« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد سید‌احمد خاتمی

1404/08/04

بسم الله الرحمن الرحیم

خیار مجلس برای وکیلین/خيار المجلس /کتاب الخيارات

 

موضوع: کتاب الخيارات/خيار المجلس /خیار مجلس برای وکیلین

 

روایت: زید بن صوهان از حضرت سوال کرد: … قال: فأي الناس أشد حسرة؟ قال: الذي حُرِم الدنيا والآخرة، ذلك هو الخسران المبين. قال: فأي الخلق أعمى؟ قال: الذي عمل لغير الله يطلب بعلمه الثواب من عند الله عز وجل. [1]

چه کسانی هستند که وقتی از این دنیا می روند خیلی غصه می خورند؟ فرمود: کسانی که هم دنیایشان را ازدست دادند و هم آخرتشان را. پرسیدم چه کسانی از همه کورتر هستند؟ فرمود کسانی که برای غیر خدا کاری انجام داده ولی از خدا پاداش می خواهد. (در روایات داریم که اگر کسی در صدی از اعمالش را برای غیر خدا انجام بدهد، خداوند می فرماید همه اش را بدهید به او)

خلاصه:

مسئلةٌ: هل للوکیل خیار المجلس ام لا؟

گفته شد 3 جور وکیل داریم:

نوع اول وکیل: وکیلی که فقط وکیل در مجرد عقد است، مانند وکیلی که در نکاح گرفته می شود، این وکیل هیچ اختیاری ندارد، فقط انکحت و قبلت باید بگوید.

گفته شد به 5 دلیل که برخی از آنها نقد شد چنین وکیلی خیار مجلس ندارد؛ دلیل عمده اش این بود که قصه خیار برای آن است که دو طرف حق جابجایی داشته باشند، سلطه در این جهات داشته باشد، فرض این است که این وکیل در اینجا اصلا چنین اختیاری ندارد، وقتی چنین اختیاری ندارد چرا بگوییم که خیار دارد، علاوه بر این، انصراف و اطلاق هم می گویند که وکیل نقشی در این خیار ندارد بلکه مالک نقش دارد.

نوع دوم وکیل: وکیلی که تامّ الاختیار هست، هر آن اختیاری که مالک داشته است به او داده است؛ به او وکیل مفوّض مطلق می گویند؛ پر واضح است که او خیار مجلس را دارد، اصلا این وکیل کانّ موکل است؛ شیخ بعد از اینکه مفصل بحث کردند و رفتند در موکل باز به خاطرش آمده که از وکیل نگفته.

هذا كلّه إن كان وكيلًا في مجرّد إيقاع العقد.

[2- أن يكون وكيلا مستقلا في التصرف المالي] و إن كان وكيلًا في التصرّف المالي كأكثر الوكلاء، فإن كان مستقلا في التصرّف في مال الموكّل بحيث يشمل فسخ المعاوضة بعد تحقّقها نظير العامل في القراض و أولياء القاصرين فالظاهر ثبوت الخيار له، لعموم النصّ.[2]

بگویید البیعان بالخیار برای مالکان است می گوییم چه کسی گفته مالکان فقط، دلیل داریم که البیعان بالخیار، این وکیلی که همه کاره هست او هم بیّع محسوب می شود.

استاد: این را اشکال نکنید و کلام درستی هست و کسی هم اشکال نکرده نه کسانی که وکیل مجرد در عقد را کاره ای می بینند و نه کسانی که او را کاره ای نمی ببینند می گویند حساب این وکیل جداست.

نوع سوم وکیل: وکیل مفوّض نسبی؛ یعنی این وکیل، وکیل است در اینکه بیع را صورت بدهد، مثلا میگوید این خانه مرا بفروش، یا وکیل فی الشراء، مثلا می گوید خانه ای بخر که قیمتش بالای دو میلیارد نباشد… این وکیل نسبی بین وکیل فی مجرد العقد است و بین وکیل مفوّض مطلق است.

اینجا وکیل فی مجرد العقد نیست، یعنی مالک به او گفته است چک و چانه هرچقدر می توانی بزن و بعد صیغه بخوان، اما وکیل فی مجرد العقد فقط می رود صیغه می خواند و باقی کارها از قبل انجام شده است؛ اما وکیل مفوض نسبی بالاتر است اما تا شراء و یا بیع صورت بگیرد، وقتی بیع و شراء صورت گرفت دیگر کارش تمام است و دیگر اینکه بیاید معامله را فسخ کند حق ندارد اما وکیل مفوض مطلق فسخش تاثیر دارد مثل مالک.

