1403/10/01
بسم الله الرحمن الرحیم
تقدم اصل موضوعی بر اصل حکمی/أصالة الاحتياط /الأصول العملية
موضوع: الأصول العملية/أصالة الاحتياط /تقدم اصل موضوعی بر اصل حکمی
روایت: عن رسول الله (ص):يا أباذر : يطّلع قوم من أهل الجنة على قوم من أهل النار فيقولون : ما أدخلكم النار وقد دخلنا الجنة بتأديبكم وتعليمكم ، فيقولون : إنا كنا نأمر بالخير ولا نفعله.[1]
گروهی بهشتی اطلاع پیدا می کنند از جهنمی ها: می پرسند چه شد شما جهنمی شدید و ما به حرف های شما گوش دادیم و بهشتی شدیم؟ می گویند: بدبختی ما این بوده که ما شما را امر به خیر می کردیم اما خودمان خیر انجام نمی دادیم.
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند
امید که ما هم عمل کنیم به آنچه که می دانیم و می خوانیم از روایات، به عبارتی عالم عامل باشیم.
خلاصه:
تنبیه اولی که مطرح شد این بود که اصالة البرائه که اصل حکمی است وقتی جاری می شود که اصل موضوعی نباشد، اگر اصل موضوعی باشد، اصل سببی است و اصل سببی یقدم علی اصل مسببی[2] .
گفته شد چهار صورت در مسئله هست:
صورت اول: آنجا که اصل سببی و اصل مسببی هر دو موافق باشند مثل، زنی که شوهرش غایب شده، اینجا یک اصل سببی داریم که استصحاب حیات زوج است ، یک اصل مسببی داریم که وجوب الانفاق من مال زوجش است.(اصلین متوافقین)
صورت دوم: گاهی دو اصل مخالفند و این خودش سه صورت داشت:
یک. آنجا که تمام شرایط تذکیه رعایت شده (بسم الله گفته شد، روبه قبله قرار داده شد، فری اوداج اربعه شد)، لکن در خصوصیتی شک کردیم که آیا با این خصوصیت حلیّت هست یا نیست؟ کالحیوان المتولد از ما یؤکل لحمه و یوکل لحمه. از آمیزش سگ و گوسفند بچه ای متولد شد که شبیه هیچ کدام نیست، اینجا آیا اصالة عدم التذکیة جاری هست یا نیست؟
اینجا از جاهایی هست که اصلِ حاکم هست، اگر گفتیم اصالة عدم تذکیه اینجا نیست، کما اینکه شیخ از برخی بزرگان نقل کرده (محقق ثانی، شهید ثانی):
ويظهر من المحقق (جامع المقاصد ج1 ص166) والشهيد الثانيين (قدس سرهما)(الروضه ج1 ص 285 و 286) فيما إذا شك في حيوان متولد من طاهر ونجس لا يتبعهما في الاسم وليس له مماثل: أن الأصل فيه الطهارة والحرمة. [3]
اینجا کل شیء لک طاهر حتی تعلم انه نجس(اصالة الطهاره)، اما اصل حرمة در آن جاری است یعنی اصالة عدم التذکیة.
آخوند این اصالة عدم التذکیة را برهانی کردند با همین اصل موضوعیِ حاکم؛ می گویند که اینجا ما اصل موضوعی حاکم داریم، و آن استصحاب است، این حیوان ولو وقتی زنده بود غیر مذکی بود، بعد از اینکه ذبح شد شک می کنیم آیا مذکی شد یا نشد؟ استصحاب می کنیم آن غیر مذکی بودنی را که در حال حیات داشت، فنستنتج انها میتةٌ ، نتیجه می گیریم که میته است ، هم حرامٌ و هم نجسٌ.
