1403/10/29
بسم الله الرحمن الرحیم
نظریات و تنبیهات قاعده من بلغ/أصالة البراءة /الأصول العملية
موضوع: الأصول العملية/أصالة البراءة /نظریات و تنبیهات قاعده من بلغ
روایت: قَالَ : « وَسُئِلَ رَسُولُ اللهِ صلىاللهعليهوآلهوسلم : أَيُّ الْمُؤْمِنِينَ أَكْيَسُ؟ فَقَالَ : أَكْثَرُهُمْ ذِكْراً لِلْمَوْتِ ، وَأَشَدُّهُمْ لَهُ اسْتِعْدَاداً »[1] .
زرنگ ترین مؤمنان چه کسانی هستند؟ فرمود: آنها که بیشتر به یاد مرگ باشند، آنها که بهتر خودشان را برای این سفر طولانی آماده می کنند زیرکترین هستند.
چون همه رفتنی هستیم، انک میتة و انهم میتون، جز خدا کسی ماندنی نیست، کلُّ مَنْ عَلیها فَان وَ یبقَی وَجْهُ رَبِّک ذوالجلالِ والاکرامِ، عزرائیل جان ملائکه را هم میگیرد، نوبت که به خودش می رسد خداوند او را قبض روح می کند و می فرماید: لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ، آنوقت زیرک ترین کسانی هستند که در این فرصت محدود خودشان را آماده سفر طولانی می کنند.
خلاصه:
سخن پیرامون قاعده من بلغ بود، این قاعده سه روایت صحیحه دارد، و آن صحیحه هشام بن سالم هست.
چند معنا برای این حدیث شده :
یک. معنایی که شیخ انصاری داشتند که: این روایت ثواب انقیاد را می گوید برای کسی که مطیع خدا باشد ، نه اینکه استحباب را بخواهد ثابت کند.
دو. میرفتاح مراغی و آخوند خراسانی گفته اند دلالت بر آن می کند که در مستحبات خبر معتبر نمی خواهیم، خبر غیرمعتبر هم کافیست.
سه. مرحوم نائینی هم گفتند استحباب به عنوان ثانوی، به عنوان البلوغ می سازد. لاحرج و لا ضرر چطور عنوان ثانوی درست می کند، بلوغ هم عنوان ثانوی درست می کند و با این عنوان استحباب بر مسند می نشیند.
چهار. نظر امام خمینی، ایشان در تهذیب الاصول بر این هستند که اینجا حکمی همانند جعاله دارد ؛ مثلا می گوید من ردّ فرسی فله کذا، کسی که اسبش گم شده می گوید هر کس این اسبم را برگرداند فله کذا.
اینجا هم از آنجاهاییست که شارع دوست دارد هم واجبات را مردم توجه کنند و هم مستحبات را، آمده با این ادبیات که من بلغه ثوابٌ... هر کس ثوابی به او برسد… مثلا کسی که دید در یک کتابی از پیامبر نقل شده که من سرّح لحیته فله کذا، کسی که مسواک بزند فله کذا، این مثل من ردّ فرسی فله کذاست ، این ثواب را درست می کند اما استحباب را درست نمی کند، استحباب را این درست می کند که آن چیز رجحان ذاتی داشته باشد و این رجحان ذاتی درست نکرده است و این هم یرجع به کلام شیخ انصاری، یعنی ثواب بر آن می دهند و ثواب بر آن دادن غیر استحباب است.)
این از فرمایش امام خمینی، لکن در روایت هشام بن سالم فعمله دارد، یک چیزی از پیامبر برسد و او عمل بکند، فعمله یعنی بلوغ رجحان درست می کند و این هم یعنی استحباب، غیر از این نیست، به عبارت دیگر گاهی سخن از واجبات است که دلیل معتبر می خواهد و اما گاهی سخن از مستحبات است، فعمله، همین که به او برسد و او هم عمل کند، به عبارت دیگر روی بلوغ تنها عنایت نیست اگر اینطور بود(روی بلوغ تنها بود) کلام شما درست بود اما در کنارش فعمله هست، روی عمل عنایت است یعنی اینکه این عمل که هیچ ثوابی نداشت با این بلوغ ثواب پیدا می کند و با این ثواب پیدا کردن یعنی مستحب می شود.
