« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد سید‌احمد خاتمی

1404/03/03

بسم الله الرحمن الرحیم

احکام ملاقی با بعضی از اطراف شبهه/أصالة الاحتياط /الأصول العملية

 

موضوع: الأصول العملية/أصالة الاحتياط /احکام ملاقی با بعضی از اطراف شبهه

 

روایت: عن رسول الله(ص): یا علی! ينبغي أن يكون في المؤمن ثمان خصال : وقار عند الهزاهز ، وصبر عند البلاء وشكر عند الرخاء ، وقنوع بما رزقه الله عزوجل ، ولا يظلم الاعداء ، ولا يتحامل على الاصدقاء ، بدنه منه في تعب ، والناس منه في راحة.[1]

سزاوار هست مومن 8 خصلت داشته باشد: هنگام ناگواری ها برخوردش متین باشد، وقتی مصیبتی بر او وارد می شود صبور باشد، وقتی هم که آسایش دارد شکور باشد، به رزقی که خدا به او داده قانع باشد، حتی به دشمن هم ظلم نمی کند، بار بر دوستانش نیست، او رنج می کشد ولی مردم از ناحیه او در راحتی هستند.

خلاصه:

تکلیف ملاقي شبهه محصوره چیست؟

سه نظریه اینجا هست:

نظریه اول: اینکه همان وجوب اجتناب از نجس ملاقي را هم می گیرد (و الرجز فاهجر) و آن روایت موش مرده ای که در روغن افتاده بود، خود روغن که نجس نیست بلکه روغن ملاقي میته هست، اینها را گفتیم و جواب دادیم که دلیل بر آن نمی شود اجتنب عن النجس آن را می گیرد بلکه یک اجتنب مستقل دارد.

نظریه دوم: اینکه اجتناب از ملاقي مطلقا واجب نیست؛ ملاقي نجسٌ مستقلٌ له حکمٌ مستقل، گاه حکم مستقلش حرمت است و گاهی حرمت نیست.

نظریه سوم: نظریه تفصیل؛ گاه اجتناب از ملاقی هست و اجتناب از ملاقي لازم نیست؛ گاه اجتناب هم از ملاقي و هم از ملاقی لازم است و گاه اجتناب از ملاقي لازم است و از ملاقی لازم نیست.

صورت اول: گاه اجتناب از ملاقي لازم نیست و از ملاقی لازم است مثلا اگر ملاقات بعد از علم اجمالی صورت بگیرد، علم دارم که یکی از این دو ظرف نجس است، یکی از آنها روی عبایم ریخت، هل یجب الاجتناب از این عبا هم، آنچنان که از آن دو ظرف اجتناب می کردیم؟ اینجا اجتناب از ملاقي لازم نیست لانه نجسٌ مستقلٌ، و اجتنب عن النجس آن را نمی گیرد مگر اینکه دلیل مستقلی داشته باشیم که نجاستی به این ملاقي رسیده است.

صورت دوم: آنجا که هم اجتناب از ملاقي لازم است و هم اجتناب از ملاقی، مثلا اول ملاقات حاصل شده و بعد علم اجمالی پیدا شده، این علم اجمالی مانند چتری هم بر ملاقي(عبا) و هم بر ملاقی(ظرف شماره یک) و هم بر طرف آخر (ظرف شماره دو) افتاده است.

صورت سوم: ما یجب الاجتنابُ عن ملاقي و الطرف الآخر، دون الملاقی؛

مثال اول آخوند: علم اجمالی دارم یا به نجاست این عبایی که با ظرف شماره یک برخورد کرده است، و یا با ظرف شماره دو برخورد کرده است، بعد علم اجمالی دیگری حاصل می شود که یا این ظرف شماره یک نجس است یا ظرف شماره دو، فهنا علمان اجمالیان، علمٌ اجمالیٌ اولاً ثم علمٌ اجمالیٌ ثانیاً؛ علم اجمالی دومی به این تعلق گرفته یا ظرف اولی یا ظرف دومی.

اینجا از ملاقي قطعا باید اجتناب کرد از طرف آخر (ظرف دوم) هم بی تردید باید اجتناب کرد، صحبت این است که از ملاقی (ظرف شماره یک) که این عبا به آن اصابت کرده باید اجتناب کرد یا نباید اجتناب کرد؟

گفته اند اجتناب از ظرف شماره یک لازم نیست، به دلیل اینکه از ظرف شماره دو که اجتنب عن النجس آمده ، اجتنب عن النجس هم بر این ملاقي آمد، شک داریم اجتنب عن النجس از این ملاقی (ظرف شماره یک) آمده یا نیامده، این دقیقاً همانند ملاقي در صورت اول هست، یعنی اینکه شک بدوی هست، چون دو طرف مشخص هست، شک دارم که آیا این ظرف شماره یک هل یجب الاجتناب از او یا نه؟

(لب حرف آخوند این است که اینجا اجتناب از ملاقي و طرف آخر لازم است در حالی که اجتناب از ملاقی لازم نیست)

اشکال: اینکه اجتناب از ظرف شماره دو لازم هست که بحثی نیست، از ظرف شماره یک که این ملاقات کرده منشأ شبهه در این ملاقي چیست؟ اگر منشأ شبهه یک نجاست دیگر است، شک می کند آیا خون به آن اصابت کرده یا نکرده، این از محل کلام بیرون هست، چون نجاست بخاطر ملاقی نیست، بلکه یک نجاست دیگر است.

