1404/01/24
بسم الله الرحمن الرحیم
شرطیت ابتلا به جمیع اطراف/أصالة الاحتياط /الأصول العملية
موضوع: الأصول العملية/أصالة الاحتياط /شرطیت ابتلا به جمیع اطراف
روایت: عن رسول الله(ص): … قلت : وأي الهجرة أفضل؟ قال صلىاللهعليهوآله : من هجر السوء؛ قلت : وأي الليل أفضل؟ قال صلىاللهعليهوآله : جوف الليل الغابر؛ قلت : فأي الصلاة أفضل؟ قال صلىاللهعليهوآله : طول القنوت؛ قلت فأي الصوم أفضل؟ قال صلىاللهعليهوآله : فرض مجزئ وعندالله أضعاف ذلك؛ قلت : وفأي الصدقة أفضل؟ قال صلىاللهعليهوآله : جهد من مقل إلى فقير في سر.[1]
از پیامبر پرسیدم، کدام هجرت برتر هست؟ فرمود:هجرت از کارهای بد، پرسیدم کدام بخش شب افضل هست؟ فرمود: نیمه شب افضل است. پرسیدم کدام نماز افضل است؟ فرمود، نمازی که قنوتش طولانی باشد. پرسیدم کدام صدقه افضل هست؟ فرمود: کسی که ندارد و مخفیانه به فقیر کمک کند.
خلاصه:
سخن این بود که آیا در تنجز علم اجمالی ابتلا شرط هست یا شرط نیست؟
بزرگانی از اصولیون ابتلا را شرط کردند و گفتند اگر مبتلابه نیست، علم اجمالی منجز نیست؛ امام دو مثال زدند برای جایی که ابتلا نیست:
(یک)ضرورة أنّ النهي المطلق عن شرب الخمر الموجود في أقصى بلاد المغرب، (دو) أو ترك وطء جارية سلطان الصين يكون مستهجناً. [2]
شرابی که در یکی از شهرهای غرب تولید می شود را نخور، این اصلا مبتلا به نیست. یا ترک کن وطی کنیز سلطان چین را؛ این ها مبتلا به نیستند و علم اجمالی منجز نیست و اگر نهی صادر شود مستهجن هست.
سه نفر نپذیرفتند که تنجز مشروط به ابتلا باشد:
1. آقای خویی:
ایشان می گویند در حرام فقط مهم ترک کردن نیست، در واجب هم فقط مهم فعل نیست، آنچه مهم است اتیان الفعل در واجب مستنداً الی الله است، در حرام ترک فعل الحرام مستندا الی الله است؛ غرض این است، وقتی این هست آنجا هم که مبتلا به نیست، مثلا بگوید من این شراب را نمی خورم چون تو گفتی، وقتی این شد در غیر مبتلا به هم انتساب و عدم انتساب به الله مطرح است. پس چه مبتلا به باشد و چه نباشد علم اجمالی منجز است استناد هم کردند به ﴿ما أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا إِلهاً واحِداً﴾؛ امر انتساب الی الله باید داشته باشد.
مثال های دیگری هم زدیم از جمله در فعل، مثل حفظ النفس، نفقه به اولاد و همسر؛ و در ترک هم اکل قاذورات و زنا با امهات.
نقد به کلام محقق خویی:
لکن این فرمایش مورد قبول نیست چون:
اولا این شرط (انتساب الی الله) یا لازم الرعایة هست یا لازم الرعایة نیست، اگر شما این شرط را لازم الرعایة بدانید لازمه اش این است که همه واجبات تعبدی باشد، یا لازم الرعایة نیست پس غرض نیست.
(شما می گویید خدا مجرد ترک نمی خواهد بلکه ترک منتسب الی الله می خواهد، این لازم است پس این حرمت تعبدی هست، و انتساب قصد قربت هست، انتساب یعنی برای خدا، و آنجا که برای خدا باشد قربت هست؛ ایشان می گوید این انتساب یا باید رعایت شود یا نه ، اگر می گویید باید همه واجبات فعلی و همه محرمات می شود تعبدی، اگر لازم الرعایه نیست پس غرض و غایت نیست).
ثانیاً دو آیه در قرآن داریم که می فرمایند: ﴿اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَالْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا إِلَٰهًا وَاحِدًا﴾[3] .