وکیل مفوض نسبی خیار مجلس دارد یا ندارد؟ به عبارت دیگر: وکیلی که اختیار وکالت او تا «بعت و اشتریت» هست؛ آیا خیار مجلس برای او ثابت است یا نه؟

شیخ می گوید ثابت نیست، چون و إن كان وكيلًا في التصرّف المالي كأكثر الوكلاء، فإن كان مستقلا في التصرّف في مال الموكّل بحيث يشمل فسخ المعاوضة بعد تحقّقها … فالظاهر ثبوت الخيار له، مفهومش این است که اگر فقط در مجرد عقد وکالت دارد که بعت و اشتریت بگوید خیاری برای او نیست.

محقق خویی در مصباح الفقاهه می گوید خیار مجلس دارد، چرا نداشته باشد؛ گاهی خیار ما از وکالت می آید در این صورت وقتی وکالت رفت خیار هم می رود، اما وکالت ما از البیعان بالخیار آمده ، در این صورت که وکالت تام در بیع و شراء دارد به او بیّع گفت می شود، یا در التاجران بالخیار… به این وکیل تاجر گفته می شود یا نمی شود؟ ایشان می گویند بیّع به او گفته می شود، گاهی به او می گویند فقط صیغه بخوان وقتی صیغه خواند تمام می شود و گاهی به او می گویند تا وقتی بیع و شراء هست شما اختیار دارید، پس بیّع و تاجر بر او صدق می کند.

استاد: ما از ایشان سوال می کنیم، حکمت و فلسفه و هویت خیار چیست؟ هویت خیار جابجایی ثمن با مثمن است؛ در خیار پول را پس می گیرد و مثمن را پس می دهد، غیر از این نیست و این سلطه جابجا می شود.

اگر مشتری این سلطه را ندارد فقط بیع و شراء، چه ثمره ای برای خیار هست؟ به عبارت دیگر او با وکیل مجرد در عقد چه فرقی می کند؟ اگر او اختیار ندارد و هذا اول الکلام که به فروشنده کذایی بیّع گفته شود، به خریدار کذایی بیّع گفته می شود؛ بلکه ما معتقدیم به چنین کسانی بیّع نمی گویند ممکن است بیّع لغوی گفته شود اما بیّع بالحمل الشایع الصناعی نیست ، و اینجا همراه با شیخ هستیم که فقط وکیلی خیار مجلس دارد که دستش باز باشد بعد از فروش هم قدرت جابجایی داشته باشد و اگر چنین قدرتی نداشته باشد خیار چه سودی دارد، این وکیل همان وکیل در مجرد عقد است و بیشتر از این اختیار ندارد.

فحصل من هذا اینکه:

اولا: مالک و کل من کان کالمالک (مانند اولیاء العقد، مثل جد، مثل حاکم) اینها خیار مجلس دارند چون اینها غیر مالک نیستند و همه کاره اند.

ثانیا: این که وکیل فی مجرد فی الایقاع العقد خیار ندارد.

ثالثا: اینکه وکیل مطلق خیار دارد، وکیلی که حتی بعد از معامله هم بتواند جابجایی صورت بدهد، این اسمش وکیل مطلق است. (این وکیل همان مالک است)

رابعا: وکیل مفوض نسبی ، شیخ می گوید خیاری برای او نیست ، اما آقای خویی می گوید بر او بیّع صادق است، ما هم می گوییم او هم مانند وکیل فی مجرد العقد هست و تفاوتی با او ندارد فلا حق له فی خیار المجلس.

(هذا کله در مسئله وکیل)

بعد از وکیل می رسیم به موکل؛ آیا در اینجایی که وکیل گرفته اند موکل ها خیار دارند یا خیار ندارند؟

شیخ انصاری دو احتمال مطرح می کنند:

احتمال اول: موکل ها خیار مجلس ندارند؛ اگر وکیل ، وکیل مفوّض هست خیار دارد و الا ندارد.

احتمال دوم: اینکه بگوییم موکلی که در مجلس هست خیار مجلس دارد ولو با وجود وکیل و وکیل گرفتن به معنای سلب اختیار از خودش که نیست.

اما احتمال اول: برای این احتمال یک دلیل و یک مؤید می آورند، می گویند که فقط وکیل خیار مجلس دارد و موکل ندارد به این دلیل که آنچه مهم است عاقد است و اینجا عاقد موکل نیست، اگر مؤید هم بخواهید می گوییم: اگر موکل نذر کرد که این کتاب مکاسب را نفروشد، ولی وکیل از طرف او فروخته، آیا اینجا موکل حنث نذر کرده و باید کفاره حنث نذر را بدهد یا نه؟ فقها می گویند چنین کفاره ای لازم نیست چون خودش که نفروخته و وکیلش فروخته است، معلوم می شود که کار وکیل کار موکل نیست بنابراین اگر وکلا بودند دیگر حق خیاری برای موکل نیست.

احتمال دوم اینکه: خیار هست، و این وکیل ابزار هست، و الا باز همه کاره موکل هست… ادامه باشد برای جلسه آینده .


logo