بدیهی است که برخی در این نظر به جنگ با ایشان بروند که شما نجاست و حرمت را بردید روی میته و با اصلِ عدم تذکیه میتة بودن را اثبات کردید، این می شود مُثبِت، و مثبتات الاصول حجت نیست؛ اگر پسر کسی گم شده باشد و پدر دو نذر کند، که اگر فرزندش 20 ساله شده باشد فلان مبلغ صدقه بدهد، و الان ده سال هست که این فرزند گمشده که و الان 20 ساله شده است، اگر زنده باشد باید به نذرش عمل کند، اینجا استصحاب به سراغش می آید و اصل موضوعی میگوید الان اگر باشد 20 ساله هست، در گذشته زنده بوده و الان شک می کنیم که مرده است یا زنده اینجا استصحاب حیات می کنیم.
یک نذر دیگر کرده که اگر فرزندش محاسن در آورده باشد صدقه بدهد، و الان اگر زنده باشد در سنی هست که محاسنش در می آید، اینجا با استصحاب حیات نمی توانیم بگوییم محاسن هم در آورده، این از مثبتات است و مثبتات الاصول حجت نیستند.
اینجا هم از همین قبیل است، می گویید اصل عدم تذکیه است فالحیوان میتةٌ، مثل اینکه بگوییم اصل عدم سکون جسم است فهذا الجسم متحرکٌ، بنابراین شما با استصحابتان نمی توانید میتة بودن را اثبات کنید، وقتی نتوانستید اثبات کنید اصالة عدم التذکیة نقشی نخواهد داشت فالحرمه و النجاسة غیر ثابتةٍ.
این نقد بر آخوند که شما می خواستید این حیوان را که متولد از سگ و گوسفند است را هم حرام کنید که گوشتش خوردنی نیست و هم نجسش کنید.
لکن این حرف دو جواب دارد:
جواب اول: هل المیتة امر وجودیٌ ام امرٌ عدمی؟
اگر میته امر عدمی باشد حرف آخوند بر مسند می نشیند.
ما المیتة؟ هو الذی یکون غیر مذکی، میته آن است که مذکی نیست، ولکن المیتة امرٌ وجودیٌ بتصریح القرآن و لیس بامرٍ عدمی.
(این آیه را می خوانیم تا اثبات کنیم که میته امر وجودی هست و امر عدمی نیست): ﴿قُلْ لَا أَجِدُ فِي مَا أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّمًا عَلَىٰ طَاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلَّا أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَمًا مَسْفُوحًا أَوْ لَحْمَ خِنْزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقًا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ ۚ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَإِنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾.[4]
از کجای این آیه می فهمیم که میته امر وجودی است نه امر عدمی؟
اول آیه میته ذکر شده «إِلَّا أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً»،و در ادامه می گوید و ما اهلّ لغیرالله، اهلال یعنی صدا در آوردن، اگر حیوان را به نام بت کشتند… .
اگر میته همان غیر مذکی بود دیگر نیازی به نام بردن نداشت، پس ذات مقدس ربوبی دو چیز را حرام می داند یکی میته و یکی غیر مذکی، اگر امر عدمی بود دیگر ما احل لغیر الله لازم نبود پس معلوم می شود میته غیر مذکی است، حرّم علیکم المیتة، میتة امر وجودی است، امر وجودی عبارتست از مات حتف انفه، در جاهلیت معتقد بودند که حیوان که می میرد روحش از بینی اش خارج می شود اما حیوانی که می کشند روحش از آنجا که کشته شده بیرون می رود.
آیه دوم:﴿إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ …﴾[5]
فالمیتة امر وجودیٌ.
با اثبات عدم التذکیة بخواهد این امر وجودی اثبات بشود این می شود اصل مثبت ، مثتبات اصول هم حجت نیست، پس آخوند با اصالة عدم التذکیة، میته بودن را نمی توانید ثابت کنید.
این یک جواب از استصحاب مرحوم آخوند.
جواب دوم:
جواب دومی که بر مرحوم آخوند داده شده است و در حقیقت تأیید آخوند هم هست این است:
چه اشکالی دارد که ما بگوییم دو عنوان هست ، عنوان تحریم و عنوان نجاست، یکی عنوان میته است (ما مات حتف انفه) یکی هم عنوان غیر مذکی هست. این را انشاء الله فردا بحث خواهیم کرد.