« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد سید‌احمد خاتمی

1404/07/29

بسم الله الرحمن الرحیم

خیار مجلس برای وکیلین/خيار المجلس /کتاب الخيارات

 

موضوع: کتاب الخيارات/خيار المجلس /خیار مجلس برای وکیلین

 

روایت: يا شيخ، إن الدنيا خضرة حلوة ولها أهل، وإن الآخرة لها أهل ظلِفت أنفسهم عن مفاخرة أهل الدنيا، لا يتنافسون في الدنيا، ولا يفرحون بغضارتها، ولا يحزنون لبؤسها. يا شيخ، من خاف البيات قل نومه، ما أسرع الليالي والايام في عمر العبد! فاخزن لسانك وعد كلامك، يقل كلامك إلا بخير. [1]

دنیا سرسبز و شیرین هست، و اهلی دارد، آخرت هم اهلی دارد، خودشان را باز می دارند از مفاخره اهل دنیا (اهل دنیا خانه بهتر و ماشین بهتر را می خواهند و برای این گروه اینها اصلا مهم نیست) رقابت در دنیا ندارند، از سرسبزی دنیا برایشان خوشحال نمی شوند، محزون و ناراحت نمی شوند از اینکه دنیا ناخوشی اش را به آنها نشان بدهد (نه از خوشی دنیا مست می شوند و نه از ناخوشی دنیا پژمرده می شوند)

خلاصه:

مهم در باب خیار مجلس آن است که خیار مجلس برای چه کسی ثابت است؟

خیار مجلس برای اصلین (خود مالک و ولی او) و برای حاکم اسلامی ثابت و بی تردید است؛ انما الکلام اینکه آیا برای وکیل هم ثابت است یا نیست؟ آیا غیر مالک (وکیل) هم خیار مجلس دارد یا ندارد؟

اقسام وکیل:

وکیل علی ثلاثة اقسام:

یک. وکیل در مجرد عقد؛ به او می گوید صیغه عقد را فقط بخوان، کما هو المرسوم فی عقد النکاح؛ فقد انکحت موکلتی لموکلک علی المهر المعین المعلوم را می خواند؛ یا در معاملات کلان برای اینکه مشکلی نداشته باشد و هیچ شبهه ای نباشد عقد هم می خوانند.

دو. وکیلی که مفوّض است الی ان یتَمِّ، تا معامله تمام شود؛ یعنی وقتی معامله تمام شد دیگر کاره ای نیست؛ مانند بیشتر دلالها؛ که در معامله کم و زیاد می کنند ولی این اختیارات تا به پایان رسیدن عقد دارد.

سه. وکیل مفوّض، یعنی وکیل هست حتی بعد از بیع که هرگونه تصرفی بکند؛ مانند عامل مضاربه، کسی که به او پول می دهند که از طرف موکل معامله کند، بعد آن کالا را مجدد میفروشد و کالای دیگری می خرد.

الکلام فی الوکیل القسم الاول: آیا وکیل در مجرد اجراء العقد خیار مجلس دارد یا ندارد؟ 5 قول در اینجا هست.

قول اول: خیار مجلس دارد مطلقا (چه وکیل نوع اول، چه وکیل نوع دوم و چه وکیل نوع سوم)؛ صاحبان این نظریه (مفتاح الکرامه 14، 132، کفایة الاحکام ج1 ص 462، ریاض 8 ، 269، مجمع الفائده ج8 ص 385)

وليس ببعيد ثبوته للوكيل بمجرد التوكيل في العقد ، لكونه من توابع العقد ، وهو الظاهر من الاخبار ، لصدق البائع ، وهو المذكور فيها ، من دون قيد المالك … [2] ( گفته اند البیعان بالخیار، وکیل مجرد در عقد هم متبایعین هست)

حدائق الناضرة:

اینجا یک چیزی را محقق خویی در تقریراتشان به صاحب حدائق نسبت داده اند که حتی اگر مالک منع هم کند، خیار برای او ثابت است، در حالی که در متن ایشان پیدا نشد، آنچه پیدا شد این است: و اطلاق الاخبار المذکوره شامل لما قدمنا ذکره من کون المتبایعین مالکین او وکیلین او بالتفریق، لصدق البیعان علی الجمیع و هما من وقع منهما الایجاب و القبول…[3]

اما اینکه حتی اگر منع هم کرده باشد این خیار ثابت باشد در اینجا که اصل بحث را مطرح کرده مسئله منع مطرح نشده شاید در جای دیگر مطرح کرده باشد.

قول دوم: عدم الثبوت مطلقا (نه در وکیل مجرد عقد و نه وکیل مفوض) فقط مالک خیار مجلس دارد.

قول سوم و چهارم و پنجم: تفصیل دادند؛

تفصیل اول: و هو المشهور و مال الیه الشیخ و آن اینکه: وکیل فی مجرد العقد، خیار مجلس ندارد، اما وکیل مفوّض خیار مجلس را دارد چون وکیل مفوض وجود تنزیلی موکل است. (این قول محقق ثانی در جامع المقاصد ج4 ص 285 است و شهید ثانی در مسالک ج3 ص 194 و 195، شیخ هم به این تمایل پیدا کردند و 5 دلیل هم آوردند:

دلیل اول: لأنّ المتبادر من النصّ غيرهما و إن عمّمناه لبعض أفراد الوكيل و لم نقل بما قيل تبعاً لجامع المقاصد بانصرافه بحكم الغلبة إلى خصوص العاقد المالك؛ [4]

متبادر از بیعان آن است که کسی که طرف معامله است، و طرف معامله مالک اصلی (مالک اصلی ثمن و مثمن) است، متبادَر این است ، و به وکیل مجرد در عقد متبایعان و بیّعان گفته نمی شود.