و یا نجاستش بخاطر ملاقات با آن ملاقی هست، اگر اجتناب بخاطر ملاقات با آن ملاقی است چرا اجتناب از این ملاقی لازم نباشد؟ (چون می گوییم منشأ نجاستش این ملاقی هست) فعلی هذا این مثالی که زدید نمی گوید اجتناب از ملاقي آری و اجتناب از ملاقی نه، به دلیل اینکه علم اجمالی دومی پیدا شده، می گوید یا این نجس است یا آن، نجاست ظرف شماره یک هم با نجاست ملاقي متحدان است.

فعلی هذا این مثال آخوند پذیرفتنی نیست که اجتناب از ملاقي لازم باشد و اجتناب از ملاقی لازم نباشد، اینجا هم اجتناب از ملاقي لازم است و اجتناب از ملاقی لازم است.

مثال دوم آخوند: (این مثلا ظاهرا اشکال مثال اول را ندارد) می دانم یا سجاده شماره یک من نجس هست یا سجاده شماره دوی من، منتها ابتدا عبای من با سجاده شماره یک ملاقات کرد بعدا علم اجمالی پیدا شد که یا سجاده شماره یک نجس است یا سجاده شماره دو، وقتی علم اجمالی پیدا شد، آنوقت سجاده شماره یک مفقود شده بود، اینجا آنچه در صحنه داریم، ملاقات با سجاده شماره یک که مرطوب بوده و طرف دیگر یعنی سجاده شماره دو.

اینجا اجتناب از ملاقي لازم است، این عبا که با سجاده شماره یک مرطوب ملاقات کرده، اما اجتناب از سجاده شماره یک لازم نیست، چون از حوزه ابتلا بیرون هست، اینجا اجتناب از ملاقي لازم است و از ملاقی لازم نیست؛ البته اگر بعدا پیدا شود (مثلا جایی جا گذاشته بود و بعد پیدا کرد) حین العلم الاجمالی مخاطب به اجتنب نبودم چون از محل ابتلا خارج بود.

گفته اند این مثال خوب و قابل دفاع است، اما اینطور نیست؛ اینجا گاهی ما عرفی حرف می زنیم و گاهی دقت عقلی میکنیم. عرف می گوید این سجاده همان سجاده شماره یک هست و عبای من هم به سجاده شماره یک اصابت کرد، ساعت 9 علم اجمالی پیدا کردم که یا سجاده شماره یک نجس است یا شماره دو و سجاده شماره یک در زمان علم اجمالی هم در دسترس نبوده، آن زمان اجتناب نداشتم، بعدا پیدا شد، شما می گویید اجتناب از ملاقي با سجاده شماره یک که مرطوب بوده نجس است ولی خودش نجس نیست (قربان برم خدا را یک بام و دو هوا را). می گویید این عبا نجس است اما خود این سجاده که منشأ نجاست است که حین علم اجمالی نبوده را قبول داریم ولی الان که پیدا شده و این همان است.

اشکال: علم اجمالی که منحصر در اطراف هست و طرف سوم را شامل نمی شود.

پاسخ: اینجا طرف سوم را شامل می شود، به دلیل اینکه آنجا طرف سوم را شامل نمی شد بعد از علم اجمالی بود ولی اینجا قبل از علم اجمالی هست، چون یقین دارم که ملاقات حاصل شده.

فعلی هذا آخوند نتوانستند مثال بی اشکال بزنند. مثال بی اشکالشان مثال محل ابتلا هست ولی این مثال محل ابتلا هم غیرعرفی هست و هیچ عرفی این حرف را نمی پذیرد که این تا ساعت 9 لا یجب الاجتناب عنه ولی الان که پیدا شده نجاستش همان نجاست قبل هست. و این دو مثال مخدوش هستند.

استاد: حرف نهایی این است که این اجتناب از ملاقي فی کل الصور لازم است؛

در صورت اول اصلا این ملاقي جدای از آن ملاقی نیست، گفتیم والرجز فاهجر، و آن روایتی که موش در روغن مرده بود در آن روایت نمی گیرد اینجا را، پس در صورت اول اجتناب از ملاقي لازم است و ملاقی را هم که قبلا گفتیم.

صورت دوم را هم گفتیم که هم از ملاقي و هم از ملاقی اجتناب لازم هست و این بحث نداشت.

صورت سوم، که اجتناب از ملاقي لازم و اجتناب از ملاقی غیرلازم است. در اینجا حرف ما این است که چرا اجتناب از ملاقی لازم نباشد در حالی که از ملاقي لازم هست، و هیچ کدام از دو مثال وافی نبود، فالملاقي فی الشبهة المحصوره یجب الاجتناب عنه فی کل صوره.


logo