در اقل و اکثر ارتباطی سه نظر بود:

نظریه اول: (مشهور و شیخ انصاری) برائت (عقلیةً و نقلیةً)؛

نظریه دوم: (محقق سبزواری ابتدا این نظر را داشتند) احتیاط؛

نظریه سوم: (آخوند) برائت عقلی نه ولی برائت نقلی جاری می شود.

ده دلیل اقامه شده برای عدم جریان برائت عقلیه:

دلیل اول: یک دلیل این بود که از انحلال عدم انحلال لازم می آید، از تنجز اقل عدم تنجزش لازم می آید؛

دلیل دوم: دلیل دوم این بود که اشتغال یقینی است و اشتغال یقینی برائت یقینیه را می طلبد؛

دلیل سوم: یک مبنا در اینجا هست که این مبنا، مبنای اختصاصی شیعه است، اشاعره در مقابل این مبنا قرار دارند، آن مبنا این است:

واجبات زیربنای مصالح را دارد و محرمات زیربنای مفاسد را دارد و اصولا در واجبات عنوان خود آن مصلحت و غرض است، این مبنای اعتقادی ما هست، اشاعره چنین اعتقادی را ندارند و می گویند اصلا کار خداوند معلل به مصالح در واجبات و مفاسد در محرمات نیست، آنچه آن خسرو کند شیرین بود، بنابراین اگر اراده ذات مقدسش تعلق گرفت که شمر را به بهشت ببرد شما حق اعتراض ندارید.

ما که شیعه هستیم و معتزله می گوییم اراده ذات مقدس تعلق نمی گیرد که شمر را به بهشت ببرد، فعلی هذا متعلق التکلیف یا مصلحت است یا حصول الغرض است. ما شک داریم که آیا با نماز بدون استعاذه آن غرض حاصل می شود یا حاصل نمی شود؟ آن مصلحت حاصل می شود یا حاصل نمی شود؟ ما مکلف و موظف به تحصیل آن غرض و مصلحت هستیم.

شیخ در رسائل این سخن را اینگونه بیان کرده است:

وبتقرير آخر: المشهور بين العدلية أن الواجبات الشرعية إنما وجبت لكونها ألطافا في الواجبات العقلية(واجبات شرعیه الطاف در واجبات عقلیه است. واجب عقلی می گوید رسم شکر خدا را باید بجا بیاوری، اگر با ما بود اَشکالی داشت شکر، خداوند می گوید اگر می خواهی شکر من را بجا بیاوری نماز بخوان، آیا نماز بی استعاذه نماز است یا نماز نیست؟ اینجا شک داریم و باید یقین حاصل کنیم)، فاللطف إما هو المأمور به حقيقةً أو غرض للآمر، فيجب تحصيل العلم بحصول اللطف، ولا يحصل إلا بإتيان كل ما شك في مدخليته.(این غرض حاصل نمی شود مگر با اتیان همین استعاذه ای که شک داریم یا جلسه استراحتی که شک داریم. تمام آنچه را که احتمال می دهیم باید بیاوریم تا یقین کنیم این وظیفه آنچنان که هست اتیان شده است.[2]

فرق این با اشتغال یقینی برائت یقینی می خواهد چیست؟

یک هدف را دنبال می کنند آن اصلا کاری به هدف نداشت.می گفت گیرم که احکام الله معلل به مصالح نیست، گرچه نباشد هم آن استدلال بود اما ستون فقران این بیان، مصلحت و غرض است، این دو عنوان را از مستدل بگیریم ستون فقراتش را شکستیم یعنی اگر کسی اشعری شد این استدلال را نمی پذیرد (روشن باشد که این استدلال ، استدلال دیگر از استدلال اشتغال یقینی برائت یقینی را می طلبد است)

اشکال: ما موظف به تحصیل مصلحت و تحصیل غرض نیستیم بلکه مکلف به تکلیف هستیم.