این دلیل اول را تمام کسانی که این تفصیل را پذیرفته اند قبول کرده اند و این ظهوری که در البیعان وجود دارد ریشه در تبادر دارد، یعنی ظاهر از بیعان، مالکان اصلی هستند و اینکه متبایعان یک انسان بیگانه ای که فقط مجری خواند صیغه باشد به ذهن نمی آید؛ انصافا کلام خوبی است و غریبه را بیعان نمی گویند، البیعان انصرافش به مالکین هست.

دلیل دوم: خیار جایی مطرح است که طرفین سلطنت بر جابجایی داشته باشند و وکیل مجرد در عقد چنین اختیاری را به او ندادند، فقط گفته اند بعت یا اشتریت می گویی و تمام، اما اگر نصف روز بعد قیمت ها بالا رفت، وکیل مجرد در عقد حق ندارد بگوید این معامله را فسخ کردم؛ اصولا اختیاری که به وکیل می دهند این عقد است و بیشتر از این نیست.

مضافاً إلى أنّ مفاد أدلّة الخيار إثبات حقٍّ و سلطنةٍ لكلٍّ من المتعاقدين على ما انتقل إلى الآخر بعد الفراغ عن تسلّطه على ما انتقل إليه، فلا يثبت بها هذا التسلّط لو لم يكن مفروغاً عنه في الخارج.[5]

پس دلیل دوم این است که در خیار سلطنت طرفین هست و به وکیل این سلطنت را نداده اند.

دلیل سوم: در صحیحه محمد بن مسلم و دیگر روایاتی که خواندیم خیار مجلس در کنار خیار حیوان آمده است، و در خیار حیوان احدی قائل به خیار برای وکیل فی مجرد العقد نشده است.

مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ‌ عَنْ أَبِي عَلِيٍّ اَلْأَشْعَرِيِّ‌ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اَلْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ‌ عَنِ اَلْعَلاَءِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ‌ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ‌ قَالَ‌: قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ‌: اَلْبَيِّعَانِ بِالْخِيَارِ حَتَّى يَفْتَرِقَا وَ صَاحِبُ اَلْحَيَوَانِ بِالْخِيَارِ ثَلاَثَةَ أَيَّامٍ‌. [6]

خیار مجلس و خیار حیوان در یک سیاق آمده اند و احدی از فقها در خیار حیوان نگفته اند وکیل فی مجرد عقد حق خیار حیوان را دارد و چون سیاق این دو یکی هست در خیار مجلس هم وکیل در مجرد عقد حق خیار مجلس را ندارد.

اشکال اول: اینجا واو آمده و زمانی که واو می آید یعنی این دو جدا هستند در حکم مثل اغتسل للجمعه و الجنابه

پاسخ: واو که می آید یعنی این دو کنار هم هستند و در مثالی که گفتید اغتسل للجمعه و الجنابه اینجا دلیل خاص داریم و اگر دلیل خاص نمی داشتیم می گفتیم غسل جمعه هم واجب است ولی دلیل داریم که غسل جمعه واجب نیست، اما در مانحن فیه دلیلی که بتوانیم این تبادر را بشکنیم نداریم.

پس احدی از فقها در خیار حیوان نگفته وکیل مجرد در عقد حق فسخ دارد؛

اشکال دوم: این روایت در مقام بیان وکیل در مجرد عقد نیست.

پاسخ: ما سیاق را دلیل می آوریم نه در مقام بودن را، این دو خیار را معصوم در کنار هم ذکر کرده است، اگر معصوم احکام این دو را جدا میدید، می گفت الا در مورد وکیل.

سخن این است که سیاق فی الجمله قرینةٌ الا اینکه از خارج دلیل خارج بیاورید که درست است، ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا﴾[7] ؛ در سیاق آیات زنان پیامبر است اما ادله ای که می گوید این آیه تطهیر، اختصاص به خمسه طاهره دارد علامه طباطبایی می گوید روایات سنی بیشتر از روایات شیعه است، پس سیاق دلیل هست الا اینکه دلیل محکمی برخلاف سیاق داشته باشیم.

اشکال: این روایت می خواهد بگوید زمان خیار تا کی هست، البیعان بالخیار حتی یفترقا و در خیار حیوان هم زمان خیار سه روز است؛ پس روایت زمان خیار را میگوید.

پاسخ: با این اشکال معتقدید که لقب مفهوم قوی دارد برخلاف کل اصولیون که می گویند اضعف المفاهیم مفهوم لقب است، مثلا اگر بگوییم زید موجود هست مفهومش این است که دیگر خدا نیست، این استدلال شما به مفهوم لقب است، اینکه می گویید این نه و فقط زمان را بیان می کند و این فقط یعنی مفهوم لقب، و مفهوم لقب اضعف المفاهیم است.

دلیل چهارم و پنجم در جلسه آینده بحث خواهد شد.


logo