1404/08/20
بسم الله الرحمن الرحیم
خیار مجلس در من ینعتق نسبت به عین است یا قیمت؟/خيار المجلس /کتاب الخيارات
موضوع: کتاب الخيارات/خيار المجلس /خیار مجلس در من ینعتق نسبت به عین است یا قیمت؟
روایت: امام صادق(ع): مَنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَاعِظٌ مِنْ قَلْبِهِ وَ زَاجِرٌ مِنْ نَفْسِهِ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ قَرِينٌ مُرْشِدٌ اِسْتَمْكَنَ عَدُوَّهُ مِنْ عُنُقِهِ.[1]
کسی که واعظ درونی نداشته باشد و وجدان اخلاقی نداشته باشد، همراه مرشد نداشته باشد(رفیقی که او را به راه راست هدایت کند)، دشمن بر گُرده او سوار خواهد شد.
خلاصه:
سخن این بود که در چند مورد خیار مجلس در آن راه ندارد:
یک. آنجا که کسی مبیعی را بخرد که علیه او آزاد می شود (11 گروه بیان شد)
اینجا در دو مقام بحث است: یکی خیار مجلس نسبت به عین مبیع هست؛ یکی هم خیار مجلس نسبت به قیمت مبیع هست.
جلسه گذشته بیان شد که خیار مجلس نسبت به عین مبیع نیست، چون قرار است که او آزاد شود و با فسخ کردن هم دیگر برنمی گردد.(فرض این است که بایع خبر دارد، و خودش با اختیار خودش اقدام به فروش پدر به پسر کرده است و میداند که وقتی این پدر را پسر بخرد آزاد می شود و دیگر به هیچ وجه بر نمی گردد)
اما گفته اند خیار مجلس نسبت به قیمت باشد؛ نسبت به قیمت هم دو نظریه هست:
نظریه اول این است که نسبت به قیمت هم خیار مجلس نیست؛ نظریه دوم اینکه نسبت به قیمت خیار مجلس هست.
استدلال مثبتون خیار مجلس:
استدل القائلون بثبوت خیار المجلس بالنسبة الی القیمه؛ این حاصل جمع بین سه گروه دلیل است، این سه گروه عبارتند از:
گروه اول روایات: گروهی که می گوید البیعان بالخیار؛ بیعان خیار دارند، چه مبیعشان عبد مشتری باشد، چه مبیعشان عبد مشتری نباشد؛ البیعان بالخیار می گوید هم بایع و هم مشتری خیار مجلس دارند.
گروه دوم روایات: اینکه مشتری مالک پدر و ده گروه دیگر نمی شود (روایاتش خوانده شد)
گروه سوم روایات: عبد آزاد شده دیگر به رقّیت بر نمی گردد.
جمع این سه طایفه به این است که این مبیع به بایع بر نمی گردد، چرا که حرّ دوباره عبد نمی شود، اما چرا بگوییم قیمت نیست؟ بله معامله فسخ بشود، این بایع دیده که مشتری دوست دارد پدرش آزاد شود، و قیمت پدر صد دینار بوده ولی بایع 300 دینار فروخته، حالا مشتری فهمیده سرش کلاه رفته، چرا نباید فسخ کند؟ بلکه می تواند فسخ کند و صد دینار بدهد و 300 دینار را برگرداند؛ (اینجا خیار مجلس هست ولی منشأ آن غبن است) فلسفه خیار مجلس این است که مشتری فکر کند اگر دید کلاه سرش رفته بتواند معامله را بهم بزند، اینجا هم سرش کلاه رفته و بایع عبد 100 دیناری را 300 دینار فروخته. (این از استدلال مثبتون خیار مجلس)
اما استدلال نافیان خیار مجلس:
دلیل اول: فلسفه خیار مجلس تروّی است، فلسفه اش این است که زمینه فکر برایشان باشد و اگر دیدند که به مصلحتشان نیست تار و پود این معامله را بهم بزنند، و اینجا خودشان (بایع و مشتری) آمده اند خودشان را برای غبن مالی آماده کرده اند به تعبیر شیخ: من أنّه وطّن نفسه على الغبن المالی.[2]
این تحلیل را علامه در تذکره آورده است:
لو اشترى من ينعتق عليه بالملك كالأب والابن، لم يثبت خيار المجلس فيه أيضا؛ لأنه ليس عقد مغابنة من جهة المشتري؛ لأنه وطّن نفسه على الغبن المالي(مشتری خودش را برای غبن مالی آماده کرده است)، والمقصود من الخيار أن ينظر ويتروّي لدفع الغبن عن نفسه [3] (اینجا خودش استقبال می کند از این خطر با خرید پدرش، و فلسفه خیار مجلس رفع خطر از سر انسان است ولی اینجا خودش به استقبال این خطر رفته و بنابراین دیگر جایی برای خیار مجلس نیست).
