1403/08/19
بسم الله الرحمن الرحیم
دلیل عقل بر برائت/أصالة البراءة /الأصول العملية
موضوع: الأصول العملية/أصالة البراءة /دلیل عقل بر برائت
روایت: عن رسول الله(ص): مَنْ سَلَک طَرِيقاً يَطْلُبُ فِيهِ عِلْماً سَلَک اللَّهُ بِهِ طَرِيقاً إِلَى الْجَنَّه، وَإِنَّ الْمَلَائِکه لَتَضَعُ أَجْنِحَتَهَا لِطَالِبِ الْعِلْمِ رِضًا بِهِ …[1]
کسی که راهی را برود که راه علم باشد خداوند راهی به بهشت برای او می گشاید، ملائکه بالشان را می گشایند برای طالب علم از باب رضایت به او.
خلاصه:
سخن پیرامون قائده برائت بود، اُستدل علی البرائه بالقرآن و بالروایات که مهمترین دلیل بود، و حدیث رفع مهم ترین روایت بود، و استدل علی الاجماع، استدلال به اجماع هم شده که انصافا ضعیفترین دلیل بود، چون این اجماع محصّل و منقولش هر دو مدرکی است، به استناد مجموعه این آیات و به استناد مجموعه این روایات بخصوص حدیث رفع است.
دلیل چهارم قبح عقاب بلابیان هست، که دلیلٌ عقلیٌ.
این دلیل برهانی محکمی است به این بیان که عقل و عقلا می گویند مجازات برای جایی است که بیان باشد، در جایی که بیان نیست عقل و عقلا می گویند مجازات نیست، و العقل نبیٌ من الباطن (عقل نبی درونی است)، حتی برخی می گویند و ما کنا معذبین حتی نبعث رسولا ، اشاره به این حکم عقل است، به این بیان حتی اگر و ما کنا معذبین حتی نبعث رسولا هم نبود عقل ما را راهنمایی می کرد به اینکه مجازاتی در چنین جایی نیست؛ پس فطرت به این حکم می کند و چیزی که امر فطری است لایحتاج الی دلیلٍ خاصٍ .
بر این دلیل دو اشکال شده: یک اشکال کبروی، و اشکال صغروی.
اشکال کبروی: یعنی قبح عقاب بلابیان ثابت نیست (همه جا نیست).
اشکال صغروی: اینکه اینجا بیان هست، در جایی که شما مشکوک هستید و شبهه احتمالیه تحریمیه دارید، بلا بیان نیست، پس اولا بلا بیان نیست ثانیا بلا بیان هم باشد لا یقبح العقاب.
اما الکبری: گفته اند در قصه اشکال کبروی، ما در مورد خودمان چطور عمل می کنیم؟ در منافع و مضارّ خودمان فقط به قطع عمل می کنیم و به ظن عمل نمی کنیم؟ به احتمال عمل نمی کنیم؟ حالا که به خدا رسیدیم می گوییم قبح عقاب بلا بیان یعنی جایی خدا عقاب می کند که قطع داشته باشیم و جایی که ظن داشته باشیم عقاب نمی کند، یااحتمال بدهید اینجا خدا عقاب نمی کند.
مدعا این است : لا یقبح العقاب بلابیان اذا کان المکلف شاکاً ، ولی جایی که اصلا نمی داند از بحث بیرون است. آنجا که مکلف شاک است، لا یقبح عقابُه، به دلیل اینکه در زندگی معمولی ما به احتمال بها می دهیم و اینطور نیست که فقط به قطع بچسبیم. مثلا می گویند کسانی که سه تا بچه داشته باشند بین اینها قرعه می کشیم و یک ماشین می دهیم ، اینجا کسانی اسم می نویسند که قطع داشته باشند که قرعه به نامشان می افتد ثبت نام می کنند؟ هر کسی که احتمال ضعیف هم بدهد ثبت نام می کند، فکما اینکه در امور شخصی در جایی که شاک هستیم به قطع بها می دهیم(در این بحثی نیست)، به ظن و احتمال هم بها می دهیم ، فکما اینکه در حق العبودیه خودمان برای قطع و ظن و احتمال هر سه حساب باز می کنیم در امور مولا هم حساب باز کنیم. پس فلا یقبح العقاب بلابیان اذا کان مکلف شاکاً.
