1403/09/04
بسم الله الرحمن الرحیم
روایات دال بر احتیاط/أصالة الاحتياط /الأصول العملية
موضوع: الأصول العملية/أصالة الاحتياط /روایات دال بر احتیاط
روایت: عن رسول الله(ص): يا ابن مسعود! فمن شرح الله صدره للاسلام فهو على نور من ربه ، فإن النور إذا وقع في القلب انشرح وانفسح ، فقيل : يا رسول الله فهل لذلك من علامة؟ فقال : نعم، التجافي عن دار الغرور ، والانابة إلى دار الخلود، والاستعداد للموت قبل نزوله فمن زهد في الدنيا قصر أمله فيها وتركها لاهلها. [1]
کسی که خدا دلش را برای اسلام گشاده ساخته است نور دارد، این نور وقتی در قلب آمد جایش را باز می کند، می گوید که از پیامبر اکرم پرسیدم که آیا این شرح صدر برای دین نشانه ای هم دارد؟ چه کسی این شرح صدر را دارد؟ فرمودند: بله، دلبسته به این دنیا نباشید، دلبسته به دار خلود باشید، آماده مرگ باشید قبل از اینکه مرگ سراغتان بیاید.
خلاصه:
وارد در بحث ادله اخباریون بر احتیاط شدیم، از قرآن گفتیم و وارد روایات شدیم، گفته شد روایات بر چند طایفه است، یک طایفه اش حرمت افتاء به غیر علم است که پاسخ دادیم، یک طایفه هم این بود که می گفت: آنچه را که نمی دانید علمش را به خدا و رسول برگردانید، مانند مقبوله عمربن حنظله، پاسخ دادیم که احادیثی که می گویند آنچه را نمی دانید به خدا رد کنید یعنی اعمال سلیقه نکنید، رد علم الی الله و الی الرسول معنایش این نیست که تلاش نکنید ، اجتهاد شیعی نداشته باشید، (استنباط و اجتهاد شیعی که از قواعد هست منظورشان نیست) بلکه اینکه کسی بگوید علی القاعده مسئله اینگونه هست این مشکل دارد یا با قیاس و استحسان به حکمی برسیم.
طایفه سوم: ما تدل علی وجوب التوقف عند الشبهات، و این طایفه هم بر دو قسم است:
قسم الاولی: ما تدل علی وجوب التوقف؛
قسم الثانی: ما تدل علی وجوب التوقف مع التعلیل بانّ الوقوف عند الشبهات خیر من الاقتحام فی الهلکات.
این ادله می گویند عند الشبهات توقف کنید یعنی حکم نکنید، حکم کردن یعنی کاری که شما می کنید، کاری که شما می کنید یعنی حلیت چون کل شیءٍ لک حلال …، و این خلاف آن است که در روایات به آن سفارش شده است، در روایات به شما گفته اند التوقف.
اما قسم اول از طایفه سوم :
قَالَ وَ قَالَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ: لاَ وَرَعَ كَالْوُقُوفِ عِنْدَ اَلشُّبْهَة. [2]
ورعی بالاتر از این نیست که توقف کنی در رابطه با چیزی را که نمی دانی حلال است یا حرام (حرفی را که نمی دانی حلال است یا حرام)؛ عندالشبهه باید توقف کنی و حکم به چیزی نکنی؛ این حلیتی که شما می گویید جایش کجاست؟ همین شبهات است، می گوید ورعی بالاتر از توقف نیست یعنی نگویید حلال.
نکته: ورع و تقوی وقتی باهم بیایند ورع ترک شبهات است و تقوی ترک محرمات است، ترک شبهات یک ارزش است ولی ارتکابشان حرام نیست و اگر جدا آمدند ورع معنای تقوا را می دهد و تقوا معنای ورع می دهد.
لسان روایت لسان استحباب است نه وجوب؛ این لسان ترغیب و تحضیض است.
سند این روایت نهج البلاغه است، به نهج البلاغه هم استناد می شود، در واجبات و محرمات به نهج البلاغه استناد می شود و متن بلند نهج البلاغه سند نهج البلاغه است.
روایت دیگر:
وَ(شیخ صدوق) عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ مَاجِيلَوَيْهِ (مشایخ صدوق، نکته، این توثیق عام که بگوییم چون از مشایخ صدوق است پس ثقه هست دلیلی ندارد، اگر هم دلیل داشته باشد فقط برای مشایخ ایشان در من لا یحضر است و این روایت از خصال نقل شده، بنابراین صرف نقل شیخ صدوق از کسی اولا دلیل نیست اگر هم دلیل باشد اختصاص به من لا یحضر است، ثالثا اگر کسی مشترک بود به آن اشتراک اخذ می کنیم نه اینکه چون در خصال گفته است) عَنْ عَمِّهِ (قاسم بن عمران، ثقه) عَنِ اَلْبَرْقِيِّ(احمدبن محمدبن خالد برقی، اینکه برخی میگویند یروی از ضعفا این ثابت نیست) عَنِ اَلْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ(ابوالفضل، قمی، ثقه از اصحاب امام صادق) عَنْ أَبِي شُعَيْبٍ(صالح بن خالد ابوشعیب محاملی، امامی ثقه، نکته: ابوشعیب چند نفرند: یک نفر حماد بن شعیب است که لم یرد فیه مدح و لا قدح، یک هم صالح بن خالد هست که شیخ طوسی در رابطه با او ثقه گفته است، البته شیخ در رجالش کاری به ثقه و غیرثقه ندارد به عبارت دیگر شیخ طوسی در رجالش می خواهد بگوید این از اصحاب چه امامی بوده است، برای او توثیق مطرح نبوده، بلکه در فهرست توثیق مطرح بوده، و در این فهرست همه رجال شیعه را نیاورده بلکه تنها رجالی که اهل تصنیف بودند آوردند، کتاب اختیار معرفة الرجال هم برای شیخ است، معرفة الرجال برای کشی است، و این رجالش یک ویژگی دارد که رجال دیگرش ندارند، در این کتاب نظر داشته به رواتی که ائمه مدح یا قدح فرمودند) يَرْفَعُهُ(این روایت باز هم معتبر نیست به دلیل اینکه مرفوعه است، یرفعه مرسله ای است که قید رفع دارد) إِلَى أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: أَوْرَعُ اَلنَّاسِ مَنْ وَقَفَ عِنْدَ اَلشُّبْهَةِ اَلْحَدِيثَ. [3]
با ورع ترین افراد کسانی هستند که در شبهات توقف کند؛این روایت هم لسان استحباب بودنش اقوی از روایت قبلی است.
روایت بعد: روایت 17 و 18 باب است. روایت 17 نامه 45 نهج البلاغه داستان عثمان بن حنیف، که برای جلسه آینده مطالعه شود .