1404/03/18
بسم الله الرحمن الرحیم
اقل و اکثر ارتباطی/أصالة الاحتياط /الأصول العملية
موضوع: الأصول العملية/أصالة الاحتياط /اقل و اکثر ارتباطی
روایت: عن رسول الله(ص): يا علي! ثلاثة من مكارم الاخلاق في الدنيا والاخرة: أن تعفو عمن ظلمك ، وتصل من قطعك ، وتحلم عمن جهل عليك. [1]
علی جان! سه خصلت هست که از صفات عالی انسانی در دنیا و آخرت هست:
از کسی که به تو ستم کرده بگذری، با کسی که از تو برید صله داشته باشی، بردباری داشته باشی نسبت به کسی که با تو برخورد جاهلانه داشته است.(جهل به معنای نادانی نیست بلکه به معنای رفتار نابخردانه هست)
خلاصه:
سخن پیرامون تکلیف در اقل و اکثر ارتباطی بود، مشهور قائل به برائت بودند، غیرمشهور قائل به احتیاط بودند، آخوند هم قائل به تفصیل بودند، یعنی برائت عقلی جاری نیست اما برائت نقلی جاری است.
کسانی که قائل به احتیاط بودند در این عرصه ده دلیل آوردند:
دلیل اول: از انحلال عدم انحلال لازم می آید و از تنجز اقل عدم تنجز لازم می آید، چون این علم تفصیلی برخاسته از اکثر است، به این دلیل که اقل یا نفسی هست یا غیری، یا استقلالی هست یا ضمنی و اگر شما زیر اکثر را زدید یعنی معلول بیاید پدر علت را در بیاورد، این علم تفصیلی از همین علم اجمالی بیرون آمد، إما بوجوب الاقل او بوجوب الاکثر، شما می آیید این علم تفصیلی که معلول این علم اجمالی است را می گویید یقین تفصیلی به اقل داریم و شک بدوی در اکثر یعنی معلول پدر علت را در آورده و اکثر را کنار زد و در علم اجمالی باید هر دو اگر واجب است واجب باشند.
جوابی که از این نظر داده می شود این است:
بله، اگر ما وجوب الاقل را از راه واجب نفسی و واجب غیری درست کردیم همین است که می گویید، از تنجز الاقل عدم تنجز الاقل لازم می آید و از انحلال عدم الانحلال لازم می آید، اما اگر کسی ادعا کند ما این علم تفصیلی را از اکثر بدست نیاوردیم علم تفصیلی را از امر به ذی المقدمه بدست آوردیم، مثلا أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَى غَسَقِ اللَّيْلِ؛ ما از همان اقم بدست آوردیم، شما این را نفسی کردید، غیری کردید، استقلالی کردید و ضمنی کردید؛ به عبارت دیگر ما سر و کارمان با یک اقم هست و شما دارید آن اقم را تحدید می کنید و اکثر و اقل می کنید میگویید ده جزء است و استعاذه اگر باشد می شود واجب ضمنی و اگر نباشد می شود اقل، پس اگر علم تفصیلی از علم اجمالی زاده شد مطلب همان است که می گویید اما اگر علم تفصیلی از علم تفصیلی بیرون آمد دیگر اینجا نمی توانید بگویید از انحلال عدم انحلال لازم می آید.
(علم تفصیلی بوجوب الاقل منهای استعاذه و شک در وجوب اکثر بعلاوه استعاذه)
به عبارت دیگر: اینجا ما علمین تفصیلیین لازم داریم، این علم تفصیلی از آن علم تفصیلی اقم بدست آمده، پس بنابراین از علم اجمالی بدست نیامده بلکه این علم تفصیلی را از اقم بدست آوردیم منتها اقم به تدریج انجام می شود.
بنابراین اینکه آخوند این استدلال را فرمود به نظر می رسد اسم را با محتوا قاطی گرفته است، چون محتوا اقم الصلاة است ، اسم واجب نفسی و واجب غیری و واجب استقلالی و واجب ضمنی است، ما کاری به اسم نداریم و به محتوا که علم تفصیلی است کار داریم منتها در بخشی از این علم تفصیلی یقین داریم و در بخشی دیگر از آن شک داریم، ولی اصل همان اقم است.
دلیل دوم: دلیل دوم بر اینکه اینجا باید احتیاط کرد این است که اشتغال یقینی برائت یقینیه می خواهد، من اشتغال یقینی دارم که به من گفته شده است اقم الصلاة، پیش روی من دو گزینه هست: یک گزینه فرضا این است که نماز 11 جزء است و یک جزئش هم این است که استعاذه بگوید، گزینه دوم این است که بدون استعاذه بیاید.