دو. شهید صدر مسلکی را طی کرده به نام مسلک حق الطاعه، می گوید به چه ملاکی ما به قطع بها می دهیم؟ ملاکش چیست؟ ملاکش قطعی بودن است یا ملاکش انکشاف است منتهی می گوییم لامپ 100 هم لامپ هست لامپ 10 هم لامپ است. این انکشاف است منتهی یکی انکشاف قوی هست و یکی ضعیف ، نه اینکه انکشاف نیست، بر این اساس آن کس که شاک است یعنی محتمِل است و قاطع نیست، آن کس که ظان است (70 درصد مطلب را می داند) برای او هم مطلب منکشف است منتهی انکشاف ضعیف. حق الطاعه ای که خداوند بر بنده اش دارد این است که در هر سه این حالت حق بندگی را ادا کند، حق بندگی را با احتیاط ادا می کند، آنچه را که از دستش بر می آید کوتاهی نکند، این مسلک حق الطاعه است که ذات مقدس ربوبی بر بندگانش دارد.
(کلام شهید صدر این است که ما به قرآن ، روایات و اجماع استدلال نمی کنیم ، پیش روی ما فقط قبح عقاب بلا بیان است ، شهید صدر می گوید اگر دلیلمان فقط این بود، می گوید برائت یا احتیاط؟ شهید صدر می گوید مسلک حق الطاعة به شما می گوید رسم بندگی را ادا کنید، اگر بالقطع می دانستی فهو، اما اگر بالظن می دانی، اینجا اینطور نیست که انکشاف نباشد، بله اگر انکشاف نباشد جای تردیدی نیست همه عقلا می گویند جای برائت است، حتی اگر جای احتمال هم هست اینجا بحث خداوند و اطاعت از اوست، اگر خداوند بگوید تو که میدانستی ، مطلب برای تو فی الجمله روشن بود باید می رفتی و رسم بندگی را به جا می آوردی؛ رسم بندگی مطابق با احتیاط بود.
علی ای حالٍ این دو بیان ، یکی بیان اول (همان رفتاری که با خودتان دارید با خدا داشته باشید، در رابطه با خودتان در منافع احتمالی بسیار اندک با احتمال ضعیف هم به دنبال آن می روند. مثلا در انتخابات صحبت از احتمال است نه قطع ، و با این احتمال پیروزی هم بدنبال شرکت در انتخابات می روند، بنابراین اینکه بگوییم فقط روی قطع باید حساب کنیم هیچ انتخاباتی شکل نمی گیرد، فعلی هذا در عرصه قبح عقاب بلا بیان هم اگر مکلف شاک هم باشد این مسئله مسلم نیست.
اشکال صغروی : که بر قبح عقاب بلا بیان شده این است که در شبهه تحریمیه اینچنینی بیان هست، لا بیان نیست، بیان قاعده دفع ضرر محتمل است.
عقل می گوید که ضرر محتمل را باید دفع کرد و در اینجایی که شاک هست، ضرر هست، و العقل یحکم بوجوب دفع الضرر المحتمل.
پس در شبهه حکمیه تحریمیه اولا لا بیان نیست، بیان هست، بیان عقلی، بیان عقلی هم می گوید احتیاط. احتیاط کن، سلمنا که باشد ، قبح عقاب بلابیان محرز نیست، لا یقبح العقاب بلابیانٍ، چون نسبت به خود، لایقبح ، نسبت به ذات مقدس ربوبی، حق الطاعه یقتضی الاحتیاط، و عدم الاحتیاط در آنجایی که یجب الاحتیاط یقتضی العقاب فلا یقبح العقاب بلا بیان.