1403/10/17
بسم الله الرحمن الرحیم
ادله قاعده تسامح در ادله سنن/أصالة الاحتياط /الأصول العملية
موضوع: الأصول العملية/أصالة الاحتياط /ادله قاعده تسامح در ادله سنن
روایت: عن رسول الله (ص): یا اباذر! ما زَهِدَ عَبدٌ في الدنيا إلاّ أنبَتَ اللّه ُ الحِكمَةَ في قَلبِهِ ، و أنطَقَ بها لِسانَهُ ، و يُبَصِّرُهُ عُيوبَ الدنيا و داءَها و دَواءَها ، و أخرَجَهُ مِنها سالِما إلى دارِ السَّلامِ .[1]
هیچ کس بی رغبتی به دنیا نشان نداد مگر آنکه خدا حکمت را در قلبش تثبیت کرد، دنیا را به او شناساند، دردها و درمانها را، سالماً از دنیا به بهشت رفت.
سخن از زهد است، روایت ندارد که هیچ کسی درس نخواند مگر اینکه خدا حکمت را در دلش جاری کرد می گوید زَهَدَ.
نکته: ما باید اخلاق و عرفان را از علمای مهذب بگیریم و مردم را هم به آنها ارجاع بدهیم، امام خمینی به معنای واقعی کلمه عارف حقیقی بود اما گاهی بی سوادهایی هستند که به جاهایی می رسند، شرط عقل نه تکذیب اینهاست و نه تایید چشم و گوش بسته، چه بسا این کسی که درس هم نخوانده واقعا بی رغبت به دنیا باشد، خدا هم یک چیزهایی به او داده، اما اینکه اینها را مرجع قرار بدهیم و بگوییم هرچه اینها بگویند درست است، این هم نباید باشد، ولو آدم خوبی هم باشد، چشمه هایی هم برویش گشوده شده باشد، اما این دلیل نیست که هر حرفی زد درست باشد، اینها را نباید الگو قرار بدهیم.
خلاصه:
وارد بحث تسامح در ادله سنن شدیم، جلسه گذشته تاریخچه بحث مطرح شد یکی به نحو گذرا و عبوری که شهید اول اینگونه مطرح کردند همینطور شهید ثانی، ابن فهد حلی ، و یکی هم به نحو مفصل ؛ از چهره هایی که به نحو مفصل مطرح کردند شیخ انصاری است، در رساله تسامح در ادله سنن.
اما بزرگانی هم به عنوان یک فصل مطرح کردند مانند شیخ بهایی که یک فصل از اربعینش را در رابطه با این روایات قرار داده یا سید فتاح نراقی در عناوینش این را به عنوان یک قاعده مطرح کردند، همینطور کسانی که قواعد فقهیه نوشتند این را به عنوان یک قاعده مطرح کرده اند.
هل هذه المسئله مسئلةٌ فقهیةٌ ام کلامیةٌ؟
گفتیم بسته به نحوه طرحش دارد، اگر می خواهید این را استفاده کنید که مستحبات نیاز به دلیل قوی ندارد، این سبک بحث فقهی است، و اگر شما بحث را اینگونه مطرح کنید که آیا عمل به حدیث ضعیف ثواب دارد یا نه؟ در این صورت که ثواب و عقاب مطرح می شود بحث کلامی میشود.
ادله قاعده:
دلیل قاعده تسامح در ادله سنن چیست؟
بدون تردید دلیل عمده اش روایات باب است، و لیس الاجماع و العقل دلیلاً علی هذه القاعده، اما اینکه عقل نیست چون روشن است که این حوزه ، حوزه حکم عقل نیست، اینکه مستحب سند نمی خواهد، اتفاقاً عقل خلافش را می گوید، می گوید مستحب هم حکمٌ من الله کما ان الواجب حکمٌ من الله.
اجماع هم دلیلش نیست چون اگر اجماعی هم در مسئله باشد مدرکی است، دیروز عبارت عدةُ الداعی را خواندیم که گفت فصار مجمعاً، ایشان ماده اجماع را آورده و اینجا این اجماع کارایی ندارد چون مدرکی است و اجماع مدرکی ارزش حقوقی ندارد، پس عمده در مسئله روایات الباب است، باید متمرکز بشویم روی روایات.
روایات در جلد اول وسائل الشیعه ، ابواب مقدمة العبادات، باب 18 هست.
نکته: عناوینی که شیخ حر در وسائل آورده است فتوای خودشان هست، ایشان اصطلاحا اصولی نیست و او را در حوزه اخباری ها می بینند منتها نه اخباری مثل ملا امین استرآبادی که به علامه حلی می تازد، بلکه مانند شیخ یوسف بحرانی است، اهل استنباط بوده، اجتهادش را هم در این تیترها می توان دید:
وسائل ج1 ص 80 باب 18 ابواب مقدمة العبادات، باب استحباب الاتیان بکل عمل مشروعٍ روی له ثواب عنهم.