پاسخ: ما موظفیم که غرض مولا را تحصیل کنیم، ما موظفیم که زمینه تحقق مصلحت را فراهم کنیم.گاه مأموربه ما مشخص است، اینجا باید مأموربه را انجام بدهیم تا مصلحت و غرض مولا را تحصیل کنیم، اما آنگاه که مأموربه ما اجزاء دارد و ما در جزئی شک داریم نمی دانیم مأموربه چیست تا محصّل مصلحت و غرض شود، آن مقداری را که می دانیم انجام می دهیم ، ده جزء را می دانیم که قدرمتیقن این تکلیف است، می دانیم که این ده جزء محقق مصلحت و غرض مولاست، در جزء یازدهم شک داریم، دیگر اینجا پای مصلحت و غرض به میان نمی آید، فعلی ذلک ثبّت العرش ثم انقش، اینجا اصلا درست نیست، در اینجایی که در جزء یازدهم شک داریم یعنی شک داریم آیا یازده جزء محصِّل الغرض یا محصل المصلحه هست یا نیست، چون شک داریم بنابراین تا یقین به تکلیف نکردیم یقین به مصلحت نداریم، تا یقین به تکلیف نکردیم یقین به غرض نداریم، در این اقل فقط ما یقین داریم.

(این از دلیل کسانی که گفته اند برائت عقلی جایز نیست ، و این چنین پاسخ دادیم)

دلیل چهارم: احتمالُ عدم صلاحیة الاقل للتقرب؛

فلسفه عبادت تقرب الی الله هست، اینجا دو گزینه پیش روی ماست، یکی اکثر هست، اکثر را یقین داریم که مقرّبنا الی الله است، اما اقل را شک داریم؛ اقل اگر واجب نفسی باشد مقربنا الی الله است، ولی اگر واجب غیری بود، واجب غیری مقرب نیست؛ در واجب غیری آنچه مقرّب است ذوالمقدمه است نه مقدمه؛ به عبارت دیگر آن قرب کلی حاصل است اما وجوب مقدمی قرب اصطلاحی ندارد.

مستدل می گوید اگر شما رکوع را مقدمه دیدید (رکوع را نباید مثال زد چون شک در جزئیتش نداریم و صل او را میگیرد بلکه استعاذه را می گوییم) یعنی اگر اقل را واجب نفسی دیدیم مقدمه است اما اگر اقل را مقدمه برای اکثر دیدیم این دیگر صلاحیت تقرب را ندارد منتها به این اشکال کمک می کنیم که فرض این است که هم اقل مقرب است و هم اکثر، چه می خواهید اسمش را نفسی بگذارید یا مقدمی یا استقلالی یا ضمنی، در اصل این که این مقرب است جای تردید نیست فعلی هذا با قصه تقرب نمی توانید برائت را بشکنید، نمی توانید بگویید اقل منهای استعاذه مقرب نیست، بنائاً علی کونه مقدمةً. (هم مقرب است و هم مبعد)

دلیل پنجم: گیرم که اکثر واجب نیست، شبهه بدویه است و شبهه بدویه برائت را به دنبال دارد. اکثر واجب نیست ، نفی وجوب اکثر لا یثبت الاقل . اکثر واجب نیست اما اقل واجب است.

به عبارت دیگر مثبتات اصول لیست بحجةٍ، وقتی بچه ده ساله اش گم شده بود ریش نداشته است، نذر کرده اگر بچه اش محاسن درآورد صدقه بدهد، حال ده سال گذشته اگر زنده باشد فرزندش 20 ساله هست، اینکه بگوییم اگر بیست ساله شود محاسن در آورده پس باید صدقه بدهی این را نمی گوییم چون مثبتات الاصول حجت نیستند، اینجا هم اصلی داریم به نام برائت، این اصل به جان اکثر افتاد و آن را از صحنه بیرون کرد، شما می گویید حالا که او رفته این اقل هم می رود.

استدلال می گوید شما که با اصل برائت می گویید اصل، عدم وجوب اکثر است اکثر که رفت پس اقل هم می رود، اگر پس به پیش بخواهد بخورد می شود مثبت.

مستشکل می گوید فرض این است که در اینجا یک تکلیفی داریم، شما می گویید نه اکثر نه اقل، پس هیچ در هیچ می شود

این حرف درستی هست؟ جواب می دهیم که این در حکم استثناء هست، در استثناء یک مستثنی منه داریم و یک مستثنی، اینجا آن مستثنی منه ما اصل تکلیف است، إما الاقل و إما الاکثر، حال که اکثر رفته این اقل که نرفته است، (فرض این است که این مستثنی منه است، فعلی هذا مثبت نیست).

برائت اقل را واجب نکرده است، بلکه اقل قبل از اینکه برائت باشد بوده است فعلی هذا اگر اکثر واجب نشد دلیلی بر این نیست که اقل هم برود.

بنابراین انصافا این پنج دلیل نتوانست کمر برائت عقلی را بشکند، فالبرائة العقلیة ثابتةٌ؛ یقع الکلام فی البرائة النقلیه که از کفایه مطالعه شود.


logo