نقد به علامه: فلسفه خیار مجلس بله تروّی هست (که از مجموعه ادله خیار مجلس بوضوح استفاده می شود) اما پاسخ این است که بله در اینجا مشتری خودش بر غبن اقدام کرده که پدرش آزاد شود اما نه به هر قیمتی، بایع هم ببیند او می خواهد پدرش را آزاد کند و او هم عبد 100 دیناری را 300 دینار یا بیشتر تا هر جا که تیغش ببرد قیمت گذاری کند؛ پس جناب علامه به شما عرض می کنیم بله مشتری اقدام بر غبن مالی کرده است اما نه به هر قیمتی؛ شارع مقدس دست مشتری را باز گذاشته و دیده بایع پدرش را که 100 دینار می ارزیده 300 دینار فروخته؛ شارع هم دست مشتری را باز گذاشته و گفته اینجا خیار مجلس داری، در همان مجلس بگو فسخت؛ وقتی فسخ کردی، قیمت العبد که 100 میلیون است را به بایع باید برگردان و بایع هم 300 دینار را به مشتری برگرداند؛ پس خیار مجلس نسبت به عین نیست، چون عبد که آزاد شده دیگر بنده نمی شود اما نسبت به قیمت هست)
این از استدلال علامه حلی که فرمودند چون اقدام بر غبن مالی کرده دیگر زمینه ای برای خیار فسخ نیست.
استاد: ما به ایشان می گوییم بسیار خوب، اینجا غبن مالی هست در 100 دینار، فهمیده که کلاه سرش گذاشته و 300 دینار گفته است، مشتری فی المجلس می گوید فسخت، برده را که نمی تواند برگرداند صد دینار قیمت عبد را می دهد و 300 دینار را برمیگرداند.
قاعده لاضرر هم به کمک بایع نمی آید چون او می دانسته که وقتی این عبد را بفروشد آزاد می شود و خودش اقدام کرده است.
دلیل دوم: این دلیل را مرحوم نائینی در منیة الطالب آورده است: اینجا در حقیقت آنچه که تحقق پیدا کرده صورت الشراء است هست نه شراء واقعی؛ و شراء واقعی این است که پول بدهد که یک کالای درست و حسابی گیرش بیاید، اینجا مشتری پول داده ولی کالا گیرش نیامده چون مالک پدر نشده، این مانند بیع استنقاذی هست.
و أمّا لو قيل بأنّه استنقاذ محض كاشتراء المسلم الأسير من الكفّار(یک مسلمانی اسیر کفار شده و ما پول می دهیم تا آزاد شود) فلا يشمله أدلّة الخيار[4] (اینجا لا یشمله ادلة الخیار، این صورت الشراء است، در حقیقت بیعی صورت ندادیم و ما مالک مسلم نمیشویم او اسیر کافر است (مثلا گروگان گرفته) ما پول می دهیم و او را آزاد می کنیم؛به این بیان که شراء در اینجا شراء صوری است نه شراء واقعی)
(ما این حرف جناب نائینی را نمی پذیریم و معتقدیم اینجا خیار هست)
جواب به مرحوم نائینی: اینجا دو مطلب است، یکی غایت است و یکی هم نفس العمل است، نفس العمل در اینجا صوری نیست یعنی بایع بنده اش را واقعا می فروشد و مشتری هم واقعا می خرد و واقعا هم به ملک او در می آید به انگیزه محبت پدری، پس چون انگیزه محبت پدری هست عملش بیع و شراء نیست؟ دقیقا عملش بیع و شراء هست چون بایع واقعا می فروشد و مشتری هم واقعا می خرد منتها به انگیزه محبت پدری.
و در ادامه به ایشان می گوییم فلسفه اینکه مشتری مبیعی را بخرد چیست؟ اینکه چیزی گیرش بیاید، در اینجا هم که مبیع پدرش هست بالاترین چیز آزادی پدر است که حاصل می شود، بنابراین اینجا شراء، شراء واقعی است پس نگویید خیار مجلس نیست، بله اگر شراء واقعی نبود خیار مجلس نبود، ولی اینجا بایع واقعا می فروشد و مشتری هم واقعا می خرد به این انگیزه و اینکه می گویید شراء واقعی نیست درست نیست.
از این موارد استثنا 4 موردش بحث عبید و اماء است که ما یکی را می خوانیم و بعد بحث کاربردی را می خوانیم که این خیار مجلس فقط برای عقد بیع هست نه برای عقد اجاره و مصالحه و…