باب استحباب آوردن به هر عمل مشروعی که اهل بیت گفته اند ثواب دارد. روزه ماه رجب در روایات فراوان گفته شد که ثواب دارد، این مستحب است و کاری هم ندارند چه کسی در این سند ها هست، مشهور این است ولی ما به فضل خداوند نظرات را بیان می کنیم، مثلا خواندیم که علامه در دو موضع در منتها تسامح در ادله سنن را نپذیرفتند که مستحبات نیاز به سند ندارند، صاحب مدارک هم صرّح به اینکه دلیل نداریم، کما ان الواجب یحتاج الی الدلیل مستحب هم یحتاج الی الدلیل.
پس بحثی که الان مطرح می کنیم این است که مهم ترین سند قاعده تسامح در ادله سنن روایات الباب است، این روایات الباب علی اقسامٍ: بعضها رُویَت بسندٍ صحیحٍ ولی بعضها رُویَت به سند ضعیفٍ.
طایفه اول روایات:
ما اول آن طایفه ای که سند صحیح دارد را می خوانیم و بعد سراغ روایاتی که سندش قوی نیست یا دلالتش دلالت قوی نیست.
شاخص روایات صحیح ، روایت هشام بن سالم جوالیقی است، ایشان از چهره های کاملا مورد تایید است منتها در دو روایت خودشان از امام صادق نقل کرده است، در یک روایت هشام با واسطه (با واسطه صفوان) از امام صادق نقل می کند، اینجا می توان گفت اینها یک روایت است، فرمایش ، فرمایش امام صادق است منتها در یکی از آنها هشام بن سالم خودش از امام صادق شنیده و در دیگری از راوی شنیده است، اصراری بر وحدت نداریم چون در استنباط تاثیری ندارد (چه خودش از امام صادق نقل کرده باشد و چه از راوی دیگری که او از امام شنیده)
دو روایت که خودش از امام صادق نقل کرده:
أَحْمَدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ اَلْبَرْقِيُّ فِي اَلْمَحَاسِنِ(فرزند محمد بن خالد برقی، یکثر الروایة عن الضعفا، ثقه، احمدبن محمدبن عیسی تبعیدش کرد و بعدا پشیمان شد و از او دلجویی کرد و در تشییع جنازه اش پابرهنه شرکت کرد) عَنْ عَلِيِّ بْنِ اَلْحَكَمِ(الانباری، ثقه، شیخ مفید و شیخ طوسی او را توثیق کردند اما نجاشی چیزی نگفته است، البته این نگفتن نجاشی دلالت بر قدحش نیست) عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ(جوالیقی، ثقه) عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: مَنْ بَلَغَهُ عَنِ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ شَيْءٌ مِنَ اَلثَّوَابِ فَعَمِلَهُ كَانَ أَجْرُ ذَلِكَ لَهُ وَ إِنْ كَانَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لَمْ يَقُلْهُ. [2]
کسی که از جانب پیامبر عملی به او برسد و انجام دهد ثواب آن عمل به او داده خواهد شد ولو اینکه پیامبر آن را نفرموده باشند.
استنباط بزرگان از این حدیث این است که در باب مستحب به سند گیر ندهید ولو سند ضعیف هم باشد به آن عمل کنید.
اینجا راوی از هشام بن سالم علی بن حکم هست.
روایت بعد:
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ(کلینی) عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ(بن هاشم) عَنْ أَبِيهِ عَنِ اِبْنِ أَبِي عُمَيْرٍ(از مشایخ اصحاب اجماع) عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ(جوالیقی) عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: مَنْ سَمِعَ شَيْئاً مِنَ اَلثَّوَابِ عَلَى شَيْءٍ فَصَنَعَهُ كَانَ لَهُ وَ إِنْ لَمْ يَكُنْ عَلَى مَا بَلَغَهُ. [3]
كسىكه بشنود كارى داراى ثواب است و آن كار را بكند،آن ثواب را ببرد اگرچه آنطور كه به او رسيده نباشد.
این روایت را ابن ابی عمیر نقل کرده است.
این روایت ندارد عن النبی، روایت قبل داشت من بلغه عن النبی، این روایت دارد من سمع شیئا من الثواب ، از معصوم نه من سمع شیئا من الثواب از ابن مسعود، یا از فلان مفسر، بلکه من سمع شیئا من الثواب من المعصوم، اگر انجام داد، ثوابش را میگیرد ولو آنطور که به او رسیده نباشد.
وَ رَوَاهُ اِبْنُ طَاوُسٍ فِي كِتَابِ اَلْإِقْبَالِ نَقْلاً مِنْ كِتَابِ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ اَلَّذِي هُوَ مِنْ جُمْلَةِ اَلْأُصُولِ(از جمله اصول اربع مائه هست) عَنِ اَلصَّادِقِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ: مِثْلَه
پس این دو روایت که مجموعشان شبیه به هم بود، هشام بن سالم بلاواسطه از امام صادق نقل می کند.
اما می رویم سراغ حدیث اول باب: این حدیث با واسطه نقل می کند.
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ بَابَوَيْهِ فِي كِتَابِ ثَوَابِ اَلْأَعْمَالِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ اَلْحَكَمِ عَنْ هِشَامٍ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: مَنْ بَلَغَهُ شَيْءٌ مِنَ اَلثَّوَابِ عَلَى (شَيْءٍ مِنَ اَلْخَيْرِ) فَعَمِلَهُ كَانَ لَهُ أَجْرُ ذَلِكَ (وَ إِنْ كَانَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لَمْ يَقُلْهُ)