اشتغال یقینی به صلاة دارم، شک دارم آیا منهای استعاذه تکلیفم را انجام داده ام یا نه؟ این اشتغال یقینی برائت یقینیه را می طلبد و فرض هم این است که شبهه ما وجوبیه است نه تحریمیه، یعنی استعاذه نماز را خراب نمی کند، اینجا اشتغال یقینی است و برائت یقینی می خواهیم؛ پس اینکه شما می گویید یقین تفصیلی داریم و شک در وجوب اکثر، این درست نیست؛ اینطور بگویید که اشتغال یقینی داریم، اشتغال یقینی برائت یقینی را می طلبد پس بایستی استعاذه را بگوییم.
(پس مدعا این است که در اقل و اکثر ارتباطی این قائل می گوید که باید احتیاط کرد؛ و همچنین ادله برائت برای شک در اصل تکلیف است، مثلا شک داریم تعقیب بعد از نماز لازم هست یا لازم نیست، اینجا چون شک در اصل تکلیف است برائت جاری می کنیم، اما اینجا شک در اصل تکلیف نیست، یقین دارم که من مکلف هستم، چون اقم الصلاة را داریم، شک داریم با آوردن این ده جزء منهای استعاذه تکلیفم را انجام داده ام یا نه؟ اشتغال یقینی است یعنی یقینا به من گفته اند نماز بخوان، شک دارم با خواندن این ده جزء منهای استعاذه نماز خوانده ام یا نمازنما؟ اینجا اشتغال یقینی است و برائت یقینیه می طلبد و برای اینکه برائت را حاصل کنیم قطعا باید استعاذه را بیاوریم.)
اشکال: لکن ما در اصل اشتغال یقینی شک داریم نه اینکه اشتغال یقینی ثابت باشد و ما در بقیه اش حرف داشته باشیم. شما هر رجزی که خواندید رجزتان تحت عنوان بود که اشتغال یقینی برائت یقینیه را می طلبد؛ قائلین به برائت مچ شما را می گیرد و می گوید اصلا در بیش از اقل اشتغال یقینی نداریم، از اولش که به ما اقم الصلاة را گفته اند یعنی اقم این ده جزء را، اگر بگویید 11 جزء پس چیست؟ می گوییم شک داریم و احتمال می دهیم که 11 جزء اشتغال یقینی نیست بلکه اشتغال احتمالی است، وقتی اشتغال احتمالی شد شک در اصل تکلیف است و آنگاه که شک در اصل تکلیف باشد حتی اخباری ها هم می گویند برائت جاری می کنیم.
توضیح ذلک: دعوای اصولی و اخباری در شبهه تحریمیه است، آنجاست که اخباری می گوید احتیاط، اصولی می گوید برائت، اما در شبهه وجوبیه چطور؟
(یک خلأیی که در اصول ما هست این است از زمان آقا باقر وحید بهبهانی، لبه تیز نقد اخباریون هستند، و هیچ کجای اصول ما یک جا حرف اخباری ها نیامده است، یعنی آنکه جا تا جا آمده ایم بحث کرده ایم که اخباری چنین می گوید و اصولی چنان می گوید، اما اصلا قبل از بحث بخصوص از اصول عملیه گرچه اخباری ها در همه مباحث اصول نظر دارند، البته یک کتاب عربی هست به نام کتاب الاجتهاد و الاخبار نوشته آقا باقر وحید و در الرسائل الاصولیه چاپ شده. اگر کسی می آمد قبل از بحث رسائل یا کفایه ولو در حد یک فصل می گفت ما یقول الاخباریون، با استناد دقیق نه اینکه چیزی را که شایع است به آنها نسبت داده اند خیلی مفید بود، ضمن اینکه مشی ما مشی اخباریها نیست، اما اخباری ها را هم شیعه میدانیم، از مصادیق بارز اختلاف سلیقه اینجاست.
در کتب فارسی تنها کتابی که تقریبا به تفصیل راجع به اختلاف اخباریها و اصولیها گفته است کتاب مفاخر اسلام در باب زندگی نامه آقا باقر وحید نوشته علی دوانی است. کتاب دیگر هم به نام اخباری گری هست.
مقصود این است که بخشی از تعطیلات گذاشته شود روی این که اخباری چه می گوید و اصولی چه می گوید این کار باعث پیشرفت اصول خواهد بود)