فعلی هذا مشهور در احادیث من بلغ معتقد به آن هستند که در مستحبات ما دلیل محکم نمی خواهیم، فرق است بین مستحبات و واجبات، در واجبات دلیل معتبر می خواهیم اما در مستحبات چنین دلیلی را نمی خواهیم.
آقای خویی به این معتقد نیستند، امام به این حرف معتقد نیست و می گویند ثواب دارد اما اینکه بگوییم مستحب است را دلیل نداریم.
استاد: ما فهم مشهور را قابل دفاع می بینیم بعبارت دیگر واجبات (باید ها) باید به سند معتبر باشد اما مستحب سند معتبر لازم ندارد.
و هنا تنبیهاتٌ: (16 تنبیه است)
تنبیه اول. هل المسئلة مسئلةٌ اصولیةٌ ام المسئلة مسئلةٌ فقهیةٌ ام المسئلة مسئلةُ کلامیةٌ؟
مسئله اصولی همین است که بگوییم در واجبات دلیل معتبر می خواهیم اما در مستحبات دلیل معتبر لازم نداریم؛ این سبک سبک مسئله اصولی است.
به صورت قاعده فقهی باشد می گوییم هر گاه بر امری دلیل ضعیفی رسید، دلیل بر وجوبش نداشتیم حمل بر مستحب می کنیم مانند دیگر قواعد فقهی.
مسئله کلامیه آنجاست که پای ثواب و عقاب هست آن مسئله مسئله کلامی هست و اینجا هم پای ثواب در میان است، من بلغه ثواب من الله فعمله کان له ذلک و ان لم یقله.
استاد: قطعا این مسئله مسئله کلامی نیست، بخاطر اینکه اگر مسئله را کلامی بدانیم اکثر مباحث فقهی می شود کلامی چون ثواب در آن هست، اینکه در روزه چقدر ثواب هست، نماز در واجباتش چقدر ثواب دارد.
نکته این است: سخن گفتن از اصل ثواب و عقاب مسئلةٌ کلامیةٌ، اما فلان کار ثواب دارد یا فلان کار ثواب ندارد این مسئله کلامی نیست، فیبقی اینکه مسئله را اصولی بدانیم یا مسئله را فقهی بدانیم.
تنبیه دوم. می گوییم از آنجا که تشخیص بلوغ کار مقلِّد نیست و مجتهد باید تشخیص دهد که آیا بلوغ الثواب در اینجا صدق می کند یا صدق نمی کند فالمسئلة اصولیةٌ، و لیست بمسئلةٍ فقهیةٍ چون یکی از راه های شناخت تفاوت بین مسئله اصولی و قاعده فقهی همین است. مسئله اصولی تشخیصش کار مقلد نیست اما قاعده فقهی و مسئله فقهی می تواند مقلد هم تشخیص بدهد، مثلا آیا اینجا حرج هست یا نیست، این کار مقلِّد است، اگر مجتهد به اینجا برسد که حرج است ولی مقلد بگوید حرج نیست نظر، نظرِ مقلد است.
