1404/01/23
بسم الله الرحمن الرحیم
تنبیه دوم/أصالة الاحتياط /الأصول العملية
موضوع: الأصول العملية/أصالة الاحتياط /تنبیه دوم
روایت: عن رسول الله(ص):قال أبوذر رضي الله عنه. ودخلت يوما على رسول الله صلىاللهعليهوآله وهو في المسجد جالس وحده فاغتنمت خلوته ، فقال صلىاللهعليهوآله : يا أباذر : إن للمسجد تحية ، قلت : وما تحيته يا رسول الله؟ قال : ركعتان تركعهما.
ثم التفت إليه فقلت : يا رسول الله أمرتني بالصلاة ، فما الصلاة؟ قال صلىاللهعليهوآله : الصلاة خير موضوع فمن شاء أقل ومن شاء أكثر.
قلت : يا رسول الله أي الاعمال أحب إلى الله عزوجل؟ قال صلىاللهعليهوآله : الايمان بالله ، ثم الجهاد في سبيله.
قلت : يا رسول الله أي المؤمنين أكمل إيمانا؟ قال صلىاللهعليهوآله : أحسنهم خلقا.
قلت : وأي المؤمنين أفضل؟ قال صلىاللهعليهوآله : من سلم المسلمون من لسانه ويده.[1]
ابوذر می گوید در مسجد وارد بر پیامبر شدم در حالی که ایشان تنها نشسته بودند و فرصت را غنیمت دانستم، حضرت فرمود: مسجد تحیت دارد، گفتم احترام مسجد چیست؟ فرمود: دو رکعت نمازی است که به عنوان نماز تحیت مسجد می خوانیم.عرض کردم یا رسول الله ما را امر به نماز کردید گفتیم چشم، اصلا نماز چیست؟ فرمود: بهترین تکلیفی هست که خدا وضع کرده هر کس خواست کم می خواند و هر کس خواست بیشتر.
عرض کردم:محبوب ترین کارها برای خدا چیست؟ فرمود: ایمان به خدا و خدا باوری احب الاعمال هست بعد جهاد در راه خداست.
عرض کردم ایمان کدام یک از مومنین بیشتر است؟ فرمود آنکه اخلاقش بهتر باشد. گفتم کدام افضل هستند؟ فرمود کسی که موذی نباشد و مردم را نخواهد نیش بزند.
خلاصه:
بحث اضطرار به پایان رسید و گفته شد نظر آخوند در حاشیه رسائل و حاشیه کفایه نظر درستی هست؛ الان تنبیه دوم مطرح می شود، در این تنبیه دوم یکی از ابتکارات امام که بسیار ستودنی هست (خطابات قانونیه) مطرح می شود.
بزرگان در باب تنجیز علم اجمالی و علم تفصیلی می گویند که دو شرط قطعی هست:
شرط اول. اینکه عقلا مقدور باشد؛ قدرت از شرایط عامه تکلیف است، لا یکلف الله نفسا الا وسعها، این را احدی اشکال نکرده.
شرط دوم. دومین شرطی را که بیان کردند این است که مورد ابتلا باشد؛ اگر یک طرف مورد ابتلا نبود این علم تفصیلی دیگر بی خاصیت هست و دیگر هیچ نقشی ندارد، همینطور در علم اجمالی. اگر علم تفصیلی داشته باشم که یا این ظرفی که پیش من هست نجس است یا ظرفی که پیش ملک هند است نجس است، اینجا این علم تفصیلی تنجز ندارد، چون از ظرف ملک هند وجوب اجتناب ندارم و در ظرف باقی مانده شبهه بدوی است و وقتی شبهه بدوی شد برائت جاری می کنیم، در صورت علم اجمالی هم باز تنجز ندارد. (مثال علم اجمالی و تفصیلی هر دو ظرف ملک هند شد)
بزرگی که اصرار بر این دارد شیخ در رسائل هست:
والحاصل: أن النواهي المطلوب فيها حمل المكلف على الترك مختصةٌ - بحكم العقل والعرف - بمن يعد مبتلى بالواقعة المنهي عنها، ولذا يُعدّ خطاب غيره بالترك مستهجنا إلا على وجه التقييد بصورة الابتلاء. ولعل السر في ذلك: أن غير المبتلي تارك للمنهي عنه بنفس عدم ابتلائه (اگر مبتلا نمی شود خودبخود تارک هست)، فلا حاجة إلى نهيه، فعند الاشتباه لا يعلم المكلف بتنجز التكليف بالاجتناب عن الحرام الواقعي(مکلف به صورت قطعی تکلیف را نمی داند چون یک طرف مورد ابتلا نیست و طرف دیگر شبهه بدویه هست و در شبهه بدویه برائت جاری می شود).[2]
این مطلب را سه نفر نقل کردند: یک. مرحوم خویی، دو. محقق اصفهانی (کمپانی)، سه. امام خمینی.