چرا احبار و رهبان را ارباب گرفتید، شما باید خدا را بپرستید…؛ کجای این آیه دارد که عبادتتان باید انتساب به خدا داشته باشد؟ این آیه می گوید احبار و رهبان را نپرستید، پس در مقام این نیست که بگوید همه عباداتتان باید انتساب الی الله داشته باشد.
و آیه دیگر که می فرماید: ﴿وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ حُنَفَاءَ وَيُقِيمُوا الصَّلَاةَ وَيُؤْتُوا الزَّكَاةَ ۚ وَذَٰلِكَ دِينُ الْقَيِّمَةِ﴾[4]
و به آنها دستوری داده نشده بود جز اینکه خدا را بپرستند(شما فقط باید خدا را عبادت کنید) در حالی که دین خود را برای او خالص کنند و از شرک به توحید بازگردند، نماز را برپا دارند و زکات را بپردازند؛ و این است آیین مستقیم و پایدار!
آن آیه گفت احبار و رهبان را نپرستید این آیه گفت بت را نپرستید، چه ربطی دارد؟ فعلی هذا این فرمایش آقای خویی در نفی مورد ابتلا بودن مورد قبول نیست.
1. محقق اصفهانی (کمپانی)
دومین بزرگی که فرمایشش را می خوانیم محقق اصفهانی هست؛ ایشان می گوید آنچه در تکلیف می خواهیم ایجاد انگیزه هست و بیشتر از این چیزی نمی خواهیم، نمی خواهیم او را واداریم که بلند شود و انجام دهد، اینجا چه مبتلا به باشد چه نباشد این امر و نهی ایجاد انگیزه می کند و بیشتر از این را نمی خواهیم.
بل التحقيق: أن حقيقة التكليف الصادر من المولى المتعلق بالفعل الاختياري لا يعقل أن يكون إلا جعل الداعي بالامكان(می خواهد ایجاد انگیزه کند، این مشروبی که اینجا هست را ننوش، مشروبی هم که در غرب هست آن را هم ننوش. امکان امر و نهی در اینجا هست). [5]
پاسخ این حرف: امکان فقط کافی نیست، استهجان هم مطرح است، یعنی مشروبی که در فرانسه هست اصلا مبتلا به من نیست، ولی نهی آن مستهجن است؛ (امکان عقلی هست ولی عدم الاستهجان هم شرط است).
در توضیح المسائل قبلا بود که از شرایط ظرفی که با آن وضو میگیرند شرط است که از طلا نباشد، این اصلا مبتلا به نیست، آیا کسی از شیعه پیدا می شود که در ظرف طلا وضو بگیرد؟ پس جواب این است که درست است که اینجا امکان عقلی هست ولی استهجان عرفی هم هست.
1. امام خمینی
بزرگ سومی که در این عرصه وارد میدان شده و انصافا محکم در این عرصه وارد شده امام خمینی هست؛ خلاصه نظر ایشان این است: که اگر خطابات به نحو قضایای شخصیه بود اشکالتان وارد است، به این بیان که قطعا باید مورد ابتلا باشد و الا تکلیف در اینجا منجز نیست اما اگر خطابات به نحو قضایای قانونیه باشد ابتلا شرط نیست. (کتاب انوار الهدایه، ج2 ص 213 تا 219)
ایشان نظریه شان را در خطابات قانونیه بیان کردند، گاهی در این خطابات قانونی هیچ مخاطبی پیدا نمی شود اینجا قانون گذاری غلط است اما آنجا که ولو اندک مخاطب باشد خطاب مستهجن نیست.
اما 4 تقریر از درس های امام هست:
یک. قدیمی ترین تقریر تهذیب الاصول است (3 جلد)
دو. تنقیح الاصول از شیخ حسین اشتهاردی که به صورت موجز نوشته شده(4 جلد)
سه. جواهر الاصول از سید محمدحسن لنگرودی نوشتند (6 جلد منهای استصحاب)
چهار. تحریر الاصول آقای جوادی آملی (4 جلد)
در عرصه این خطابات قانونی احسن تقریرات، انوار الهدایه است بعد از آن تهذیب الاصول است؛ امام 6 فرق بین خطابات قانونی و خطابات شخصی بیان کردند.
جلسه آینده این خطابات را بیان می کنیم و با این خطابات قانونیه می گوییم لا یشترط الابتلا.