از آنجا که تشخیص بلوغ کار مقلد نیست و مجتهد باید تشخیص دهد که آیا بلوغ ثواب در اینجا صدق می کند یا نه، فالمسئلةُ اصولیةٌ و لیست بمسئلةٍ فقهیةٍ، چون یکی از راه های شناخت تقابل بین مسئله اصولی و قاعده فقهی همین است، یعنی تشخیص مسئله اصولی کار مقلد نیست، اما قاعده فقهی را مقلد هم می تواند تشخیص بدهد، مثلا آیا در اینجا حرج هست یا حرج نیست، این کار مقلد هم می تواند باشد، اگر مجتهد بگوید اینجا حرج هست و مقلد بگوید قطعا حرج نیست، اینجا نظر نظر مقلد است، از آنجا که تشخیص بلوغ بر عهده مقلد نیست و مجتهد تشخیص می دهد، اینجا مسئله مسئله اصولیه است، مجتهد باید تشخیص بدهد که در تسریح اللحیه بلوغ الثواب هست یا نیست، چون فقط سند ضعیف همه کاره نیست، باید ببیند این استنباط کننده با محکمات در تعارض هست یا نیست، اگر بلغه ثوابٌ اما با محکمات درگیر بود بلوغ صدق نمی کند. (این از تنبیه دوم)
تنبیه سوم. آنکه اگر در موردی بلوغ الثواب بود اما دلیل معتبری بر حرمت داشتیم، در باب هلال بلوغ الثواب داریم که کسی که هلال را دید نماز مستحبی بخواند اما دو روایت تحریم می کند، در چنین جایی آیا بلوغ الثواب کافیست یا کافی نیست؟
قطعا کافی نیست، چون اگر دلیل معتبر بر حرمت باشد که پرواضح است، استحباب کاره ای نیست، اما اگر دلیل معتبر هم نباشد و قصه کراهت باشد، اجتناب السیئات اولی من اکتساب الحسنات.
و اضافه می کنیم که بلوغ و ثواب انصراف دارد به جایی که بلوغ الکراهه نباشد، اصلا شامل جاهایی که کراهت دارد نمی شود مانند همین مثال که دو روایت هست که نماز عند رؤیت هلال جایز است.
تنبیه چهارم. آیا شامل مکروهات هم می شود یا نمی شود؟ یعنی اگر یک دلیل ضعیفی آمد که نوم بین الطلوعین مکروه است، آیا می تواند مجتهد در رساله اش بنویسد یکرَه النوم بین الطلوعین یا نمی تواند؟
مشهور ملحق کرده اند و گفته اند ملاک بلوغ الثواب در مکروه هم هست، در مکروه بالمطابقه مکروه هست، بالالتزام ترک استحباب دارد و اخبار من بلغ می گیردش؛ روایت می گوید یَکره النوم بین الطلوعین (بالمطابقه) و بالالتزام یعنی یستحب الترک نوم بین الطلوعین.
لکن بزرگانی مانند آقاضیاء و نائینی ملحق نکرده اند، استدلالشان هم روشن است، می گویند روایت هشام بن سالم گفته من بلغه ثوابٌ…، این بلوغ، بلوغ بالمطابقه است، اکراه و کراهت، حداقل بلوغ بالالتزام است ظهورش در آن است که من بلغه ثواب بالمطابقه، ثواب را بگوید، من سرّح لحیته فله کذا.
اینجا یک راه برای ملحق کردن مکروه به مستحب دارد و آن راه، تنقیح مناط است.
تنقیح مناط یعنی بگوییم از روایات من بلغ استفاده می شود واجبات دلیل معتبر می خواهد اما غیر واجبات دلیل معتبر نمی خواهد، این غیر واجبات، سواءٌ کان مستحبا او مکروهاً. بخصوص بر مبنای شیخ که انقیاد را مطرح می کند، انقیاد در ترک مکروه بیشتر از انقیاد در فعل مستحب است، به این بیان که این بنده آنقدر مطیع است که از مولایش نباید نمی خواهد، مولایش بگوید بهتر آن است که ترک کنی می پذیرد، این انقیادش بیشتر از فعل مستحب است؛ با تنقیح مناط نلحق الکراهة بالمستحب.
این از 4 تنبیه از قاعده من بلغ ، باقی انشاءالله جلسه آینده.