اما آقای خویی می گویند: شرط اولتان را قبول داریم اما شرط دومتان را قبول نداریم که مبتلا به باشد، چه در شبهه وجوبیه و چه در شبهه تحریمیه، چون یک فرق است بین اوامر عرفیه و اوامر شرعیه، در اوامر عرفیه آنجا که تکلیف به فعل است ، فعل اگر واقع می شود علی ای حالٍ این نیازی به امر ندارد، یا خودبخود ترک می شود نیازی به نهی ندارد، اما در اوامر شرعیه علاوه بر این انتساب الی الله مهم است ﴿ما أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا إِلهاً واحِداً﴾[3] ؛ اینها مأمور نیستند مگر اینکه خدای واحد را عبادت کنند، یعنی منتسب به خدا باشد.
اینکه می گویید اینجا چون خود بخود متروک است امر به اجتنب نمی آید و چون خودبخود انجام می دهد امر به فعل نمی آید، می گوییم چه اشکالی دارد بیاید، اگر این مورد از محل ابتلا بیرون است، این فرد دو جور است: قدرت ندارد اما انتساباً الی الله ترک می کند، اما فرد دیگری هم هست که انتساب الی الله ندارد، فعلی هذا ولو جایی که از محل ابتلا بیرون است آنجا هم نهی معقول است که تعلق بگیرد.
مثال: دو نفر مشروب نمی خورند، یکی نمی تواند ولی دیگری می تواند ولی نمی خورد، می گوید اگر بهترین شرابها را هم بیاورند من نمی خورم؛ پس ترک داریم تا ترک.
مثال شبهه وجوبیه: اگر چیزی را انسان خودبخود انسان می دهد، آیا قبیح است که شارع امر کند؟
1. مثل حفظ النفس، حفظ النفس امر شارع را نمی خواهد ولی در عین حال امر داریم که ﴿وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ﴾[4] .
2. انفاق بر اولاد و بر زوجه.
نکته: در قرآن چند بار آمده: وبالوالدین احسانا آمده، هیچ جای قرآن نیامده که پدر و مادر به فرزند احسان کنند، البته روایت داریم ، یلزم الوالدین من العقوق ما یلزم ولد لهما، عاق فقط اختصاص به بچه ها ندارد چه بسا بچه ها والدین را عاق بکند. اینکه در قرآن نیامده که به فرزندان احسان کنید بخاطر این است که این امر عاطفی هست، پدر و مادر فرزندشان را دوست دارند چه خدا سفارش کند و چه نکند.
یا همسر. مودةً و رحمه، انسان همسرش را دوست دارد و سفارش نمی خواهد که به او احسان داشته باشد.
پس اینکه بگوییم اگر کاری رو مردم انجام می دهند امر ندارد ، چرا نداشته باشد این اوامر هست و همه هم انجام می دهند.
مثال شبهه تحریمیه:
مثل زنا بالامهات، این کار را هر نفسی بدش می آید، ولی در عین حال نهی هم رسیده؛ یا اکل القاذورات، شرب البول ، اکل العذره، با اینکه انسان خودش ترک می کند باز نهی هست.
آقای خویی می گویند: استدلال شما که می گویید غیر مبتلابه متروکٌ بنفسه و لذا نهی نمی خواهد درست نیست، چه کسی گفته چیزی که متروک به نفسه هست نهی نمی خواهد، قاذورات را کسی نمی خورد ولی نهی هم هست، وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ. و قاذورات از خبائث محسوب می شوند.
ایشان می گویند صرف اینکه شما می گویید متروک پس نهی نمی خواهد را قبول نداریم، متروک هست اما شارع می خواهد که چون خدا گفته نه ، انجام ندهید فعلی هذا اینجا این شرط را شرط درستی نمی دانیم.
و المتحصل مما ذكرناه انه لا يعتبر في تنجيز العلم الإجمالي عدم كون بعض الأطراف خارجا عن معرض الابتلاء، لا في الشبهة الوجوبية(مثل حفظ نفس و انفاق بر اولاد و همسر) و لا في الشبهة التحريمية، بل المعتبر كون جميع الأطراف مقدورا للمكلف على ما تقدم بيانه. و لا يخفى أن الغالب في الأمثلة التي ذكروها لخروج بعض الأطراف عن محل الابتلاء كونها أمثلة لخروج بعض الأطراف عن القدرة(مثالی که اینها می زنند بعض اطراف از قدرت بیرون است نه از ابتلا.)، فراجع رسائل الشيخ (رحمه اللَّه). [5]
این فرمایش محقق خویی با اینکه متین است ولی جلسه آینده مورد نقد قرار می دهیم.